سلام خانما
عصری دخترام بردم پارک.تو سر سره ی پسره جلو سر سره وایساده بود نمی‌داشت کسی بازی کنه.دختر بزرگم گفت آقا پسر میشه بری کنار ما بازی کنیم اونم خیلی با قلدری گفت نه مال خودمه.دخترم گفت کارت اشتباهه این واسه همه هست نه فقط واسه تو.اونم گفت دلم میخواد نمی‌رم کنار.ی دفه کوچیکه یه اخم بهش کرد و ی هول کوچیک بهش داد گفت برو کنااار می‌خوام بازی کنم اونم رفت کنار

خیلی نگران دختر بزرگم هستم.
به نظرتون چکار کنم یکم دل و جرآت پیدا کنه؟
تو خونه همیشه تو بازی تو داستان یا حتی وقتایی با هم دوتایی حرف می‌زنیم غیر مستقیم بهش میگم ولی فایده نداره.
بعد پارک رفتیم خونه مامانم خوراکی داشتن مامانم گفت دخترا خوراکی هاتون بدین ب من بعد شام بخورید.دختر بزرگم با اینکه دلش تو خوراکی بود گفت چشم مامان بزرگ ولی کوچیکه قبول نکرد و هر جور بود گرفت خوراکیش‌.
این جور مسائل خیلی زیاده در طول روز که من همیشه نگران میکنه.
شیوه تربیتی من یکی بوده پس چرا باید ایقد تو این زمینه متفاوت باشن.خیلی دلم میخواد برم مشاور کودک صحبت کنم ولی این چند وقت ایقد سرم شلوغه فرصت نمیکنم😞

۵ پاسخ

خوب همه بچه ها مثل هم نیستن .بنظر من دختر یزرگت منطقیه.کوچیکه قلدر😂

همه بچها یکی نیستن کوچیکه حق بزرگه رو میگیره ایول بهش 😀 👍 پسر منم برا خودی ها خیلی بلاست اما برا غریبه ها نه فقط فرارررر😂

دخترمنم نمیتونه ازخودش دفاع کنه حتی دخترعمو کوچیکش ۱سال بیشتر مهسا بزرگ تره اما مهسارو میزنه ومهسا گریه میکنه میاد پیش من اما ازخودش دفاع نمیکنه اما اگه چیزی مال خودش باشه بکشمش هم به کسی نمیده اما اینکه نمیتونه از خودش دفاع کنه اذیتم میکنه

دختر بزرگه من وارد ۱۰سال میشه قدرت پسر۱۵ساله رو داره پرو هستا ولی مهربون😁 عین عمه هاش نترسه مثل باباش پر زور ولی دختر کوچیکم برعکسش مثل خودمه😅😅ترسو
پسرم هم مهربونه هم کاری وهم حاضرجوابی اما نه برا بزرگترش کوچیکتراز خودش متظورم اینه هربچع ای متفاوته عین انگشتای دست یکی بلنده یکی کوتاه هیچکدوم عین هم نیستن

سلام،دختربزرگتون آدم‌منطقیه،اتفاقا از رفتارش خوشم اومد،،کاردختر کوچیکتم جای احسنت داره،هردوشون عالین

