پارت دوم
تا صبح همش میومدن nst میگرفتن ک ببین حرکات بچه و دردام چجورن ..خلاصه صب ک شد دکتر شیفت جدید اومد ک پروندمو بخونه دکتر قبیله گفت اینکارارو کردیم پیشرفتی نداشته حالا با شما ببینم شما چکارمیکنی..دوباره معاینه و آمپول فشار و درد زیاد ..بین ماماهای ک اونجا بودن یکیشون اومد معاینه کرد و گفت تاحالا بهت گفت کانا و لگنت برا طبیعی مناسب نیس؟؟گفتن نه ..گفت چیزی ک من الان معاینه مردم متوجه شدم تو نمیتونی طبیعی بیاری ولی حرف اخرو‌ دکترمیزنه..من تا شب همش درد می‌کشیدم و گریه میکردم خلاصه اونشب هم تموم شد ی دکتر دیک اومد از ماماها پرسید روندش چطوربودع گفتن با آمپول فشار و دارو هیچ پیشرفتی نداشته و همون دو سانت مونده...دکتر بهم گفت من مثل بقیه نیستم اذیتت کنم یا معاینه الکیت کنم حتی ب ماما کنار دستش گفت نمی‌خواد معاینش کنی به اندازه کافی الان رحمش زخمه ...گفت من تا بعدازظهر جواب قطعی رو بهت میگم ..ساعت ۶٫۴۵دثیقه غروب گفت تو اگر بزا بودی تا الان باید میزاییدی برو برا عمل آماده شو ..سریع منو منتقل کردن اتاق عمل و پسرم ساعت ۷٫۱۵ب دنیا اومد همه چی سریع اتفاق افتاد و منو آوردن بخش و گفتن تا فردا ساعت۶صب سرتو تکون نده و ازتخت پایین نیا...اینو هم بگم این چند روزی ک بهم آمپول فشار میزدم گفت غذا نخورم چون ممکنه زایمان کنم ..برای همین دیگ جوانی تو تنم نمونده بود..خلاصه صب از تخت می‌خواستم بیام پایین از حال رفتم و بی هوش شدم
ادامه پارت بعدی

