چقد دل آدم برا یک لحظه میگیره
الان ۲سال که همه کارشونو میکنی
با علاقه ولی همش میگه بابا و الان گفت بابا بغلم کنه و به من گفت برو تو بغل باباش خوابید
ناراحت نیستم که دوست داشت پیش باباش باشه ولی از درون ی حسی بدی بهم دست داد .شماهم اینجوری شدید؟؟؟

من برعکس خوشالم ک ب باباش وابستس
فقط متاسفانه تا مادرشوهرم میبینه
بمن میگ‌برو
تازه تو‌بغلشم میخابه ..‌این عذاب اوره

من آرزومه پیش باباش بخوابن ولی تا پیش خودم نباشن نمی خوابن خیلی وابسته هستند حتی تو خواب هم بلند میشن می‌بینند من نیستم گریه می کنند میان دنبالم

نه بابا ی نفس عمیق میکشیدم میخابیدم ول کنها بزار یکم برن پیش باباش هاشون بعدشم طبیعیه از تا شب مارو میبنن شب ک باباهاشون میاد میرن سمتشون

من ازخدامه اینجوری وابسته بشه
خیلی دوس داره باباشو ولی باید بامن بخوابه

من از خدامه با باباش بخوابه همیشه بامنه یکمم با پدرش باشه چی میشه مگه

من دوست داشتم بیشتر با باباش بود ولی هم مش با خودمه البته یک سری رفتار اشتباه خودم باعث این شده

من خیلی خوشحالم ب باش وابسته تره همسرم میاد خونه پسرم زیاد با من کار نداره ب کارام میرسم استراحت میکنم 🤗

وای کاش بچه من ب یکی وابسته بود

من از خدامه بچم بابایی بشه. اصلا سمت منم نیومد عیبی نداره😂
ولی متاسفانه عین کوالا چسبیده بهم🫠

خدا خیرش بده والا پسرمن که همش تنگ دل خودمه خسته شدم اصلا پیش باباش بند نمیشه تازه منم نمیزاره برم پیش باباش

این نشون میده که خیالش از بودن تو راحته، امنتت رو حس میکنه

نه من اینجوری نمیشم از این حرکتش حرصم میگیره فقط که میدونه من مامانشم یعنی بلده بگه مامان ولی بابا صدا میکنه
درواقع همه رو بابا صدا میکنه میگم کی میخواد یاد بگیره اخه هرکی میبینه میخنده میگه مامان نمیگه اصلا

اره بابا خیلی بخدا باباشو ببینه کونشو ب من میکنه


ومن از این موضوع خوشحالم 🤣🤣🤣🤣🤣