۱۰ پاسخ

من یدونه دارم اما واقعا میفهممت پسر من از روز اول دنیا اومدن انچنان گریه‌‌ای میکرد که نگو تا هفت ماهگی من و همسرم هر دو از ریخت و قیافه افتاده بودیم انقد کمخواب بودیم و نمیتونستیم مثل ادم غذا بخوریم
بچه پرچالش داشتن واقعا ادمو فرسوده میکنه
فقط بدون که این روزا میگذره
تا کوچیکتزین وقتی پیدا میکنی استزاحت کن
جاری من دو تا بچه کوچیک داره( شش ماهه و سه ساله) اما ماشالله انقد اروم و خوش خوابن که داره برا سومی اقدام میکنه

نمیدونم کدوم سرخوشی میگه شیر به شیر خوبه

وای وای بیا پیش من دستمال بگیریم های های گریه کنیم .شیر به شیر داشتن خیلی سخته .یعنی دیشب انقد داد زدم الان کله صبح بیدار شدم سرم درد میکنه

به منم یه راه چاره بده بریدم
از صبح که چشم باز میکنن فقط میخوان ببینین او یکی چی برداشته چیکار میکنن که سرش بجنگن

خدا بهت صبر و توان بده من هنوز نمیتونم به دومی فکر کنم

من دیگه زامبی شدم از دستشون

منم دوقلو پسر دارم ب قدری از زندگی خسته م ک حد نداره
یکسره دعوا و گریهههه

منم دوتا دارم یکی ۳ یکی ۲۰ ماه

حتما بذارمشون مهد تایم صبح. بعداز ظهرم با کلاس ورزشی، سفال،..چیزی مشغولشون کن.
فک کن از صبح تا شب ۲ تا بچه هر لحظه شما رو میبینن ک کلافه و عصبی هستی این بدتر میکنه رفتارشونو. بذار حتما خودت ی تایم خالی داشته باشی و ب کارهات برسی هم خودت دلتنگشون میشی هم بچه ها دلتنگ شما. اومدن خونه بهشون غذا بده و بذار ی چرت بزنن بعد اگه شد خودت باهاشون بازی کن یا ببرشون کلاس فوق العاده. اینقد سرگرمشون کن ک عادت های بعد ازسرشون بیفته.

منم دوتا بچه ب فاصله دو سال دارم دیوونه شدم رفت کلا دعوا دارن دخترم گریه میکنه پسرم میزنتش😭

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
سلام مامانا
من خیلی خستم اعصابم نمیکشه دلم میخاد گریه کنم😭😭😭
استرس این اوضاع و احوال
تو خونه موندن با دوتا بچه حوچیک
غریبی وتنهایی
احساس میکنم هیچکس و ندارم مادرم از اون مادرایی که زیاد محبتی باشه و بتونم باهاش درد ودل کنم نیس
خواهری ندارم
از وقتی بچه دارشدم دیگه فرصتی برای روابط دوستانه هم نمونده
خیلی فشار عصبی دارم به حدی که دیگه از دست کارای بچه ها خودمو میزنم
شوهری که صبح تا غروب سرکاره
دخترم یک ونیم سالشه به شدت وابسته یعنی کل امروز بغلم بوده
باپسرمم باهم نمیسازن دایم درحال دعوان واقعا رد دادم
دیشب مهمون داشتیم
برادرشوهرم وقتی اومدن من براشون چای و تخمه و شیرینی بردن
تااونادرحال خوردن بودن پسرم دستشویی داشتم بردم شستم اوردم
رفتم سراغ غذا درست کردن
اونایهویی اومدن اما ما شبا باهم یه شام سبکی درست میکنیم و خونه ی هم میمونیم این وسط رفتم پوشک دخترموعوض کردم وشیرش دادم ولی اونا درحال بازی وخوردن بود
منظورم اینه هم کارای بچه هارومیکردم هم شام میذاشتم هیچی بالاخره شامشون دادم تا خوردن بلندشدن که برن
وقتی رفتن شوهرم رفت سراغ یخچال گفت عه چرا براشون هندونه نیاوردی
توی سبد میوه دیگه هم بود سیب و زردالو اینا گفت چرااز اینا نیاوردی واقعا که توچرا هیچی نمیاری که من ازکوره دررفتم گفتم خودت میومدی میبردی من چندتا کارومیتونم باهم انجام بدم بعدم زودبلند شدن این بجای تشکر کردنته که دوساعده تو اشپزخونم
حالا از یشب باهم حرف نمیزنیم 😭بخدا که هیچچچچکس درکم نمیکنه دوتا بچه ی شیر به شیرداشتن یعنی چی 😭😭😭😭بخداااا من کل روز هیچ تایمی برای خودم ندارم هیچی تخش اینه برم ببخشید دستشویی اوم انقد دخترم‌ پشت در گریه میکنه که نگو