۴ پاسخ

الاهی عزیزم چه دردوسختی کشیدی موهای تنم سیخ شد

اخ دقیقا عین من خیلی اذیت شدم

وای چه تحملی داشتی من بودم خفه میشدم

یاخدا چه دردی کشیدی

سوال های مرتبط

مامان مهراد💙💙 مامان مهراد💙💙 ۱ ماهگی
من یکشنبه بود ک حس کردم حرکات بچم کم شده خلاصه هرکاری بگین کردم ولی بازم کم بود شب رفتم بیمارستان قسمت زایشگاه nstگرفتن گفتن مشکلی نداره و میتونی بری خونه ..بعد ی دکتر اومد گفت ن چون مشکل فشار داری باید بستری بشی ب احتمال زیاد فردا سز میشی مایعات سبک بخور من کلا شوکه شده بودم نمی‌دونستم چکارکنم فردا شب همون دکتره اومد گفت تورو ب شیفت بعد میسپارم ختم بارداری دادن گفتن روند زایمان طبیعی و شروع کنن من بازم تعجب کردم گفتم مگ قرار نبود منو سز کنید گفت نه فعلا طبیعی... خلاصه منم قبول کردم و گفتم مشکلی نیس..ساعت ۸٫۵اومدن معاینه کردن گفتن یه سانتی درصورتی ک خودم از هفته ۳۴ ی سانت بودم...برام نمی‌دونم شیاف بود یا قرص گذاشتن تو واژنمو و دردم شروع شد ...تا شد دوباره ساعت۱۲دکتر اومد معاینه کرد ب حدی فشار داد و چرخوند ک من جیغم دردومد و گریه کردم ..بعد دستکش رو دیدم ..دیدم خونی شده ..گفت دوسانتی فهمیدم ک بزور رحممو باز کرد...خلاصه تا شب ساعت ۱۰شب من داشتم درد می‌کشیدم و هر ی ساعتی یبار میومدن معاینه..و همچنان با وجود درد زیاد همون دو سانت بودم
ادامه پارت بعدی
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان آتلیه انلاین مامان آتلیه انلاین ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان 🎀ماهـ🌙ــلین🩷 مامان 🎀ماهـ🌙ــلین🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان👩🏻‍🍼
پارت 3: آمپول فشار رو اومدن داخل سروم زدن و دکتر گفت تا 4 صبح وقت داری طبیعی زایمان کنی همکاری کن باهامون 😅😁خلاصه ک هی ماما میفرستادن باهام ورزش کنه منم با کمال میل همکاری کردم باز معاینه کردن اصلا باز نشدم و همچنان درد نداشتم هی گذشت نزدیکای 4 شد هیچ پیشرفتی نداشتم ماماها زنگ زدن به دکتر شرح حال منو گفتن دکترم گفته بود دوز آمپول فشارو ببرید بالا تا ساعت 6 اومدن دوباره آمپول ریختن تو سرومم و رفتن منم همش منتظر درد بودم گذشت دوباره ساعت 6 شد بعد کلی معاینه بازم گفتن هیچی باز نشدی و بدنت خیلی مقاومه صبحونه نخور تا دکتر بیاد احتمالا ببرنت سزارین خلاصش کنم ک بازم ی دوساعتی منو الاف کردن و در آخر اومدن ساعت 8 و نیم آمادم کردن برا سزارین و در آخر ساعت 9 دختر نازمو دادن بغلم😍و قسمت این بود ک من با کلی ورزش و لگن خوبی ک داشتم و دهانه رحمم نرم بود ولی هیچ پیشرفتی با آمپول فشار نکردم و خداروشکر عمل سزارینم سخت نبود برام و میگم حتما کار خدا ی حکمتی داشته ک دارو رو من جواب نده
مامان آیلین و دلوین مامان آیلین و دلوین ۱ ماهگی
پارت ۴
کم کم دردام شروع شد و زود تموم میشه با تکنیک تنفس تحمل کردم ماما رفت و ی قوطی ادرار اورد گفت اینم باید انجام بدی سرم قطع کرد گفت با سرم برو بیا تا دوباره nst بهت وصل کنم رفتم انحام دادم اومدم دراز کشیدم دوباره دستگاهه وصل کرد هی دردام زیاد شد ولی با تنفس تحمل کرد ی نیم ساعت یکساعتی بود ک ماما رفت کسی پیشم نبود شوهرم پیامم دادگفت چطوری گفتم نمیتونم تحمل کنم برو رضایت بده ک سزارینم کنن گفت ن چند سالی هست ک ممنوع شده نمیزارن قربون صدقم میرفت من فقط اشکم میومد مامانم زنگ زد گفت چجوری گفتم خوبم نفهمید ک سرم فشار بهم وصله شوهرم زنگ زد گفت مگه سرم فشار بهت وصل نی گفتم چرا گفت مامان نفهمیده گفت ن درد دارم دعام کن ساعت ۳ نیم بود ی مانا دیگه اومد بالا سرم nstخورده بود بهم دوباره ژل زد درستش کرد گفت تکون نخور تا درست کار کنه گفت بزار معاینه کنم ببینم چجوری معاینه گرد گفت ۲ سانتی گفتم یا خدا انقد درد کشیدم تازه دوسانتم گفت تکون نخور تا برم نمازم بخونم بیام گفتم باش تا اومد من سوره انشقاق و ۷ بار دعای ناد علی خوندم و حضرت فاطمه قسم میدادم و موقع دردارم امام صدا میزدم نمازش خوند اومد گفت دستشویی نداری نگفتم اره گفت خو برو بیا رفتم اومدم دردام زیاد میشد ولی وقتی میدید دارم تا تنفس تحمل میکنم تشویقم میکرد گفت عالیع کلاس رفتی گفتم ن گفت دردات ک شروع شد همینجوری ادامه بده دکتره اومد واسه معاینه گفت اصلا رحمت پیدا نمیکنم جلل خالق و گفت حال ندارم پیداش کنم ماما اومد گفت بزار یچیزی بهت بدم بخوری یکم ابمیوه خرما بهم داد ک خودم گفتم دیگه نمیخورم
هیی nst نگا میکرد میگفت تکون نخور درست ثبت نمیکنه نگوو ک ضربان قلب بچه بالا بود یعنی تا موقعی ک زایدم این ب من وصل بود
مامان لیانا🍓🫧 مامان لیانا🍓🫧 ۲ ماهگی
تجربه زایمانم پارت ۳((:


معاینه کرد و گفت س سانتی زود زود دستشووییم می‌گرفت گفتن هرموقع خاسی بری دستشوویی هم باید معاینت کنیم هم چسب اینارو باز کنیم خلاصه اون شب صبح شد با استرس و کلی فکدوخیال ک خدایا فردا چی میشه یعنی صبح شد روز چهارشنبه بود ساعت ۷ صبح صبحونه آوردن صبحونه خوردم و ی دکتر دیگ اومد معاینه کرد گفت بهم قرص بدن ی قرص سفید بود گفتم چیه گفتم زیر زبونت بزار واسه اینکه دردت شروع بشه ولی من همچنان درد نداشتم و ناهار شد و شوید پلو آوردن ناهارم خوردم🤣دیدم ی دکتر دیگ اومد ماما شرایطم بهش توضیح داد گفت بی‌حسیشو بزنید دیدم دکتر اومد با چندتا پرستار گفتن میخاییم بی حسی بزنیم بهت اپیدورال گفتم چرا گقتن چون بد دردت زیاد شد نمیتونی بشینی و تحمل کنی الان ک درد نداری میزنیم ک دردت گرفتم بتونی کنترل کنی نشستم رو تخت یکیشون از جلو گفت دستای منو بگیر دونفرشون هم پشتم بودن و امپول میخاستن بزنن ب کمرم گفتن اولش یکم میسوزه واقعا هم خیلی سوخت گفتن نفس عمیق بکش و درد گرفت دست منو فشار بده امپولمم زدن تموم شد یچیزی انگاری ت کمرم گذاشته بودن صاف نمیتونستم بخابم خیلی کمرم درد گرفت بد امپول ولی درد دیگ ای نداشتم صافم نمیتونستم بخابم دکترم هعی میگفت تکون نخور نوار قلب بچت خوب نیس گفتم بخدا نمیتونم وایسم از کمر درد کل کمرمم چسب زده بودن همش می‌میچسبید بدم میومد خلاصه ک کمر درد خیلی بدی داشتم یکمم زیر دلم درد گرفته بود بعدظهر شد ساعت ۴ اینا یکم بلندشدم ک برم دستشویی ماما گفت کجا وایسا معاینت کنم بد برو گفتم ترو خدا اروم از دیشب انقد معایینه کردین پدرم دراومد گفت یا دستشوویت نگهدار یا باید معاینت کنم بد بری خلاصه این معاینه ها پدرم دراورد
مامان مهرو کوچولو مامان مهرو کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت چهار
خلاصه من تا ساعت ۸ منتظر وایسادم تا اینکه دیدم یه دکتر به همراه دو تا اینترن اومد تو. دکتر گفت من دستیار دکترتم( همون که منو بستری کرد)
گفت اون دکتر هنور نیومده من شرح حالت رو بهش منتقل میکنم. خودت میخوای چیکار کنی؟ طبیعی با آمپول یا سزارین؟
گفتم خانم دکتر من تمام طول بارداری خودم رو برای طبیعی آماده کردم اما از آمپول خوشم‌ نمیاد. هر بار معاینه شدم‌هر کی یه چیز گفت. یکی گفت لگنت خوبه یکی گفت معمولیه یکی گفت افتضاحه
سر بچه من حتی وارد لگن هم نشده تو این مدت. اگر آمپول بزنید و سرش پایین نیاد چی؟ اگر کج پایین بیاد چی؟
گفتم خاله من سال ۹۶ اینجا زایمان کرد. حالا اون با درد طبیعی زایمان کرد نه با آمپول. اونم مثل من چاقه. بچه اش تو کانال زایمان گیر کرد. با دستگاه بچه رو کشیدن بیرو. عصب دستش پاره شد و الان که بچه ۸ سالشه دستش کجه فقط به خاطر اینکه اصرار به طبیعی داشت. میدونم سزارین برای من خطرناکه ولی طبیعی الان برای من ریسک داره. یه عمر پشیمونی برام میمونه
د‌کتر خیلی خوش اخلاق بود گفت من صحبت هات رو به دکتر منتقل میکنم. پرسید آخرین بار چی خوردی و چه تایمی بوده؟ من چون خیلی احتمال به سزارین می‌دادم از ساعت ۱۰ صبح به بعد فقط هر وقت تشنه ام میشد آب میخوردم. گفتم ساعت ۶ یه کم آب خوردم. گفت خب پس دیگ همون آب هم نخور تا بیام پیشت. رفت و یک ساعت دیگ اومد گفت اگر میخوای سزارین شی با ما همکاری کن و برای کسی توضیحی نده. گفتم باشه. خلاصه ساعت ۱۰ شب اومدن گفتن لباستو عوض کن بریم اتاق عمل
منم سریع لباس عوض کردم رفتم رو برانکارد خوابیدم و رفتم تو اتاق عمل
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان الین و آوین مامان الین و آوین ۳ ماهگی
مامان اولی💙 مامان اولی💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه:
خلاصه شنبه صبح خیلی ریلکس و بدون ذره ای دردی پاشدم آماده شدم رفتم بیمارستان،
دکتر خودمم اونجا بود گفت بخواب معاینت کنم ببینم میتونم بستریت کنم یا نه
خلاصه معاینه کرد و گفت دهانه رحم دوسانت بازه ولی لگنت خیلی تنگه و و بعید می‌دونم بتونی طبیعی بیاری
ولی من چون خیییییلی دلم میخواست طبیعی باشم حرفشو جدی نگرفتم و گفتم با سرم فشار دردام زیاد میشه دیگه و زایمان میکنم

