تجربه زایمان طبیعی(پارت ۶)
بچمون که دنیا اومد بردنش تخت بغلم ک تخت نوزاد بود لباساشو بپوشونن هی نگاهش میکردم باورم نمیشد شوهرمم فیلم میگرفت گریه میکرد راستب قبلش بردن بچه رو قد و وزن پرستاره اومد تو گفت بگین چند کیلوعه ۴ کیلوعه این بچه بنده خدا مامانش حق داشت اینجوری عذاب بکشه اره بچمون ۴ کیلو وزنش و ۵۳ قدش بود لباساشو پوشوندن و دکترم شروع کرد بخیه های منو بزنه کهه آیییی آییییی آیییی جوری تموم بدنم موقع تعریف کردنشم درد میکنه ک خدا میدونه دوسه بار شکمم و فشار دادن ک خالی بشه وجفت و دراورن و بخیه رو زد دکترم زیر تختم یه سطل مستطیلی بود تو اون پر از خون و اجزای شکمم بود یعنی باورم نمیشد اینا از من دراومده شوهرم یه جوری ترسیده بود میگفت دل و رودت انگار دراومد بیرون دکترت دوباره کرد تو بخیه هام که تموم شد پرستاره به شوهرم گفت دستشو بگیر ببرش سرویس دتو سرویس به شوهرم گفتم سرم داره گیج میره یهو پرتاپ شدم زمین

۹ پاسخ

مگه داخل سنوی وزن بهتون نگفتن وزنش چقدره؟

حق داشتی واقعا ۴کیلوووو خدا حفظش کنه کوچولوتو 🥹🥹ولی من ب شدتتتتتت ترسیدم خودمو خیلی اماده کرده بودم ولی الان کلی ترسیدم حتی خوندمشون گریه هم برات کردم خدا خودش کمکم کنه تنها دلگرمیم اینه ک بهم میگن طول سرویکست خیلی پایینه پس زایمان طبیعی راحتری داری ولی میدونم سخته ب شدتم میترسم😖

م بچم ۲۷۰۰ بود هرچی زور میزدم نمیومد بیرون بلد نبودم یاچی نمیدونم دوتا پرستار چندیبار با ارنج میفتادن رو شکمم اخرم تا خود مقعدم بخیه خوردم ولی خب ارزششو داشت

زایمان اولت بوده

وای من باوجود اینکه زایمان دومم هست با خوندن متن خیلی ترسیدم ،خدایا کمکمون کن

وقتی میگم با ۴ کیلو طبیعی نمیشه یعنی همین
تازه خدا لعنت کرده ها کردن ۴۵۰۰ سزارینو

حق داشتی من دومی بچم۳۴۰۰وزنش بود خیلی سخت شد برام واقعا شما ک چهار کیلو بوده ماشاللع حسابی اذیت شدین

حالا راضی بودی؟

یا علی 😑خداقوت بهت مادر قوی😘کاش یه جوری بود که ماهایی که دیگ مرز زایمانیم فقط تجربه های خوبو نشونمون میداد برای اولین بار تو طول بارداریم وحشت کردم از طبیعی😫

