خیلی وقت بود سر بچم داد نزده بودم امروز رفتیم تا سوپرمارکت من ماکاروتی بگیرم برا ناهار گفتم برات ی خوراکیم میخرم گریه ک ن فیجت میخام گفتم ن نمتونم برم اسباب بازی فروشی کنار سوپریه دیگ انقد گریه کرد نمیخاسم کوتا بیام تو سوپری ی اسباب بازی برداشت من عصبی بودم هی میگف قیافت چرا عصبانیه بخند مامان رسیدیم خونه یهو از کوره در رفتم گفتم برا اینک هی میگی هی حرف میزنی یهو داد زدم باااااشه برو اونور دویید تو اتاقش شرو کرد گریه کردن انقد دلم سوخت یکم اروم شدم رفتم بغلش کردم گفتم گریه نکن بازی کنیم گف نمتونم گریم بند نمیاد منم گفتم باشه گریت تموم شد بازی کنیم پاشدم لباسا جم کردم اومد بغلم بازی کردیم اما از خودم بدم میاد جدیدا خیلی کم اما کوچیکتر ک بود من تا ۲سالگیش افسردگی شدید داشتم وض مالیمونم خیلی خراب شد نمتونسم مشاور و ... برم خیلی سرش داد میزدم هرروز داد میزدم نمتونم خودمو ببخشم حالام شاید ماهی یبار باشه اما یاد اونوقتا میوفتم دلم میخاد خودمو بکشم😭

۸ پاسخ

هرموقع خواستی دادبزنی ودعواش کنی یادت نره ک اون فقط یه بچه ۴سالس وجزتوپناهی نداره❤

اوه خیلی در روز از کوره در میرم . 🤣🤣 بی اعصاب شدم فجیع

وای منکه روانی شدم کلا صدام خونه همسایه هاس

عزیزممممم، دختر منم وقتی اذیت میکنه که نمیخوام دعواش کنم دقیقا این جمله رو میگه، ( چرا قیافت عصبانیه، بخند)

من کع داغونم همش دادمیزنم😅

وای منم همین طور هستم ولی خب چ میشه گرد

اشکال نداره پیش میاد🤭
پسر من رو مغز من راه میره دلم میخاد خودمو جر بدم

قربونش برم که میگه گریه م بند نمیاد وقتی عصبی میشی نفس عمیق بکش

سوال های مرتبط

مامان عسل🌸 مامان عسل🌸 ۴ سالگی
مامانا امروز پارک بودیم هرروز بچمو یساعتی میبرم سرکوچه پارک دیگ با بچها اشناس بازی میکنه داشتن با ی دختره بازی میکرد اون ۵ سالشه بارها بچمو زده یا بهش میگ من بزرگم تو کوچولو انقد میگ گریش بندازه من هیچی نگفتم امشب داشتم با گوشی حرف میزدم رف بچم رو وسیله ورزشی یدفه اون دختره لباس بچمو گرفت کشید بچم پرت شد سرش نزدیک لب باغچه اومد زمین من فقط داد زدم ک نکنننن ولی یهو بچم افتاد دخترم من توقع عذرخاهی ندارم اما گفتم براچی کشیریش وسیله ورزشی هم بزرگ بود ارتفاعش یهو ب بچم گف اصلا باهات قهرم منم ناخوداگاه میدونم کارم اشتباهه ی کشیده زدم تو صورت اون بچه گفتم چندباره بچمو زدی از سرسره هول دادی یا اذیتش کردی چیزی نگفتم امشب اگ سرش میخورد چی دیگ نبینم نزدیکش بشی باز بچه هه بربر تو چشام نگا کرد مامانشم هرشب میبینم صحبت میکنیم از دور دید اونم داشت گوشی حرف میزد رفتم بش بگم دیدم اصلا ب رو خودش نیاورد ک بچم افتاد یا من بچشو زدم بچمم بشدت گریه میکرد اومدم خونه شما جا من باشید چیکار میکنید ببخشید خیلی بچه اون و بچه من گفتم میدونم اما اعصابم خورد شده🤦‍♀️
مامان ایلیا جونم❣️ مامان ایلیا جونم❣️ ۴ سالگی
خانوما ی مشورت میدین

میگم وقتی خونه ایم ایلیا اصلا با وسایلش بازی نمیکنه یعنی بهت بگم شاید کلا ی ربع با توپش شوت بزنه و شایدم کلا تو روز ی ربع هم با ۴ تا اسباب بازی ور بره همینننننن

همش یا باید با ما مشغول باشه یا کارتون تلویزیون یا همینجوری میخوابه کف زمین و رو مبل و‌غر میزنه و میگ حوصله م سر رفته و اینا من دیگ انقدددد قاطی کردم

دادو بیداد کردم ک اینهمه اسباب بازی ریخته اصلا بازی نمیکنی و دیگه برات نمیخرم و پاشو بازی کن و اینا خیلی دیگ عصبانی شدم
بخدا جرا ت ندارم ی روز خونه باشم صب تا شب چون همش میخواد کارتون ببینه یا همش باید من باهاش مشغوول باشم همین دو حالته ..

ولی خب خیلی دعواش کردم و‌جیزایی ک واقعا نباید میگفتم و‌گفتم🫤🫤🫤

کلا خیلی هی بهش میگم بازی کن برو با اسباب بازیات بازی کن چرا خودت بازی نمیکنی و.. حس میکنم حساستر شده اصلا بعد هی میگه مامان بازی کردم یا دارم بازی میکنم یعنی انگار خودشم استرسشو گرفته
نمیدونم واقعا چیکا کنم🙄🙄🙄🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️
مامان مهدیس کوچولو مامان مهدیس کوچولو ۴ سالگی
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من دخترم تولد تاحالا نگرفتم براش کسی و دعوت کنم حتی پدر مادرامون رو



دوست داشتم امسال بگیرم همه رو دعوت کنم چند ماه قبلم برنامه مو گفتم


و مثلا باجاری و خواهرم دربارش حرف میزدیم شوهرم ی روز عصبانی شد ک‌ چخبره همش میگی تولد تولد ی کار میخوای بکنی صد بار دربارش حرف میزنی
منم گفتم من حرف میزنم توام بیا بگو من این بودجه رو دارم حالا چ ده نفر چ پنجاه نفر و من با بودجه تو دعوت میکنم
من همش حرف میزنم تو چیزی نمیگی
بعد گفت من نه پول دارم نه پول میدم نه برام مهمه
منم لج کردم گفتم کاری نمیکنم هرکاری میکنی خودت بکن
(دخترمم ذوق تولدشو داره)
الان پسفردا تولدشه ب دخترم گفتم ب بابا بگو برات تولد میگیره
اونم برگشت گفت مامان میگیره گفتم من کار ندارم تو گفتی کار نکن
دیگه برگشت یکم فحش داد و گفت میخوای منو عصبانی کنی
من نه بلدم نه کاری میکنم

خیلی ناراحت شدم از دستش
اینکه من یکسره تکرار میکردم رفته بود رو مخش اون روز برخورد کرد
از ی طرف دلم میخواد کاری نکنم تا ضایع بشه و ناراحتی دخترمو ببینه آلان کاری کنم میگه این همه من غر زدم و لج کردم الکی بوده همش
از ی طرف میگم اهمیت ندم برم تدارک ببینم
نمیدونم کدومش درسته