مامانا یچیزی میگم ناشکری نیس
ولی هر بهم میگه یکی کمه بزرگ ک شد یکی دیگ بیار تا سه چهار تا بشن
ولی حقیقتا جون برام نمونده
ینی توانایی شو ندارم که بچه بیارم مریض بشه تب کنه واکسن بزنه
نمیتونم حدس می‌زنم ویروس گرفته با خودم میگم چ کاریه بچه بیارم مریض بشه هن خودم اذیت بشم هم اون طفلی
بعد از این حرفا ک میگن بیار با هم بزرگ میشن بدم میاد
امشب بچم نق میزد یه فامیلامون گف بده من گفتم حالش خوب نیس گریه میکنه میگ طوری نی من آرومش میکنم چرا برا حرف من اهمیت قائل نیستند چرا اینقدر بی فکر بعد بغلش کرد برد انگار باد هوا بود حرفم

کلی میگن زیاد ب دل نگیر همین ک گفتن معنیش این نیس ک همین امشب بری بیاری ینی با فاصله زمانی کمتر

چه جالب باز مادرشوهر من تا حرف بچه دوم میشه میگه بذارید این دو سال کامل شیر بخوره گناه داره.
ببین درکل مردم میخوان تجربیاتشون رو در اختیارت بذارن. کارهایی که خودشون فکر میکنن درسته رو بگن. تو بگو آره چه جالب دعا کنید بشه یا هرچی قسمت باشه، یه نیمچه تاییدی بکن و کار خودت رو بکن همیشه. اونا که نمیان بچه‌ت رو بزرگ کنن اول آخرش هرچقدر کمکی هم داشته باشی دردها و نگرانی‌های بچه اول و تو شکمی‌ت مال خودته.
واسه بغل کردن بچه هم طرف فکر میکنه میخواد کمکت کنه. من خودم وقتی یه جا شلوغ باشه بچه فقط بغل من آرومه با اینکه هنوز معنی غریبی رو نمیفهمه. ولی دیگه خسته میشم به مادربزرگهاش (بسته به اینکه مهمونی کدوم وری باشه) میسپارم. اونا بهتر از بقیه بلدن بچه داری رو. به علاوه که مادرشوهرم اگر بچه بغلش باشه کسی نمیتونه بیاد به زور بگیره بچه رو

وای بمنم میگن بعلاوه اینکه سنت می‌ره بالاها، یعنی من هنوز از بارداری قبلیم کمرم صاف نمیشه باز برم حامله شم؟؟، بعد من سر پسرم استراحت مطلق بودم دوباره اینجوری شم که بچمو نگه داره؟هم بازی میشنو میببنن اینکه بچه اول میسوزه و توجه کافی نمیگیره رو نمیبینن

اره یکی دیگم گف بچتو بده گفتم تب داره نق میزنه میگه اووو اینقد دیدم سه تا بچه دارم بدش به منن اونو ندادم آخرش یکی دیگ گرفتش

واااا مادرش میگه نمیدم میگیره میبره دیگ ینی چی😐😐😐😐

بچه اولته عزیزم