سوال های مرتبط

مامان کایا مامان کایا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(پارت۵)
زورهای اصلی حالا شروع شده بود و از ته دلم جیغ میزدم جوری که چشمام درمیومد بیرون شوهرم بالاسرم هی میگفت دوتا دیگه زور بزنی تمومه ها فاطمه تورو خدا منو ببخش خیلی درد کشیدی این حرفاش واقعا برام قوت قلب بود الان میگم اگه بالا سرم نبود اصلا تلاش نمیکردم و نمیتونستم این حجم از درد و تحمل کنم ولی وقتی پیشم بود انگار میخواستم بهش نشون بدم ک ببین چقدر من قوی ام من میتونم
با تمام انرژی ک برام مونده بود کلا ۵ ۶ تا زور خیلیییی زیاد زدم ک سر بچه اومد بیرون و من از حال رفتم من دیگه بیهوش شده بودم هیچی یادم نمیاد سر بچه دراومده بود بیرون منم بیهوش دیگه نمیتونم زور بزنم ک شوهرم میگفت دکترت داد زد بیایین کمک بچه گیر کرده حالا چرا از هوش رفتم من فقط منتظر بود اون تیغ برش رو بزنه ک دردشو بفهمم اون لحطه ای که فهمیدم تیغ و زد از حال رفتم وسط زایمان که پرستار افتاد رو شکمم من جوری پرتش کردم ک افتاد زمین حالا اکن بیچاره اومد منو بغل کرد گفت یه کم تحمل کنی تمومه میدونم خییلی دادی درد میکشی خلاصه من که بیهوش بودم دوباره همون همون پرستاره افتاده بود رو شکمم بچه رو با هزار زور وکشیدن بیرون من یهو به هوش اومدم اون لحظه که بچه رو گزاشتن رو شکمم به حال اومدم و فهمیدم که بچمون دنیا اومده
مامان کایا مامان کایا روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۱ ماهگی
مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت هفت✅
میتونستم زور میزدم تا اینکه مثل ماهی پسرم لیز خورد اومد بیرون بهترریییین حس دنیا بود اون لحظه لباسمو دادن بالا بچه رو گذاشتن رو سینم منم داشتم عین بید می‌لرزیدم تا چند دقیقه بعد بچه رو برداشتن و گفتن زور بزن تا جفت بیاد اونم اندازه یه بچه زور و درد داشت تا بیادبعد اینکه جفت اومد بخیه زد بعد بخیه متوجه شد من خونریزی داخلی کردم دستشو با وجود بخیه کرد تو تا لخته هارو خارج کنه و من همه بخیه هام باز شد دوباره‌ همه پرستارا ودکترارو صدا کرد گفت خونریزی کرده 😂 همه ریختن رو سرم یه نفر بهم قرص زیر زبونی داد یه نفر ازم رگ می‌گرفت یه نفر آمپول زد رو باسنم خدمه هم همینطور داشت شکممو فشار میداد تا لخته ها خارج بشن بلاخره هر طوری بود خونریزیم بند اومد و اومد بخیه بزنه ک بی حسیم تقریبا رفته بود من قشنگ می‌فهمیدم داره میدوزه و کلی درد داشتم تا هر طوری بود بلاخره منو بخیه زدن بردن بخش زایمان تا اومدن بهم دستگاه وصل کردن دیدن تبم سر 40درجه و فشارم رو14هستش بچه رو آوردن پیشم و مامانمو صدا کردن بیاد لباسامو بپوشونه تا برم بخش بستری مامانم اومد کلی با مامانم گریه کردیم و بلاخره رفتم تو بخش این بین هم همسرم اومد منو بچه رو دید منم دو روز به خاطر فشارم و تبم بستری بودم سه روزم به خاطر زردی پسرم تا پریروز مرخص شدم اومدم خونه و بخیه هام یه خورده اذیت می‌کنه چون خیلی بخیه خوردم پسرم یکم ماشاالله درشت بود 3650گرم بود و باعث شد مامانش کلی بخیه بخوره و عذاب بکشه خلاصه ببخشید سرتونو درآوردم اینم از تجربه زایمانم وبگم بهترین و بدترین تجربه عمرم شد😍😂
مامان آیلین و دلوین مامان آیلین و دلوین ۱ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مامان دیاکو🤱 مامان دیاکو🤱 ۱ ماهگی
