قطعا سختترین کار دنیا برای یک مادر زمانیه که هم شاغل باشه هم درحال درس خوندن هم بخواد یه مادر کافی برای بچه اش باشه.
امروز یه لحظه حس کردم دیگه تمام توانم تموم شده و دلم میخواست از شدت خستگی برم به یک خواب عمیق چندین ساعته در سکوت مطلق. تا ساعت یک و نیم دانشگاه اونم به زبانی که زبان فارسی نیست و در واقع زبان سوم هست که هزار برابر بیشتر انرژی میبره. بعدش بدوبدو رفتن به مهد و برداشتن پسری و بعدشم درست کردن یه عصرونه مقوی و یه شام درست حسابی برای پسر خونه.
همزمان کتاب خوندن برای پسرک و در اوردن صدای انواع حیوانات درحالیکه یه ایمیل کاری هم باید تنظیم میکردم. و مابین تنطیم فایلهای پروژه درحال ساختن اتوووسوس (اتوبوس) برای شازده بودم.
شام پسری گوشت تو شیشه بود تو خود همون شیشه و آب گوشت داخل شیشه شویدپلو و هویج هم درکنار گوشت پختم.
غذای موردعلاقه ایلیاست. و بیشترشو خورد البته ناگفته نماند که ناهار رو در مهد هیچی نخورده بود.
الانم پسری رفته با باباش بخوابه و من تازه باید تکالیف دوره ام رو انجام بدم. خدا به همه مادرا خصوصا مادرای توی کشور یا شهر غریب که دست تنها هستن توان هزار برابر بده.

تصویر
۱۴ پاسخ

سلام عزیزم ببخشید یه سوال دارم گوشت رو ادویه و پیاز هم زدین یا نه فقط گوشت و نمک؟

خداقوت ،هرجای این دنیا هستی تنت سالم

واقعا سخته..
من از یازده ماهگی آبان که برگشتم سرکار تا الان که ۲۱ ماهشه دوبار رفتم پیش متخصص مغز و اعصاب چون فک کردم ام اس گرفتم. بس که خسته و بی رمق میشم گاهی. بار اول برام آزمایش نوشت و کلی معاینه ام کرد که همه خوب بودن. بار دوم هیچ کاری نکرد گفت تو هیچی ات نیست، فقط brun out شدی 😔

خدا بهت قوت بده بخدااا من ک فقد خانه داری و بچه داری میکنم آخر شب دوس دارم بمیرم از خستگی و بدن درد

کدوم کشوری

نوش جون
ینی گوشت که پخته شد تو شیشه برنج و هویج اضافه کردی ؟
گوشت را با پیاز و ادویه گذاشتی بپزه؟

نوش جونش، خدا قوت، موفق باشین.

