۷ پاسخ

بابا خواهر دیگه سه ماهشه دیگه از پسش برمیای نگران نباش
خونسردیتو حفظ کن و سعی کن لذت شیرینیاشو ببری

استرس چی عزیزم بلخره از یه جایی باید تنهایی از پسش بربیای.اتفاقا یه فرصتی شده که ببینی چجوریه. اتفاقا اونقدرام سخت نیست.فقط زمان خاب و بیداریشو بدونی که بتونی ب کارات برسی تمومه.

کاری ندارع که من از پنجاه روزگی تو شهر غریب بچمو خودم بزرگ کردم بزار بره اونم زندگی داره 😁

من که نه مامان دارم نه خواهر
از ده روزگی خودم تنها بچه داری کردم.بچه اولمم هست

منم تا۲۰ روزگی دخترم خانوادم پیشم بودن و تا ۲ماهگیش ما پیش خانواده ام بودیم، بعد از ۲ماه و ۱هفته برگشتیم خونمون، اوایل فقط به دخترم میرسیدم اما هر روز خبره تر از قبل شدم الانم یه وقتایی هیچ کار نمیکنم به جوجه خانم میخوابم و بیدار میشم، سخت هست اما سعی میکنم سازگار بشم
میتونی از پسش بربیای نگران نباش🤛🤜

بزار تجربه بشه برات اگ میخواد زیاد بمونه قبلش بگو ببرتش حموم بقیش دیگ کار نداره از چهلم تنها بودم تو شهر غریب

مامان من که هنوز بچم یه،ماهش نشده،بود رفت کربلا

سوال های مرتبط

مامان لیانا🎀 مامان لیانا🎀 ۴ ماهگی
دلم میخواد یکم حرفای دلمو بزنم احساس سنگینی دارم..سلام مامانا بچه داری خوش میگذره؟من هنوز باورم نمیشه بچه دارم خدارو هزااار مرتبه شکر میکنم که خدا این فرشته رو بمن داد.اما گاهی خسته میشم کم میارم با خودم میگم خیلی زود بود واسه بچه دار شدن چون یکسال بعد از عروسیم حامله شدم با خودم میگم میشد یکم به خودم برسم شغل پیدا کنم بعد بچه دار بشم حداقل اما وقتی صبح بیدار میشم و دختر نازم چشماشو باز میکنه و بهم میخنده دلم میخواد قربون تک تک سلول‌های بدنش بشم و چهره ی ماهش رو بخورمممم.وقتی این فکرا میاد سراغم خیلی عذاب وجدان میگیرم. حس میکنم همسرم مثل قبل دوستم نداره و توجهش از من رفته فقط به دخترمون تو کارای خونه الان ک احتیاج دارم دیگه کمکم نمیکنه . نمیدونم چرا درد دلم باز شد اومدم گهواره که فقط بنویسم من از اولین پریودی بعد زایمان میترسم که خیلی درد داشته باشه چون هنوز پریود نشدم ولی انگار دلم خیلی پره من واقعا دارم دیوونه میشم همش دارم میریزم تو خودم چون هییییچ دوستی بعد از عروسیم واسم نموند انگار من بیماری مزمن داشتم همشون منو رها کردن با مادرم و خواهرم که نمیتونم حرف بزنم چون آخرش دلسوزن و ممکنه جایی حرف اشتباه و طرفداری نا ب جایی بکنن .. امروز تولدم بود بعد از فوت بابام آرزو میکردم هرسال ک زودتر منم برم پیشش اما امسال چطور میتونم چنین آرزویی داشته باشم که این تیکه از وجودم اومده تو زندگیم.. راستش واقعاااا شاکر خدام ولی من از زایمان تا الان خیلی تنها تر شدم خییییلی...