امروز از صبح که پاشدم به رادمهر صبحونه بدم گیر داد که شربت درست کنم با این پودر شربتا ... هرررچیییی بهش بگی باز کار خودشو میکنه دیگه واقعا داشتم میترکیدم از عصبانیت که با شکم خالی دنباله شربته ... محمد اومد بدبخت یه کلمه آروم گفت بذار درست کنه حالا دیگه چقدر عصبانی ای ...
همین جمله کافی بود که یکساعت بشینم گریه کنم🤣🤣🤣🤣🤣
الان خندم میاد 😅 خیلی ولی عصبی شدم حتی حرف زدنه رادمهر میره تو مغزم 😵‍💫🥲

بچه دوم اسمش انتخاب نکردی؟

قربونت بشم 🥰وضعیت همون همینه منم یک حالت بدی میگیرم بعضی روزها یک حالت افسردگی هرطورشده خودموازاون حال در میارم وگرنه بایدبشینم گریه کنم بعضی وقتهام صبح هام دیگه گریه میکنم پتورومیکشم روصورتم بچه هام میان میندازندخودشون روی من همسرم میفهمه دورشون میکنه بازی راه میندازه باهاشون میگه بریدحالا بیرون ازاتاق الان میادمامان

منم سر چیزای الکی گریه میکنم واقعاااا دیگه میگم کی زایمان کنم کلافه شدم

من ک خیلی کم طاقت شدم همش میگم کی زایمان کنم