موفق باشی وخدا توان همه کار بهت بده آن شالله

موفق وپاینده باشی اونجا که هستید غذاوگوشت حلال دارید؟

من. از خوندنش هم خسته شدم ، خدا بهت توان زیاد بده عزیزم

کدوم کشوری؟

خداقوت بهت عزیزم

موفق باشی چند سالته گلم

نوش جانش،خداقوت بانو⚘️

سوال های مرتبط

مامان حبه قند مامان حبه قند ۱ سالگی
اومدم یه فکت حق بگم و برم
مادر بود خودش به تنهایی به شدت طاقت فرساست ساعتها کار مداوم و تکراری روزمره رو باید انجام بدی بدون ذره ای استراحت چون تا بیای بشینی قطعا یه کاری داره جوجه که بلندت کنه...
حالا در کنار این خستگی باید حتما ساعت خواب داشته باشه جناب خان،
به این منظور قطعا باید صبح زود بیدار بشه، پس خواب شیرین صبح مادر به فنا میره، برای زود خوابیدن در شب هم باید یه چرت کوتاه ظهر داشته باشه مبادا این چرت کوتاه کمی بلند بشه، وگرنه زحمت کل روزت و صبحت و همه از بین میره و قطعا شب ساعت خوابش میگذره و هورمون کورتیزول جان هی بیشتر و بیشتر میشه و اوووووف.
پس جدا از خستگی کارای روزمره هیچ فرصتی برای استراحت بین روز برای یک مادر نمیمونه.
حتی یه چرت کوتاه ظهر ، برای من که اینطوره چون همسرم دیر از سرکار میاد و تا بیاد غذا بخوریم پسرم بیدار باید بشه.
خواستم بگم مادر بودن تمام ساعت های روزت، تمام انرژیت و تمام وجودت رو میگیره.
اگه به این ایثارگری نرسیدیم بچه داری قطعا براتون یک شکنجه خواهد بود.
پ.ن: در کنار همه این سختیا بچه داری لذت‌های کوتاه و عمیقی داره که با دنیا نمیشه عوضشون کرد.
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
شام پسرک
پلو و ماهیچه پختم خورد و الآن رفته با باباش بخوابه.
خودمم تازه کتاب و جزوه هارو دراوردم که شروع کنم به درس خوندن.
خیلی خیلی خسته ام اینروزا.
هنوز سیستم بدنم به این سبک زندگی و سرکار و دانشگاه رفتن و مادری کردن عادت نکرده بعد از این وقفه ای که برای بارداری و زایمان و بچه داری داشتم دیگه روتین سابق قبلی رو فراموش کردم.
جسمم خسته روحم خسته مغزم خسته...
تو رویاهام خونه ای دارم کنار خونه مامانم؛ مامانم رو سرطان لعنتی ازم نگرفته؛ ایلیارو گاهی میذارم پیش مامانم و خواهرم و خودم میشینم به درس خوندن و استراحت کردن. درحالیکه شام خوشمزه مامان آمادست و خیالم از شام ایلیا راحته دراز میکشم و کمی کتاب میخونم.
ولی حیف که تمام اینها برام یک رویاست.
خلاصه اینارو نوشتم که بگم اگه این شرایط رو دارین اگر مامانای عزیزتون در قید حیاتن اگه کسی رو دارین که یکساعت کوچولوهاتونو نگه داره به کاراتون برسید خداروهزاربار شکر کنین و بدونین خیلیااااا در حسرت این شرایطن...
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
مهد کودک
سلام مامانای عزیز
مدتیه خیلی ازم درمورد مهد سوال میشه. از طرفی هم بارها یک سری تاپیک و کامنت خوندم درمورد مهد که جای بحث داشتن.
مهمترین مطلب درخصوص تفاوت بچه ها و شرایط خانواده هاست. یه موردی که وجود داره و اغلب نادیده گرفته میشه تفاوت روحیات بچه ها وشرایط پدر و مادر و تاثیر این دو در مهد گذاشتنه.
احتمالا بارها شنیدین که میگن یه روانشناس گفته تا زیر 3 سال مهد نذارین. یه مشاور گفته تا فلان سن بچه رو باید شیر بدید و....
متاسفانه خیلی از همکاران ما هم حتی این رو ندید میگیرن که یه نسخه ثابت نمیشه برای همه پیچید. بچه ها متفاوتن یکی وابسته تره یکی مستقل تر یکی از نظر جسمی ضعیغتره یکی قوی تر یکی خجالتیه یکی نه، یکی براش مهد رفتن خوبه یکی نه.
درمورد مهد فرستادن هر کی از من سوال میپرسه چندتا مورد بهش میگم.
