۵ پاسخ

ای خدا چشاشو
خدانگهدارش باشه😍🫶

دلبر کوچولوی من امروز دقیقاً ۸ ماهه شدی!
خدا می دونه چه لحظات نابی رو با هم گذروندیم،
دختر کوچولوی خونه‎ی من، در کنار تو خوشحال‌ترینم! و برای داشتنت خوش شانس ترین…
من و بابا خیلی دوستت داریم، مخصوصا وقتی با اون برق چشم‌هات به ما نگاه می‎کنی و با تمام صورتت میخندی. یه لبخند عمیق و از ته دل!
امیدوارم این برق چشمها و خنده های از ته دل همیشه مهمون صورتت باشه!

خدا حفظش کنه
ماشالله

🧿🧿🧿🧿🧿🧿💋💙😋

خدا وقتی که دید مامانی تنهاست و به یه بهونه واسه خوشحالی نیاز داره تو رو بهش داد.
آخه تو با اون لبخند قشنگت به من امید زندگی میدی.
وقتی قهقهه می زنی و اون دوتا دندون خرگوشیت پیدا میشه، دیگه دلم غش میره واست و یه عالمه می بوسمت.
عشق کوچولوی من، هشت ماهه که روزها رو با نگاه کردن به صورت نازت و شب‌ها رو با شنیدن صدای نفس هات سپری کردم.
از خدا میخوام همیشه باهام بمونی، من از داشتنت سیر نمیشم.

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۸ ماهگی
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱۰ ماهگی
قصه امشب 👼🌛
روزی روزگاری نی‌نی کوچولو بود که توی یه گهواره‌ی نرم و گرم دراز کشیده بود. اسمش بود ستاره. ستاره چشم‌های کنجکاوش رو باز و بسته می‌کرد و به سقف بالای سرش نگاه می‌کرد.
مامان ستاره با یه لبخند مهربون اومد کنار گهواره‌ش. یه لالایی آروم خوند: “بخواب ستاره‌ی کوچولوی من، بخواب، بخواب…”
وقتی مامان لالایی می‌خوند، یه نور ملایم از پنجره می‌تابید و روی صورت ستاره می‌افتاد. ستاره انگار که می‌خواست بخنده، یه لبخند کوچولو زد.
یهو یه فرشته‌ی کوچولو از توی آسمون اومد پایین و کنار گهواره‌ی ستاره نشست. فرشته بال‌های نقره‌ای داشت و یه چوب جادویی کوچولو توی دستش بود. چوب جادویی رو آروم تکون داد و یه عالمه ستاره‌ی ریز و درخشان دور گهواره‌ی ستاره شروع به رقصیدن کردن. ستاره با چشم‌های گرد شده نگاهشون می‌کرد.
فرشته یه نفس عمیق کشید و یه بوی خوش گل یاس توی اتاق پیچید. بعد آروم روی پیشونی ستاره رو بوسید و گفت: “ستاره‌ی قشنگ من، حالا وقت خوابه.”
ستاره کم‌کم پلک‌هاش سنگین شد. صدای لالایی مامانش و رقص ستاره‌های نقره‌ای فرشته، اون رو به سرزمین رویاها برد. توی خواب، ستاره می‌تونست با فرشته‌های مهربون بازی کنه و توی آسمون پرواز کنه.
شب بخیر ستاره‌ی کوچولو… بخواب… بخواب… 🌙
مامان گل پسری مامان گل پسری ۸ ماهگی
روزی که تو بدنیا اومدی قطعا بهترین روز زندگیم بود.
شبی که تو رو گذاشتن بغلم و دیدمت دوست داشتم زمان وایسه.
و من دورت تو بگردم.
شب اول فقط بهش نگاه کردم گفتم یعنی واقعا این فرشته مال منه.

من میمیرم واسه این عکسش انگار خرگوشه🐇
و تا عمر دارم طوسی شد بهترین رنگ زندگیم.
کل ستش طوسی بود همه چیش همه میگفتن چقدر بهش میاد.
و اون روز عشق توی نگاه اول شکل گرفت.
بعد از اینکه پسرم وارد ۸ ماه شد خیلی دلم برای روز اول تنگ میشه.
درسته سخت بود ولی خیلی شیرین گذشت.
از اولین روز دیدار،اولین نگاه،اولین بوسه،اولین بغل.
حالم من باهات خوبه.
مسکنِ قلبمی.
عزیز دلمی.
نور چشامی.
وقتی میخندی دلم برات ضعف میره.
وقتی بین جمع فقط میای بغل من دلم میخواد زمان وایسه و من فدات شم.
قند توی دلم آب میشه.
امشب بغضی ترینم برای تویی که امروز وقتی نگات میکردم هر لحظه دلم برات ضعف میرفت.


همون پسر کوچولو حالا شده دلیل خنده هام،دلیل نفس کشیدنم تو روزای سخت.

قند روزهای تلخم چقدر خوبه دارمت.



بماند به یادگار از دلتنگی واسه روز اول.
1404/05/27

۸ ماه و ۳ روزگی

عکس واسه اولین روز زندگیشه.
این کوچولوی خرگوشی ۱ ساعت سن داره.