۱۱ پاسخ

عزیزم خوش به سعادتت که واسه بچت خانواده شوهرت وقت میزارن
مادرشوهر من تا حالا دختر منو نگرفته یا پیششون بدون من نمونده

برو خداروشکر کن عزیزم پدرشوهر من تا حالا یه بستنی هم نخریده برای بچم، ولی بهشون بگو اگه خودت دوست نداری بگو کمتر براش بخر نشه

هیچ وقت هیچ کس ب چیزی ک داره راضی نیست
من مینالم ک هیچ کاری نمیکنن
تو مینالی ک همه کار میکنن

گلم میدونم وقتی برخلاف روش تربیتی شماس حق داری ناراحت باشی ولی چون زیاد بهشون شاید با غر زدن گفتی اونام از ترس اینک غر یا دعوا نشه گفتن بگو ما نخریدیم یبار زنگ بزن قشنگ حال و احوال کن بگو باباجون ی چیزی میخام باهاتون درمیون بزارم بچه رو بردم دکتر گفته قدش یمدته خیلی کم رشد کرده اصلا خوراکی صنعتی ندید میشه نخرید یا اگ دوس دارید چیزی بخرید مثلا ی بسته مغز بخرید میوه خشک و چیزای سالم ممنون میشم ببین چطور میشه

منم همین مشکلو باهاشون دارم متنفررررررم از دایه دلسوز تر از مادر شدن برا بچه م😑

عزیزم رفتنش خونه مادرشوهر تو کم کن اونها فکر میکنن دارن محبت می‌کنن ولی دارن بچه‌تو لوس می‌کنن و برا آینده‌ش اصلا خوب نیست ما خودمون تو فامیل از این بچه‌ها داریم که الان بزرگن ولی به شدت لوس هر چی بگی بهشون بر می‌خوره پر توقع هستن همه چیزو مال خودشون می‌دونن

تنها راهش اینه یه بچه دیگه بیاری تا هم بچت لوس نشه
هم اونا بچه تو لوس نکنن

من آرزو داشتم مادرشوهرم بود الان از این کارا میکرد
پدرشوعرم که کلا فکر خودشه کلا تو باغ نیست که برای نوه هاش چیزی بخره
پسرم دنیا اومده بود یه کارت هدیه ۱ و پونصدی داد که من به حای اون خجالت کشیدم
زن جوون گرفته همه چیش دست اونه 😞
آدم قدر داشته هاشو وقتی میدونه که نداشته باشه
خداروشکر مامان بابام همیشه به فکرن و براش چیزی میخرن بذار باهاشون کیف کنه وقتی ببینه تو مقابلش نیستی باهات لج نمیکنه بچه ها کاملا حسمونو میفهمن

وای دقیقا منم عین خودت پسرم دوتربیتی شده لوس شده

عزیزم میشه راز اینی که میتونی چهارساعت بازی کنی رو بهم بگی من حتی ده دقیقه هم نمیتونم بخدا جدی میگم اگه ممکنه راهنماییم کن

این خیلی خیلی خوبه ک انقدر دوسش دارن ولی بگو حداقل بگو دروغ یادش ندن

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من دخترم تولد تاحالا نگرفتم براش کسی و دعوت کنم حتی پدر مادرامون رو



دوست داشتم امسال بگیرم همه رو دعوت کنم چند ماه قبلم برنامه مو گفتم


و مثلا باجاری و خواهرم دربارش حرف میزدیم شوهرم ی روز عصبانی شد ک‌ چخبره همش میگی تولد تولد ی کار میخوای بکنی صد بار دربارش حرف میزنی
منم گفتم من حرف میزنم توام بیا بگو من این بودجه رو دارم حالا چ ده نفر چ پنجاه نفر و من با بودجه تو دعوت میکنم
من همش حرف میزنم تو چیزی نمیگی
بعد گفت من نه پول دارم نه پول میدم نه برام مهمه
منم لج کردم گفتم کاری نمیکنم هرکاری میکنی خودت بکن
(دخترمم ذوق تولدشو داره)
الان پسفردا تولدشه ب دخترم گفتم ب بابا بگو برات تولد میگیره
اونم برگشت گفت مامان میگیره گفتم من کار ندارم تو گفتی کار نکن
دیگه برگشت یکم فحش داد و گفت میخوای منو عصبانی کنی
من نه بلدم نه کاری میکنم