1.اگر مادری هستی که از تو خونه موندن افسرده شدی دیگه انرژی سابق رو نداری.  این افسردگی داره روی جنبه های مختلف بچه داریت اثر میذاره مثلا بی حوصله و پرخاشگر شدی. نیاز داری یک ساعتهایی از روز رو برای رفرش کردن خودت صرف کنی. حتما به مهد فرستادن بچه ات ولو 2 روز در هفته فکر کن.
2. اگر تایم زیادی از روز رو فرزندت پای تلویزیون و گوشی میگذرونه حتما به مهد فرستادنش فکر کن.
3. اگر مهاجر هستی و در کشور غریب دست تنها هستی هم برای سلامت روان خودت و وارد اجتماع شدن خودت و هم برای یادگیری هر چه زودتر زبان دوم توسط کوچولوت حتما به مهد فرستادنش فکر کن.
حضور مادر کنار بچه تا 3 سالگی خیلی مهمه ولی نه فقط حضور فیزیکی بلکه حضور تمام و کمال مادر از نظر ذهنی وقتی کنار بچه ها هستیم.
تاپیک بعدی یک سری مزایا و معایب مهد و همینطور نکات مهد خوب رو مینویسم.
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
مهد کودک
در ادامه تاپیک قبلی...
یک باور غلطی که در بین ایرانی ها از زمان قدیم وجود داره اینه که مهد جای مناسبی برای بچه ها نیست و بهتره در صورت نیاز بچه پیش مادر بزرگ ها و پدربزرگها بزرگ بشه تا مهدکودک!
درحالیکه مشخصا ثابت شده بچه هایی که وقت زیادی رو پیش مامان بزرگها هستن در آینده بچه های محافظه کاری هستن جسارت لازم رو به دست نمیارن؛ اون رشد اجتماعی مناسب رو بدست نمیارن.
چون به هرحال فرزندان ما پیش والدینمون امانت هستن؛ نهایت تلاش خانواده هامون بر اینه که از هر حرکتی کودک رو منع کنن که مبادا آسیب ببینه از طرفی هم بچه پیش والدین ما بچگی لازم رو نمیکنه. وقتی پیش کسانی قراره هرروز باشه که فاصله سنی خیلی زیادی از بچمون دارن بچه نمیتونه همبازی خوبی داشته باشه. بچه ها باید درکنار بچه های دیگه رشد کنن.
مهد خوب بسیار خوبه. و از طرفی مهد بد هم به همون اندازه آسیب زننده است.
ایلیا از بچگی راحت میتونست با همه ارتباط برقرار کنه و خجالتی و وابسته نبود ولی تو همین یک ماهی که به مهد رفته رشد اجتماعی فوق العاده تری داشته؛ بازی کردن با همسن و سالهاشو یاد گرفته؛ استقلالی به دست آورده که هرگز من نمیتونستم این فرصت کسب استقلال رو بهش بدم.
مهمتر از همه غذاخوردن ایلیا عالی شده بچه ای که قبلا حاضر نبود از قاشق و چنگال استفاده کنه. راضی نمیشد بدون وجود کتاب و سرگرمی و حتی گاها موبایل غذا بخوره الان خودش مشتاقانه سر میز میشینه و غذا میخوره با مهارت عالی در دست گرفتن قاشق و تمام اینهارو با دیدن بچه های دیگه از مهد یاد گرفته.
هدف من تشویق به مهد فرستادن نیست صرفا تجاربم هست درخصوص مهد و شاید لازم بود بذارم تا کم کم اون باور غلط نسبت به مهد که از قدیم با ماست از بین بره.
ادامه در تاپیک بعدی
مامان آراد مامان آراد ۱ سالگی
تجربه من از قطع شیر مادر برای آراد....
البته نمیدونم راهو درست رفتم یا نه..
آراد روزا خیلی کم شیر میخورد.. و زیاد براش پافشاری نمیکرد.. برای همین خیلی راحت میشد سرشو به چیز دیگه ای گرم کنم تا فراموش کنه... بیشترین دغدغم شیر شبش بود که هنوز بیدار میشه و فقط بجای شیر مادر، شیر لبنی بهش میدم🫠
اینجوری شد که از لحظه ای که تصمیم گرفتم بهش شیر ندم، دیگه ندادم و شبا یکم بهونه میگرفت که شیر لبنی یا آب بهش میدادم... الان هنوز دغدغم اینه که شبا کمتر بیدار بشه😆
من فکر میکردم خیلی سخت تر از این باشه قطع شیر ولی همین که به جاش شیر لبنی بهش دادم راضی شد🙄
اینم بگم، آراد از اول با شیشه آشنا بود، شش ماه اول، شیر خودمو میدوشیدم تو شیشه برای یا آب جوش رو تو شیشه بهش میدادم، بعد شش ماهم شیرخشک رو کمکی شبی یکبار بهش میدادم که سیر بشه و شب بخوابه، و بازم فایده نکرد😆
در کل الان به همون میزان که قبلا شیر مادر میخورد، شیر لبنی میخوره😐
حتی اگه شام هم کامل خورده باشه، بازم بیدار میشه...
همین دیگه..