یه بار زمانی که سعی کردم بشینم شام سوپ بخورم قاشق اولو ک خوردم به مامانم گفتم بگیر از دستم و یهو افتادم رو تخت با لرزش انگار از هوش رفتم یه بارم زمانی ک اتاقمو عوض کردن و بهم لباس دادن رفتم تو سرویس ک پدمو عوض کنم و لباس بپوشم مامانمم همراهم بود ک یهو حس کردم هیچی رو نمیتونم ببینم افتادم تو بغل مامانم مامانمم بزور منو کشوند بیرون دکترا رو صدا کرد ک اومدن گذاشتنم رو تخت صدام میکردن سرم وصل کردن گفت باهام حرف بزن گفتم میخوام بخوابم گفت بخواب .دو ساعت بعد بیدار شدم و حالم خوب بود .اما بخیه هام درد میکرد بچم زردی داشت فرداش رفت تو دستگاه و به مدت دو روز تو دستگاه بود زردی پنج موقع مرخص رو ۳ بود اومدم خونه قرار بود ۵ روزه شد ببرمش دوباره آزمایش زردی ک دکتر دیدش گفت بچه سفیده چرا الکی میخواین سوراخش کنید ببر خونه خودش زردیش از بین میره .
و از خودم بخوام بگم خیلی بدنم ضعیف شده ک دارم سعی میکنم به خودم برسم ولی به شدت بخیه هام درد میکنه بیشترش افتاده شاید دوتا مونده ولی خیلییی درد داره و میسوزه نمیتونم بشینم .
و اما اگه برگردم عقب هر کارررری میکنم که سز شم چون طبیعی واقعا وحشتناک بود.
مامان دوقلوها💙💙 مامان دوقلوها💙💙 ۳ ماهگی
کار عملم تموم شد داشتن منو منتقل میکرد تو ریکاوری که تو راه رو اول پرستاری که باید پرونده کن تحویل میگرفت کارامو میکرد دیدم اومد بالا سرم چند سوال ازم پرسید دست کرد رو شکمم گفت خودتو شل کن شکمتو یواش فشار بدم وای وای وای چه دردی داشت فکر میکردم بخیه هام میخواد باز بشن پرستار محجبه بود چادر پوشیده بود چون چند مرد اونجا بودن من محکم چادرشو گرفتم التماسش میکردم بسه توروخدا بسه با ۳بار فشار دادن حس میکردم لای پاهام خیس میشد لخته بزرگی ازم میومد گفت دخترم اگه شکمت فشار ندم این خون نیاد بیرون میمیری بعد منو منتقل کردن بخش یکم یکم دردم بیشتر میشد درد شدید پریودی تو کمرم یکم شکمم نمیذاشتن اب بخورم ساعت 8شب شد دیدم مادر شوهرم بالا سرمه گفتم مامان بچه هام گفت حاشون خوبه تو دستگاه هستن نیاز به اکسیژن دارن خلاصه باز اون پرستاره اومد بازم شکمو فشار داد بازم اون درد هی سرم وصل میکرد عوض میکرد گفتم پمپ درد بذارین گفت نمیشه چون اختلال پیش میاد با داروی که تزریق میکنیم اما سرم بزرگ و کوچیک نیم ساعت عوض میکرد دردم اروم میکرد که انگار دردی نداشتم
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۲ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
ساعت شیش سرممو باز کرد و نیم ساعت بعد دردام شروع شد و رفتم برا ان اس تی بعد گفتم معاینم کنین که ماما خیلی مهربون بود گفت باشه معاینه کرد گفت سه سانتی دیگ شدید شد دردام و صدام در اومد ان اس تی ک تموم شد رفتم رو تختم ماما اومد گفت دردات چطورن گفتم شدید میشه معاینم کنی گفت نیم ساعت پیش معاینت کردم ک ولی باشه معاینه کرد گفت هفت سانتی تعجب کرد گفتم خانم ماما من زود زایمانم کیسه آبمو بترکونین زایمان میکنم گفت هنوز زوده و فلان زیاد زور نزن که رحمت ورم میکنه و خدایی نکرده بچه خفه میشه نمیتونی زایمان کنی ده دیقه بعدش شیفت عوض شد و یه ماما دیگه اومد ساعت دقیقا هفت و ربع بود اومد کیسه آبمو پاره کرد دیگه داشتم زایمان میکردم که همشون رفتن فقط یه خدمه بود و مامانم که دستامو