خیلی ناراحت شدم از دستش
اینکه من یکسره تکرار میکردم رفته بود رو مخش اون روز برخورد کرد
از ی طرف دلم میخواد کاری نکنم تا ضایع بشه و ناراحتی دخترمو ببینه آلان کاری کنم میگه این همه من غر زدم و لج کردم الکی بوده همش
از ی طرف میگم اهمیت ندم برم تدارک ببینم
نمیدونم کدومش درسته
مامان شایان مامان شایان ۴ سالگی
شب همگی بخیر
تبریک جانانه ب خودم و همشهری های خودم بابت قهرمانی عشقمون تیرختور ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

دوستان یه مطلبی رو بگم
اینکه من هرشب پست میذارم در مورد فرزندپروری ، کاربرگ ها یا کارایی ک با پسرم میکنیم کاملا مربوط ب صفحه خودمه و اختیارش دست منه
بارها گفتم دوستانی ک از این بابت ناراحت هستن خیلی راحت میتونن بنده رو از لیست دوستان حذف بکنن
اینکه من با پسرم کار میکنم ب چه دلیلی، آیا مشکلی هست
آیا مساله ای وجود داره بازم نیازی ب توضیح نمیبینم
من کارایی ک با پسرم انجام میدم ، میذارم صفحه ام تا مادری ایده بگیره و با بچه اش انجام بده فقط از روی دوستی این کارو انجام میدم
چه بسا اگه اینجا پست نذارم، شاید کمی شلخته تر طراحی کنم
شاید تنوع رو بیارم پایین ، شاید عکس گرفتن پست گذاشتن وقت کمتری ازم بگیره
ولی خب نه ادعایی دارم نه طلبی
پس با احترام ب تمامی عزیزان، اگه کسی از پست های من اذیت میشه
ضمن عرض معذرت، لغو دوستی بزنید
مامان مامانِ تودلی مامان مامانِ تودلی ۴ سالگی
مامانا چیکار کنم یک هفته اس دخترم رواااانی کرده
خودم دارو اسنترا میخورم
مثلا امروزو بگم صبح بلند شد، بعد گفت موهامو ببند گفتم باشه بعد گفت موهامو بد بستی با داد و گریه گفتم بیا دوباره ببندم بعد میگه نه من نمیخوااام تو نمیبندی بعد خودشوووو میزد و گریه و داد و فریاد خلاصه موهاشو بست و ساعت ۱برقامون رفت گفت ازت ناراحتم تو منو نمیبری پارک گفتم مامان جان گرمه ، بری خون دماغ میشی بعدازظهر میبرم بیرون از اونام هستن ک الکب حرفی نمیزنم واقعا قول بدم انجام میدم ) خلاصه دوباره شروع کرد ن تو منو نمیبری پارک تو الکی میگی دوباااااره گریه دوباره خودشو زدن و جیغ و داد
خلاصه بازم گذشت تاابنکه رفت جلو در با دختر همسایه بازی کنه گفت مامان برم خونه اونا بازی کنم منم گعتم برید بازی کنین منم برم سوپری خوراکی بخرم بیام پیشتون
اونم گفت باشه رفتن و بازی کردن و منم رفتم خوراتی خریدم و بردم دادم یکیشو اون یکیشم دخترم
دوباره دخترم شروع کرد که ن از تو ناراحتم چرا ب اون میدی و دوووووباره جیغ و گریه و مثل لر زبانا که تو مراسماشون مویه میکنن صدرتشو خنج میندازه منم چند روزه انقدر عصبی بودم اخرش از پشتش بشکون گرفتم و اوردمش خونه
واقعا نمیدونم چیکار کنم جدیدا خیلی این حرکتش بیشار،شده
ازمایشم دادیم همش اوکی و مشکلی نداره
و اینکه خودم ادم زود جوشی ام ولی واقعا کنترل میکنم ولی دیگه از صبح ک پا میشه تاااااا شب گریه
واقعا کم میارم واقعا دیگه میشینم گریه میکنم
نمیدونم چیکار کنم