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۴ سالگی
درد ودل
ی چند وقتی بود دخترم خوب شده بود باز چند روز سر همه چی گریه میکنه روزی دوبار شده اینا به کنار دیروز سر عینک دوتایی دعواشون شد کوچیک نداره گفتم بابا بیاد ببریم ی دونه بگیریم از این دم دستیا شوهرم از سرکار ساعت دوازده رفته بود کاراشو کرده بودو بعدم پیش دوستاش تازه ۸.۳۰ اومد خونه از ۵ گفته بود میام بریم ی دور بزنیم بعد ی ماه دختر بزرگم خوابش میومد ولی گفت بریم بریم اینو سه بار گفت بعدم بخاری روشن بود لباساشم تنش بود گرمش شد با حالت غر گفت گرمم گرمم شوهرم که انگار منتظر بود گفت اااه نمیدونم این کار مسخررو از کی یادگرفتی و چقدر اخلاقت بده و دخترم بغضی شد وایساد تا من برم کفش پاش کنم اونجام باباش غر زد که آره اینم همش چسبیده به مامان رفتیم تو ماشین گفت عینک میخوام و اینا ماهم پیدا نکردیم هر جا رفتیم ی لاک گرفتیم براش بچمم هیچی نگفت دیگه گفت پیدا کنم میگیریم برات ساعت نزدیگ ۱۱ خوابش میومد مثلا رفت شام بگیره جوجه گرفت بچه های من نمیخورن سفتم بود گفتم ی برنجم بگیر دوبار گفتم بماند که شوهرم سر بچه ها
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۵ سالگی
مامانا پسر من با این کارش عذابم میده موندم چه رفتاری کنم، زور گیره تو مهد اسباب بازیه بچه هارو میگیره یا بازیشونو خراب میکنه، امشب با خواهرشوهرم رفتیم خانه بازی خواهرشوهرم قبلا مهد کار میکرده و دو تا بچه بزرگ داره
امشب با یه بچه دوست شد تو حیاط خانه بازی عالی بود تو پارکم عالیه ارتباط گیریش ولی پای اسباب بازی میاد وسط خیلی بد میشه، تو پارک از کسی چیزی نمیگیره ولی میفهمه تو خانه بازی و مهد اسباب بازیا مشترکه زور میگه.....
دوستش تو یه ماشین داشت اسباب بازیارو میریخت این اقا رفت ماشینو ازش گرفت من دخالت نکردم بار اول یعنی خواهرشوهرم نزاشت گفت تو چیزی نگو بزار از پس هم برمیان
سری دوم رفت خونه ای ک ساخته بود خراب کرد من رفتم گفتم نکن چرا اذیتش میکنی سری سوم رفت خونشو هول داد من از خانه بازی اوردمش بیرون..........
حالا خواهرشوهرم میگه تو حساسش میکنی جلو بچه ها دعوا نکن خب چی کارش کنم بزارم زور بگه بزارم بچه هارو اذیت کنه الان تربیت نشه دو روز دیگه این عادتای زشتش باهاش میمونه من دلسوز بچمم دوست ندارم سر این رفتاراش دوستاشو از دست بده.
مامان گیلاس🍒 مامان گیلاس🍒 ۴ سالگی
سلام مامانا خونه داداشم با خونه مامانم کنار همه آپارتمانیه بعد دخترم خیلی دوس بچه داره و به کسی نمیزنه دختر داداشم میاد خونه مامانم باهم بازی می‌کنن و مثل خیلی از بچه های دیگه دعوا هایی هم دارن ما داداشمو و زن داداشم میگن بچمون اصلا گریه نکنن و حساسیت نشون میدن هی به دخترم میگن نکن بکن یا اسباب بازی ها و بده دستش نمیزارن خودشون بازی کنن بچه و بچه خودشون میدن البته زنش داداشم این وسط زیاد میونمون یا زن دادشم خوب نیست پس زیاد پر داداشم و بچش میکنه من اصلان دخالت نمیکنم میگم بچه بچه خودشون میدونن حتی اگ بزنن بهم هم فقط باهم آشتیشون میدم ولی خب من تا جایی ک بتونم وقتی اینا هستن کم میرم ک کمتر باهم رو به رو بشن خاله دیشب زنگ زد ک بیاین خونه همه مون دعوت کرد منم اول قبول نکرد ک ای کاش اصلا قبول نمیکردم ک اصرار کرد رفتیم اونام آمدن اول بچه ها بازی کردن بعد یه ماشین حساب بود دخترم نمی‌داد دست دختر دادشم ایناهم یه تیکه میگن بده یا همش به بچه من میگن نکن بشین بدش بغبش نکن در صورتی ک دختر خیلی دوست دختر داداشم داره وقتی اینا اینجور عکس العمل نشون میدن دختر منم لج میکنه وسایلا و نمیده گاهی اوقات یعنی تو خونه خالم یتکه میگفتن بدش نکن منم اعصاب نکشید زنگ زدم باباش امد دنبالش رفتیم گفتم تا بحثی پیش نیومده آخه نمیگن ولشون کنیم بچه بچه خودشون میدونن بزرگتر نباید بره تو بحث بچه بنظرتون کارم اشتباه بود خالم امروز زنگ مامانم زده ک من نباید اینجور عکس العمل نشون میدادم باید بیخیال باشم راستی دادشمم امد در گفت این دوتا نباید کنار هم باشن باهم نمیسازن من باید چیکار کنم بنظرتون زیادی عکس العمل نشون دادم البته این مورد زیاده ها من یدونش تعریف کردم .. شما بودین چیکار میکردین؟