ساعت ۱۱ صبح بستریم کرد و بهم سرم فشار زدن و گفتن ورزش کنم
تا ساعت چهار عصر من ذره ای دردم نگرفت!با اینکه هم ورزش داشتم و هم سرم فشار مرتب بهم می‌رفت
ساعت چهار دکتر اومد باز معاینه کرد و گفت نیم سانت دیگه باز شدی و همین روند رو ادامه بده تا بیشتر باز بشی...
دوباره تا ساعت ۹ شب من ورزش کردم و سرم فشار بهم تزریق شد ولی هیچ گونه دردی نداشتم!
ساعت هشت دوباره دکتر اومد معاینه کرد گفت هنوز همون دو و نیم سانتی و خیلی کند داری پیش میری
کیسه آب رو زد
و یهو گفت دختر پاشو پاشو فوری اتاق عمل
بچه مدفوع کرده
منم اینجوری بودم که نههههه
مامان حورا مامان حورا ۱ ماهگی
پارت سه و آخر
منم با مادرم رفتم با دردای شدید تر وقتی رفتم یه ماما منو دید گفت حالت خوبه گفتم نه گفت بخاب معاینه کنم هنگام معاینه هم گفتم ک ماماهمراه دارم اونم معاینه کرد گفت میدونم عزیزم ،معاینه که کرد گفت رحمت هنو ۲سانت و اینکه بچه هنوز بالاست و ۶یچ ابریزی نمیبینم
بعد باز یه ماما دیگ اومد و چک کرد گفت این درد داره با اینکه هنوز همه چی ب روال اوله و اینکه ابریزی هم داره کیسه آبش نشتی داره بستری کنید
منم ب ماما زنگ زدم گفت ب اسرع وقت میام اما ترس داشتم ک باز با آمپول فشار چند روزی بمونم چون رحمم هنو دوسانت و سراچه بالاست اما همینکه ماما اومد شروع کرد معاینه تحریکی و ماساژ ک تا ساعت ۱۲من ۶سانت رحمم باز شد و سر بچه اومد پایین ولی در کانال زایمان گیر کرده بود و ده سانت فول شده بودم دیگه ماما به دکتر زنگ میزنه و میگه ک بیمارم بچش بزرگه ودر کانال امکان داره گیر کنه ب کمک نیاز دارم و سریع دکتر خودشو رسوند و بازار بدبختی و پارگی بچه ب دنیا اومد اما ۴۰بخیه خوردم ولی با دختر صحیح و سالم و ساعت ۱ظهر شنبه ۱صفر دخترم ب دنیا اومد ب اسم حورا
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد