با خنده بگو مامان زن عمو به اندازه کافی مامان هست برای بچه ها شما خوش به حالته مامانت فقط تورو داره با یه عالم زمان که برای یکی یه دونش میزاره ...زنیکه نچسب
ببخشید ولی بخاطر این دوست نداره بره چون برادرشوهرت خیلی پسرتو دوست داره و حس حسادت داره بهش چون خودش ۵تا دختر داره
اصلا نذار بره بهرحال ب شرایطش عادت میکنه
تنها راهش اینه جدا بشید وگرنه هر سری همینه بچه که از این چیزا درک نداره
چقد کم عقله جاریت دل بچه رو میشکنه
سلام عزیزم.فرشته جان بچه ها خیلی سریع به یه چیزی عادت میکنن و خیلی سریع هم از سرشون میوفته.اصلا کوتاه نیا هربار بگو نیستن نیستن نیستن همین.هرچقدرم گریه کرد توجه نکن باج نده هفته دیگه همچی یادش رفته.پسر منم یه مدت عادت کرده بود میرفت خونه واحد روبروییمون بعد خانومه حرفای خوبی نمیزد منم از سر پسرم انداختم ک نره.اوایل به شددددت اذیتم میکرد هی داد و بیداد و پیله و... ولی اجازه ندادم اخرم از سرش افتاد تموم شد.فقط و فقط باج نده و حتی یه بارم اجازه نده تا یادش بره.هربار بگو نیستن رفتن
دقیقا همینه منی جاری منم ۴تا دختر داره از وقتی پسرم دنیا اومده ۱۱ سال میگذره دشمنی منو میکنه من قبلاً عذاب وجدان میگرفتم که تو یه خونه قهرباشیم اما الان آدم حسابش نمیکنم مثل خودش رفتار میکنم جاری منم دقیقا مثل جاری شما کل زندگی منو از بچهای میپرسید منم که فهمیدم دیگه نزاشتم پاسونو خونه عموشون بزارن دخترکوچیکمچندبار رفته اما گفتم زنعموت آزما بدش میاد نرومامان جون دخترم خیلی حرف گوش کنه گفت مامان منم ازش بدم میاد دیگه نمیرم هربار دخترمو میبینه اخموتخممیکنه بچم ازپنچره ببینتش زودی خودشو قایم میکنه ازش میترسه
اصلا نزار بره تو فلش کارتون بزار ببینه
222222😐شدم دوروز هر بار ی ساعت بزارمش اونجا و همسرمو ببرم دکتر.... خلاصه پسرم صب تا شب هزار بار میگه میخام برم خونه عمومحسن و بلند داد میزنه... انقدر بلند ک. صداش کل محل رو برمیداره.. خلاصه الان خالم اینا اومده بودن عیادت همسرم... موقع رفتنشون پسرم شروع کرد گریه ک من میخام برم خونه عمو محسن و گریه و جیغ های وحشتناک. میزد آروم نمیشد منم هیچی نگفتم با آرامش گفتم. خونه نیستن رفتن مهمونی اصلا نمیفهمه پسرم قانع نمیشه... از اینطرفم نزدیک دو هفته اس شوهرم خونس این اصلا باعث شده پسرم اصلا از من حساب نبره میرینه همش تو عصابم.. چیکار کنم وقتی اونا نمیخان پسرم بره خونشون... جاریم 5تا دختر داره ک اصلا پسرمو دوس ندارن و جاریم همش از پسرم حرف میکشه کجا رفتین چی خریدین چیکار کردین بابات مامانتو دعوا میکنه یان بابات ظرف میشوره یانه و بعد همه رو آمار میده ب خانواده شوهرم و کلی دشمن تراشی میکنه برام. جاریم منم سر حرف بردن و آوردنش باهاش قطع ارتباط کردم سر خبرچینیش.. فقط برادرشوهرم پسرمو دوس داره خیییییلی زیااااااد ک اونروز بچه پنج ساله جاریم برگشته ب من میگه زن عمو نزار پسرت بیاد خونمون باعث دعوای مامان بابام. میشه.. حالا شما بگید چجوری از سر پسرم بندازم اونجا رفتنو... قبلا پارک و کتابخونه خانه بازی میبردمش الان همسرم مریضه خونس هیجا نمیتونم ببرمش.. جاریمم هر جا پسرمو میبینه میگه بیا پسرمن شو مامانت همش دعوات میکنه در حالی ک اینجور نیست.. من دعواش نمیکنم.. ولی ی حرفای میزنه پسرم از منو و همسرم زده شه... ایندفعه اینجوری گفت چی بگم دیگه تکرار نکنه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.