گرفته بود فشار میداد بعد خدمه داد زد گفت بیاین بچه سرش داره میاد گفتن از تخت بیا پایین ببریمت اتاق زایمان اومدم پایین گفتم بخدا بیام تو سالن نرسیده به اتاق بچم بدنیا میاد دوباره برگشتم رو تخت همونجا تو اتاق پیش مریضای دیگه زایمان کردم همه ماماها ریختن سرم و بچه که بدنیا اومد بند نافشو بریدن و شکممو یکم فشار دادن ک جفت بیاد بیرون و تخلیه بشه بعد نگا کردن گفتن نیاز به بخیه هم کلا نداری ینی اون لحظه ای که بچه بدنیا اومد انقد ترسیده بودم بچم بیوفته زمین ناقص بشه که اول با همون دردم نگاش کردم بعد از ته دلم از خدا خواستم تموم مامانا بچه هاشونو صحیح و بغل بگیرن و وضعیت مملکتمون بشه مث قبل بعد که بردن بچه رو تمیز کردن آوردن و همونجور لخت گذاشتنش رو سینم گفتن یه ساعت باید تماس پوستی داشته باشه بچه با مادر که دمای بدنش نرمال بشه دقیق هفت و 35بچم بدنیا اومد ینی کل دردای شدید و وحشتناکم یه ساعت کمتر بود
مامان مهندسِ بقیع💚 مامان مهندسِ بقیع💚 ۳ ماهگی
رسیدیم بخش
کوچولومو دیدم که دست پرستار بخش نوزادان بود میگفت مامانش کجایی تو این پسر بهونتو میگیره و گشنشه دیگه بردنم اتاق و با ملافه بلندم کردن گذاشتنم رو تخت چون پایین تنه ام کاملا سِر بود
یه ساعتی بود اونجا خوابیده بودم یهو پرستار اومد که باید فشار بدم شکمتو لخته هات بیاد بیرون
هرچی گفتم تو اتاق عمل فشار دادن قبول نکرد
دستشو گرفتم که فشار نده دستمو پس زد
تا بلاخره پنجه هاشو تا ته فرو کرد تو شکمم اشکم در اومد اون لحظه
بعد با این حالم بچه رو گذاشتن رو سینه ام شیر بخوره تمام وجودم میسوخت
مادر بزرگم به عنوان پادار اومده بود همراهم(چون مامانم پاش شکسته بود و جراحی کرده بود)
مادربزرگم تنگی کانال نخاع داره و باید عمل بشه کمر درد شدید بود
تخت کناری منم خالی خالی بود و کسی نخوابیده بود قرارم نبود کسی بخوابه
خلاصه مامان بزرگم رفت رو تخت دراز بکشه که نیرو خدماتی اومد گفت نه حق نداری اینجا بخوابی باید رو کاناپه بخوابی و فلان و...بنده خدا ماتش برده بود هیچی نگفت و از تخت اومد پایین
بنظرم در شان یه بیمارستان خصوصی نیست که اینجوری با همراه بیمار رفتار کنه
آدم بخاطر راحتی میره خصوصی وگرنه بقیه امکانات بلکه بیشترم بیمارستان دولتی داره...
مامان دنيز🎀✨ مامان دنيز🎀✨ ۲ ماهگی
تجربه زايمان طبيعي پارت آخر
خلاصه دخملم اومد بيرون بدون هيچ بي حسي اي
واقعا هيچوقت فكرشو نميكردم بدون بي حسي بتونم اخه از اول بارداريم با بي حسي روي زايمان طبيعي حساب باز كرده بودم
بعد از چيدن نافش دكتر شروع كرد باقي چيزارو از تو شكمم كشيد بيرون و شروع كرد به بخيه زدن كه اصلا درد نداشت
حدودا يه بيست دقيقه اي بخيه زدن طول كشيد
ديگه شستنم و خشكم كردن و منتظر موندم مامانم بياد پيشم
همش قربون صدقه دخترم ميرفتم و ميگفتم باورم نميشه🥺
لباساشو كردن تنش و يكم بعد مامانبزرگش اومد🥺😍حسابي ذوق كرديم دوتايي
ديگه منتظر مونديم تا بيان ببرنم بخش
قبلش ي معاينه ديگه شدم فشار خون و تبمم چك شد و نشستم رو ويلچر اومدم بخش
الانم با دنيز خانم رو تخت خوابيديم🥺😍
بنظر من واقعا ارزشش رو داشت چون لحظه اي كه دخترمو كشيدن بيرون يه لحظه تموم دردام تموم شد رفت انگار اصلا نبوده
براي بخيه هامم قرص و شياف استفاده ميكنم فعلا كه خوبه
من برگردم عقب بازم طبيعي رو انتخاب ميكنم😍