زایمان طبیعی

پارت اول

من از اول بارداری عفونت داشتم که دیگه از ۲۰ هفته بیشتر شد رنگش سبز بود هرقرصی بگین خوردم دوبار بستری شدم و خوب نشدم ۳۰ هفته متوجه این شدم که یکم ابکی شده و چون سر بارداری اولم اینجوری شده بودم و منفی بود گفتم شاید ندارم بعدش دیگه نرفتم بیمارستان تا ۳۲ هفته بعدش ۴ روز بود دیگه خیلی ابریزشم بیشتر شده بود طوری که راه میرفتم ظرف میشستم میخوابیدم همش ازم میومد خلاصه شب اون روزی که رفتم بیمارستان میخواستم این پهلو به اون پهلو بشم به اندازه یک لیوان اب ازم. اومد صبح رفتم بیمارستان تست امینوشور ازم گرفتن که از زیاد بودن عفونت منفی شد و چون عفونت سبز رنگ داشتم بستریم کردن و سنو کردن گفتن اب دور بچم کم شده و شده ۵ سریع یک دوز امپول ریه بهم زدن و بهم گفتن ما اینجا ان ای سیو وسایل مجهز نداریم باید بری بیمارستان یزد منم میبد زندگی میکنم دیگه امبولانس اوردن و منو اعزام کردن یزد تو این فاصله دردام شروع شدن سفت شدن شکم کمردرد و کمردرد رسیدیم یزد
ادامه پارت دوم

۳ پاسخ

منم همش حس میکنم خیسم ولی دستمال ک میکشم چیز خاصی نیست دستمالم درحد نم کمممممممم دو قطره نمیدونم دیگه کیسه اب یا ن

چقدر خوبه این نوشتن ها
دمت گرم
آدم همه چیز رو متوجه میشه

ادامه😁😁

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت دوم

یزد که رسیدیم بردنم تریاژ و ان اس تی گرفتن گفتن انقباض داری منم گفتم اره درد دارم ازم سوالایی پرسیدن و جواب دادم و بعدشم معاینه کردن و ۲ سانت بودم و یکمم خونریزی پیدا کردم و گفتن طبیعی و به خاطر معاینه هست دیگه بردنم اتاق و سرم وصل کردن و اونجا هم نمیگذاشتن نه پادار باشه نه ملاقاتی داشت فردا بردنم سنو گرافی و گفتن ۴/۵ هست ابش و وزنشم ۱۷۰۰ خلاصه همینجور سرم بهم زدن اینطرف بهم گفتن اب زیاد بخور خوردم و سه روز بعد رفتم سنو گفتن ابش اومده روی ۶/۵ گفتن خوبه دو هفته بستری بودم همینجور اب میخوردم و سرم میگرفتم که یک روز اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی رفتن بعد چشماتون روز بد نبینه ابریزش شدید که با خون همراه بود که میگفتن خونابه یه شب تا صبحی اینجور ابریزش داشتم و بلند میشدم مثل آب روان ازم میومد روی تختم یک زیرانداز مادر انداخته بودن اون رو من شش بار عوض کردم زیرم رو صبحش رفتم سنو گفتن به من ابش ۵ شده اومدم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم بعدش اومدن و درحال تعویض شیفت بودن گفتن اب دور بچه ۳ هست و خلاصه ۳۳ هفته و ۳ روزم بود اومدن گفتن میخوایم سوزن فشار بهت بزنیم زایمان کنی
ادامه پارت سوم
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
سلام می‌خوام تجربه زایمان طبیعی رو بگم براتون
من ۶ اردیبهشت بعد از پیاده روی اومدم خونه احساس کردم تکونای بچه زیادی زیاد شده تا ۱۱ شب که دیگه واقعا نگران شدیم رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوبه معاینه هم کردن گفتن فعلا باز نشده بچه هم اصلا داخل لگن نیومده در حالی که دکترم تا ۳ روز بعدش بهم ختم بارداری داده بود برام سونو هم نوشتن تا خیالم راحت بشه انجام دادم همچین خوب بود اومدیم خونه به بیمارستان گفتم دکترم ختم بارداری داده گفتن در صورتی که شرایطت خوب باشه باید تا ۴۱ هفته صبر کنی بیمارستان قبول نمیکنه زایمان کنی حالا بماند اومدیم خونه فرداش دوباره رفتم پیاده روی اومدم غروب احساس کردم ازم قطره قطره آب می‌ره زیاد حساس نشدم چون کم بود رفتیم بیرون اومدیم دیدم وقتی سرپام بیشتر می‌ریزه دیگه شام خوردم نشستم که نریزه به دکترم پیام دادم گفت برو بیمارستان ولی من چون شبش تا ساعت ۳ بیمارستان بودم خیلی خسته بودم گفتم بخوابم صبح برم پاشدم برم سرویس یه دفعه ازم کلی آب ریخت فهمیدم کیسه آب ترکیده به نظر خودم بچه زیاد تکون خورده بود باعث ترکیدگی شده بود
مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۳ ماهگی