چند روز پیش رفته بودم بیرون، تازه تازه ماشینو برمیدارم و هنوز دستم راه نیوفتاده، شانسم اون روز مسیر خیلیییی شلوغ شد🥲🚘
تا میخواستم از پارک بیام بیرون ماشینو گازو میگرفتن، حتی یک آدم بی فرهنگ و🐄 اومد جلو وایساد😐😒
اعصابم به هم ریخته بود و پاهام شروع کرده بود لرزیدن، احساس ضعف میکردم و خیلی حالم بد بود، حس میکردم از پسش برنیومدم😔💔

خیلی ناامیدانه دنده عقب گرفتم ک شاید بتونم بیام بیرون از پشت ماشینش ک یهو یه آقای میانسال ک سوار موتور بود شروع کرد بهم فرمون دادن، جلوی ماشینا هم وایساد تا بتونم راحت از پارک بیام بیرون و حرکت کنم🥲😍❤️
انقدر هول کردم ک یادم رفت ازش تشکر کنم، ولی از صمیم قلبم قدردان محبتشم. امیدوارم هرجا ک هست حال خوبی داشته باشه و تو لحظه‌ای ک فکر میکنه دیگه راهی نیست، خدا یه راه جلوی پاش بذاره🥹

اینکه بهم امید داد و وایساد تا نتیجه رو ببینه واسم خیییلی ارزشمند بود🙂
این شکلی باشیم چقدر خوبه، چقدر خوبه حتی واسه یه غریبه نقش حامی رو باری کنیم وقتی پناهی نداره😇😇😇😇

انگار که اون لحظه، اون آقا دست خدا بود روی زمین برای کمک به من🥹خداحفظش کنه

خواستم این حال خوبو با شما هم به اشتراک بذارم ❤️🌱

تصویر
۷ پاسخ

خدا خیرش بده هرکی بوده 🤲

خداخیرشون بده😍

چقدر زیبااااااا.خدایارش باشه.انشالله شماهم تواین زمینه موفق باشی وامیدوارتراز قبل باشی که میتونی.....

چ تصویر قشنگی
دلم برا آیه رفت😭😭😭

خداخیرش بده

منم دوسه ماهه گواهینامه گرفتم هنوز میترسم بشینم ،ماشین شوهرم وانته ،فقط خودش باشه کنارم میتونم ببرم درحد دنده ۱دنده ۲

هنوز هم انسانیت وجود داره .بعد تو رانندگی اصن استرس نداشته باش به بوق و دادو بقیه هم نگاه نکن اصن اینطوری بدون استرس راننده حرفه ایی میشی

سوال های مرتبط

مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
نمیدونم یه مادر چطور به خودش جرئت میده که بچشو. اونم دختر. بدون لباس مناسب، ببره خانه بازی!!👧😤
امشب برای دومین بار بچمو بردم خانه بازی گفتم بذلر بازی کنه، یه مامانی بچشو گذلشته بود اونجا خودش رفته بود بیرون، بچه سه سالش بود.
یه بادی تن بچه سه ساله ک از پوشک گرفته شده بود کرده بود. بدووووون هیییییچی ینی آلت تناسلی دخترش کاملا مشخص بود انقدر اعصابم بهم ریخته بود ک حد نداره، ینی حتی نکرده بود یه شورتی جوراب شلواری‌ای چیزی پای اون بچه کنه. بچه ام تپل بود ماشالا، فک کنین!😡😤☠️
انقدر عصبی بودم ک حد نداشت، علاوه بر تمام خطرات جنسی ک ممکنه گریبان‌گیر اون بچه بشه چه همه آلودگی مستقیما با بدن بچه در تماس بود از طرفی تمامی وسایل کثیف و حال بهم زن میشدن🤢🤕

حالا این وسط یه زنه حمله کرده بود بچه من، فک کرده بود از این بچه هاییه ک مامانشون اومده گذاشته رفته، اومد دست بچمو گرفت ک بذار بچم بازی کنه و تو اجازه نداری بهش بگی برو کنار ک یعو گفتم خودم حواسم به بچم هست شما برین کنار👿🤬


سعی کردم به بچم خوش‌بگذره ولی بازم....😮‍💨
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