۱۱ پاسخ

خب بقیشم بگو 🫢جالب شده برام

من زایمان اولمو رفتم زایشگاه هیچکس جز خودم نبود🤣خیلی خوب بود

دکتر زایمانت کی بود تو بیمارستان

اوه اوه چه استرسی خب بعدش چیشدی🥲

پس بقیش

عزیزممم فقط بگو منم طبیعی بزام یا نه من ۳۵ هفته و ۵ روزم ۲ سانت بازم بنظرت راحته یا نه

خوب بقیش

بقیشم بگو برامون

مبارکه عزیزممم😍

2 فینگر همون 2 سانت هست یا بیشتره؟چجوریه؟

اره خیلی ترسناکه طبیعی

سوال های مرتبط

مامان 🩷پرنسس سویل🩷 مامان 🩷پرنسس سویل🩷 روزهای ابتدایی تولد
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مامان مبین مامان مبین ۳ ماهگی
پارت ۳

خلاصه خواهرشوهرم اومد گفت توهنوزاینجایی چقدهم ریلکس نشسته ارایش میکنه ماداریم ازاسترس میمیرم توچجوری تاالان نرفتی خدانکنه بچه به خشکی بیفته یاهمین جا بزایی ماچ خاکی توسرمون بریزیم دیگه تاتموم کردم ولباس پوشیدم به همسرم گفتم ماشین بگیر بریم ولی وسایلامونمیبرم بریم فعلافقط چک کنن رفتیم بیمارستان گفتن درازبکش روتخت منتظربمون ساعت ۴عصربود دیگه یکی اومد بازم ۳۹هفتش بود اولین بچش کیسه ابش پاره بود وبچه مدفوع کرده تاکاراشو انجام دادن وفرستادن اتاق عمل ساعت ۶شد یکی دیگه هم بود که میخواست کرتاژکنه اونم کاراشو انجام دادن ساعت ۸اومدن سمتم گفتن دردداری گفتم خیلی کم هر۱۰یا۵دقیقه میگیره ول میکنه گفتن بزارمعاینه کنیم ۲تااومدن معاینه کردن که رودستکش پرخون بود گفتن کیسه آبت پاره نیس ورحمت ۲سانت بازه بادکتر تماس گرفتن ووضعمو توضیح دادن بهشون گفت بستریش کنین بستری کردن ولباس دادن عوض کردم ومنو بردن اتاق زایمان گفتن اینجا بمون ودستگاه وصل کردن به شکمم واسه قلب بچه تاساعت ۹بشون گفتم میخوام برم دسشویی دستگاه کندم رفتم دسشویی بعد رفتم اتاق کناری پیش یه دخترنشستم وباهم حرف میزدیم که پرستاراومد گفت توچرااینجایی کی بهت اجازه داده بیای اینجا بهش گفتم بااجازه خودم اومدم
مامان نورا سادات🩷 مامان نورا سادات🩷 ۴ ماهگی
مامان ویهان🧿 مامان ویهان🧿 ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان.
دیگه رفتیم طبقه دوم بخش زایمان بعد رفتم داخل مامانم همرام بود بعد یه خانم گفت بیا دراز بکش دراز کشیدم معاینه کرد گفت فول شدی دهانه رحمم کامل باز شده بود ولی درد داشتم همچنان دیگه اون خانمه برام انژیوکت به دستم وصل کرد و گفت پاشو برو تو اون اتاق هنوز کیسه ابم پاره نشده بود دیگه بلند شدم از تخت اومدم پایین دردم زیاد شده بود ولی قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد دیگه دردام تموم شد اصلا درد نداشتم دیگه مامانم سریع منو برد اون اتاق رفتم دراز کشیدم ماما اومد سرم رو برام وصل کردو چند تا زور زدم که ماما گفت بسه دیگه زور نزن سرش اومده دیگه اونجا رو برام سر کرد برش داد و بچه به نیا اومد ساعت ۵:۳۵ دقیقه ظهر بود که بچه بدنیا اومد یعنی تا شوهرم کارای بستری شدنم رو انجام داد من بچه رو اورده بودم دیگه سریع پاکش کردن و بردن به مامانم و شوهرم نشونش دادن و بردن بخش نوزاد داخل دستگاه اکسیژن وصل کرده بودن بعد اومدن سراغ من برام بخیه زدن و دکتر اومد بالا سرم و ماساژ شکمی داد و رفتم بخش بعد یه شب بخش خوابیدم و فرداش مرخصم کردن ولی بچم هنوز بستریه اصلا نمیزارن بری بچه رو ببینم فقط میزارن مادر بچه بره داخل و بچه رو ببینه دیروز رفتم دیدمش خواب بود بچم قربونش برم اکسیژن و این چیزا بهش وصل نبود نمیدونم چرا نگهش داشتن انشاالله که دکترش بگه خوبه مرخصش کنن دلم براش یه ذره شده
مامان ملینا مامان ملینا ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت اول
بالاخره منم زایمان کردم
تو یه شب ترسناک که صدای بمب و موشک میومد
دیشب یه دفعه کیسه آبم پاره شده و یه حجم زیادی آب ازم اومد جوری که تا پایین پام خیس شد
کیسه ابم بی رنگ بود که میدونستم خیلی اورژانس نیست اما چون فاصله خونه تا بیمارستان خیلی بود سریع رفتم بیمارستان
میخواستم طبیعی زایمان کنم
حدود۳ساعت درد طبیعی روکشیدم فاصله ی درد ها خیلی نزدیک بهم و شدید بود اما دهانه ی ۲انگشت موند تازه اونم به خاطر معاینه های تحریکی که می کردن ولی دردش خیلی زیاد بود وسربچه خیلی بالابود
هماهنگ کرده بودم دکترم خودش بیاد برای زایمان . دکترم هم گفته بود با درد های خودش بمونه. منم داشتم درد زیادی رو تحمل میکردم که صدای بمب و موشک اومد خیلی نزدیک بیمارستانم بود. خیلی ترسیدم دیگه نمیتونستم تحمل کنم. خود کادر بیمارستانم ترسیده بودن و داشتن همزمان با دکترم تلفنی حرف میزدن که یهو گفتن میخوای سزارین بشی
منم دیگه تو اون شرایط نمیتونستم تحمل کنم که گفتم اره منو ببرین سزارین