دلم گرفته ماناها. مادرم ۵ساله عمل قلب بازکرد۴بارآنجوکردیم تایک ماه از بیمارستان آوردیم آنجوکردنش....دیروزبردن وازبیمازستان پاهاش فلج شده نمیتونه راه بره مایبی میکنیم حالاکه بردن بیمارستان دوتا خواهر هام میرم شیفتی وایمیستن شوهرم لج کرده نمیزاره برم جای وایستم میگه بروبین بیا...اعصابم خورد کرده چکارکنم ..روم نمیشه به خواهرم بگم نمیام فردا نوبت منه

کار شوهرت اشتباهه مادر داره خودش بلاخره زمینم گرده

یعنی چی که لج کرده قاطعانه بگو میخوام برم مادرمه وظیفمه نگهش دارم...

دور از جون مادر خودش تو این شرایط باشه چی ؟؟؟؟دوس داره تو اینو بهش بگی
انشالله خدا شفا بده مادرتو عزیزم، هرکاری از دستت برمیاد بکن، حرف شوهرت اصلااااا مهم نیست

یکی بزن تو سرش و برو غلط کرده نزاره

بالاخره یه جوری راضیش کن
با چرب زبونی با س.ک.س بادعوا
هر کسی بالاخره قلق داره

در اثر عمل قلب این جوری شدن

کاش میتونستی نوبت خودت رو براشون پرستار بگیری ، مثلا هفته ای دو روز پرستار بره
هر چند حضور خودتون دلگرمیه برای مادرت

هی آدم بد و خدا هیچ وقت سر راه آدم نزاره منم یکی از این آدما دارم نمیشه کاریش کرد
با اون خواهرتی که عاقل تره حرف بزن توضیح بده بهش شرایط رو بگو نمیزاره بیام لج کرده دیگه راه دیگه ای نداری

کار شوهرت خیلی اشتباهه باهاش حرف بزن هر جوری شده برو.
بگو مامانمه برام زحمت کشیده حالا نوبت منه باید براش بکنم. بگو خواهرامم شیفت خودشونو میرن و رفتن.

حق داری ناراحت باشی عزیزم مادرته ، الهییی خیلی زود حالشون خوب بشه و سرپا بشن
چرا همسرت لج کرده آخه؟ نمیتونی با زبون راضیش کنی؟

یعنی چی اخه 😢😢😢 بگو خب مادرمه
اون خواهر بدبخت خونه زندگی داره اخه