۸ پاسخ

اگ خدا یکی دگ بهت داد
هفته های اخرت
غذا درست کن
حالت کنسروی کن
فریز کن
والا اینجوری هم منت کسیو نمیکشی
هم غذا خونگی داری

وسایل کاچی هم بخر
بدی همسایه ای کسی برات بپزه
والا اینجوری ک گفتی
همسایه از مامانتو مادرشوهرت بهتره

وای کاش همسایه من بودی خداشاهده برات کم نمیذاشتم من مامانم وخواهرشوهرم بودن بازم همسایم یکی دوباربرامون غذااوردمخصوصااون دوسه باری که بردیمش بهداشت ودکترخداشاهده شایدتواون۵سال من دوسه ماه یباردرحدسللم علیک دیده بودمش خداامواتش وبیامرزه

منم خاطره خوبی ندارم ، من اومدم خونم ۱۰ روز کل خانواده شوهر که جمعا ۲۰ نفرن اومدن خونم و واویلا خیلی اذیت کردنم🥺

من بیچاره یه جا شوهرم قهرمیکرد یه جا مامانم یه جا مادرشوهرم بدترین روزای عمرم بود

خاطره ی من از همتون بهتره بنده خدا شوهرم راننده س موقع زایمان نرسید بیاد ولی به پدرش گفت برو یه گوسفند بگیر قربونی کن البته پولشو هم شوهرم داد بعد قربونی مادرشوهرم با دختراش نصف بیشتر باجیگر گوسفند برداشتن بردن خونه خودشون دیگه هم نیومدن اینقدر گوشت نزاشتن همون ۱۰روز بخورم باز بابام رفت پول داد برام خرید😅

پسر منم زردی بدو تولد داشت ولی ۲۴ ساعت بیشتر بستری نشد زردیش اومد پایین.من که اومدم خونه خودم مامانم نصف روز موند بهانه گرفت رفت خونش

سختیش اونجا بود مه دخترم ۱۰روزه بود تب کرد بردیم دکتر گفت باید بستری بشه

اخییییی عزیزم. منم خاطره خوبی از زایمانم ندارم. همش غصه وآه کشیدم

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۲ سالگی
خونه مامانم بودم ،خواهرمم بود با بچش،بچه اون ۴سالشه ،یه دو دیقه نگاهم از بچم رفت دیدم با ابپاش اب ریخته تو دوتا گوش بچم سریع با گوشپاک کن و دستمال پاک کردم گوش بچمو،بچم گریه میکرد دستمال رو رو گوش بچه اجیم گزاشتم و به بچم گفتم ببین گوش مهرادم پاک کردم که بچه اروم بشه ،مهراد بچا اجیم شروع کرد گریه کردن ،اجیم تو جمع که خاله ها و خواهرا بودن یه دفعه با اخم گفت چیکار کردی بچه منوووو ،گفتم کاری نکردم فقط دستمال رو دو طرف گوشش گذاشتم و به بچم گفتم ببین گوش اونم پاک کردم که آروم شد بچه ، خیلی ناراحت شدم از برخودش تو جمع ،دلم شکست یهو ،سریع لباس پوشیدم زنگ زدم تاکسی اومدم خونه ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به خاطر بچه با من اینجوری حرف بزنه تو جمع،اصلا دلم نمیخاد مادرا خودشونو دخالت بدن تو بحث و دعوای بچه ها، ولی من فقط خواستم بچه اروم بشه فقط دستمال گذاشتم دو طرف گوش اون و گفتم مامان ببین گوش اونم پاک کردم ، تبه نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اون ؟؟ من باید چیکار میکردم؟ میخاستم بغضم نشکنه که سریع اومدم خونمون ،اومدم اینجا یه دل سیر گریه کردم ،شوهرمم امشب شیفت تا فردا صبحه،من تازه رفته بودم بمونم امشبو
مامان دلسا و تودلی🥰 مامان دلسا و تودلی🥰 ۲ سالگی
امشب دلسا را برده بودم پارک
یه دختر بچه تقریبا ۵ ۶ ساله نشسته بود رو نیمکت داشت گوشی بازی میکرد پیش خودم گفتم چی میشه که یه بچه به گوشی بیشتر علاقه داره تا پارک و بازی
اولش دقت نکردم که مامانش یا باباش کجان بعدشم نفهمیدم کجا بودن که گوشی را داده بودن دست بچه خودشون رفته بودن
یه لحظه رفتم دنبال دلسا وقتی برگشتم دیدم مامان باباش کنارشن و بچه داره گریه میکنه فکر کنم چون گوشی را ازش گرفته بودن خلاصه سکم بعد دختره اروم شد رفت یکم سرسره بازی کرد
بعد با مامانش رفت یه بستنی خرید مامانه اومد نشست رو نیمکت و سرش و کرد تو گوشی و کلا تو دنیای خودش بود
دختره بستنیشو باز کرد ازین پیچ پیچی رنگیا بود گفت عه مامان ازین بستنیاست مامانه حتی سرشو بلند نکرد ببینه بچه چی میگه
دختره هم رفت پیشه یه بچه دیگه بستنیشو نشون داد و یکم بازی کرد

خلاصه ته حرفم اینه کاش برای ساکت کردن بچه هامون گوشی دستشون ندیم،کاش وقتی بچه با ذوق میاد چیزی را نشونمون میده ما هم باهاش همونجور ذوق کنیم،کاش وقتی روحمون مریضه بچه دار نشیم
امشب واقعا دلم گرفت برای اون بچه
و از خدا خواستم بهم توان بده که بتونم برای بچه هام وقت بزارم چ درست تربیتشون کنم🥲
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده