۱۸ پاسخ

خخخ🤣

منم چشما فقط،چسپ کردی اصعلن باز نمیشه از بی خابی

پسرمنم دوس داری همش شیر بخوری خواب میره میزازم پس بیدار میشه

نه همسرم بخدا شب همش بامن بیداره صبح ساعت ۶ بچه بر میداری پوشاکش عوض میکنم خوابش میکنه بامن خیلی کمک میکنه از روز اول زایمانم پیش خودمم میخوابه تو اتاق نمیری

شوهر من اصلا بیدار نمیشه حتی سر بچه اولم که تا شش ماه شبا فقط جیغ میزد یه بارم بیدار نشد سر اینم که اصلا کلا دیگه من توقعی ندارم چون اصلا تکون نمیخوره کمک کنه میگه منم سرکار بودم خسته ام

قطره استامینوفن بهش دادی

مال من شنبه واکسن داره

دخترمن 2ماه داره صبح ها خوابه ولی از سر شب تا فردا صبح یه کله بیداره دیگه چشمام نمیبینه

شوهر منکه کمک نمیکرد و نمیکنه اصلا

شوهر من کلا هشت یا نه ساعت خونه است کارش شبه دو شفت کرده الان خودش از من دو برابر بیخوابه😪😪

منم توهمین واقعیان

من دیشب تا الان بیدارم بچم تب دارہ.. اصلا بلند نشد بگہ چشہ میخای بغلش کننمم

پس من‌چی‌بگم‌ک‌همسرم‌نیست ماموریته میاد هم بنده خدا اینقدر خسته اس ک نشسته خوابش میبره تنها کسی این روزا همدم منه ابجی کوچیکمه

اگر بتونه در حد دو ساعت اول شب یا دو ساعت دم صبح نخوابه بچه رو بگیره خیلی خوبه، چون میره سر کار نمیشه گفت تمام شب نخوابه، ولی دو ساعت بی خوابی اوکیه، باهاشون صحبت کنن مردا بعضی وقتا مدیریت بحرانشون صفره باید بهشون گفت

چشما و سرم درد میکنه. از دم صبح یکساعت به یکساعت بیدار شده.یا با عروسکش بازی میکنه یا مثا الان صدا در میاره 😂

شوهر من اصلا کمک نکرده تا الان 😐وقتی بچه مریض شه یا گریه میکرد شبا ناراحتم میشد کلی غر میزد

خواهر فقط شما اینجوری نیستی. من بچم گریه نمیکنه ولی دوس دارم شیرشو بخوره همون لحظه هم آروغ بزنه بذارمش رو تختش بیدار نشه اون لحظه

درکت میکنم😅🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان گلی و پسرو مامان گلی و پسرو ۱ ماهگی
میدونی ۴۰ و اندی روز ک گذشته از زایمان من، اما من هنوز شرایطمو نپذیرفتم، برای همین خشم دارم عصبانی‌ام..
بچه دومم خداخواسته بود ، تا قبل اینکه زایمان کنم ک طفل معصوم رو دوست نداشتم، اما وقتی زایمان کردم و دیدمش ، محبتش ب دلم افتاد.
اما بازم هنوز نپذیرفتم ک دوتا بچه دارم..
اخه من هنوز دلم میخواست با دخترم عشق کنم اما الان حتی وقت نمیکنم پوشکش رو عوض کنم 😓
لطفا بهم نگید ناشکری نکن، خودم شکرش رو بجا اوردم ، اما خسته ام خیلی خسته
انقد این بچه بغل منه و گریه میکنه یا خوابه ک نمازام قضا میشه ، غذا وقت نمیکنم بخورم
اصلا نمیفهمم کی صبح میشه کی شب میشه
ای خدا کمکمون کن، ب من ب همه مامانایی ک تو شرایط سختی‌ان😔
تحمل‌م دیگ داره تموم میشه ، گاهی وقتا دلم میخواد این دوتا بچه رو ول کن پیش شوهرم، فرار کنم برم، برم چند روز استراحت کنم
خیلی غر دارم
امسب شوهرم رفت دخترمو بخوابونه اما مریم همش بهونه میکرد و گریه میکرد نمیذاشت لباسش رو عوض کنه ، منم ک طبق معمول داشتم نی نی میخوابوندم
اخر سر شوهرم از اتاق اومد بیرون گفت تحملم تموم شد، نمیتونم بخوابونمش
من ی بچه بغل ک گریه میکرد ی بچه رو پام تکون میدادم ک تروخدا بخواب
کاش منم ب همین راحتی میتونستم بگم تحملم تموم شده، میذاشتم میرفتم، میرفتم استراحت میکردم
خیلی دلم پر بود خیلی حرف زدم