سلام مامانا خونه داداشم با خونه مامانم کنار همه آپارتمانیه بعد دخترم خیلی دوس بچه داره و به کسی نمیزنه دختر داداشم میاد خونه مامانم باهم بازی می‌کنن و مثل خیلی از بچه های دیگه دعوا هایی هم دارن ما داداشمو و زن داداشم میگن بچمون اصلا گریه نکنن و حساسیت نشون میدن هی به دخترم میگن نکن بکن یا اسباب بازی ها و بده دستش نمیزارن خودشون بازی کنن بچه و بچه خودشون میدن البته زنش داداشم این وسط زیاد میونمون یا زن دادشم خوب نیست پس زیاد پر داداشم و بچش میکنه من اصلان دخالت نمیکنم میگم بچه بچه خودشون میدونن حتی اگ بزنن بهم هم فقط باهم آشتیشون میدم ولی خب من تا جایی ک بتونم وقتی اینا هستن کم میرم ک کمتر باهم رو به رو بشن خاله دیشب زنگ زد ک بیاین خونه همه مون دعوت کرد منم اول قبول نکرد ک ای کاش اصلا قبول نمیکردم ک اصرار کرد رفتیم اونام آمدن اول بچه ها بازی کردن بعد یه ماشین حساب بود دخترم نمی‌داد دست دختر دادشم ایناهم یه تیکه میگن بده یا همش به بچه من میگن نکن بشین بدش بغبش نکن در صورتی ک دختر خیلی دوست دختر داداشم داره وقتی اینا اینجور عکس العمل نشون میدن دختر منم لج میکنه وسایلا و نمیده گاهی اوقات یعنی تو خونه خالم یتکه میگفتن بدش نکن منم اعصاب نکشید زنگ زدم باباش امد دنبالش رفتیم گفتم تا بحثی پیش نیومده آخه نمیگن ولشون کنیم بچه بچه خودشون میدونن بزرگتر نباید بره تو بحث بچه بنظرتون کارم اشتباه بود خالم امروز زنگ مامانم زده ک من نباید اینجور عکس العمل نشون میدادم باید بیخیال باشم راستی دادشمم امد در گفت این دوتا نباید کنار هم باشن باهم نمیسازن من باید چیکار کنم بنظرتون زیادی عکس العمل نشون دادم البته این مورد زیاده ها من یدونش تعریف کردم .. شما بودین چیکار میکردین؟

۱۴ پاسخ

به داداش گرامیت بگو شما کنار مامان بابایین هر وقت بخایین میبیندشون من هم دام تنگ میشه اخر هفته میام پیششون شما دیگه نیاین که دعوا نکنن

عزیزم اتفاقا برو حتی وقتی اونا بودن برو
تا خواستن کسی چیزی ب بچت بگه بگو بی مادر نیستی بچت رو هرجا میبری ببر دختر من تنها نیست مادرجونش هست بابا جونش هست من هستم باباش هست فک کردی بچه تو نباشه این میمیره فک کردی بچه تو نباشه این تنها میمونه
درمورد خوراکی منم اینجور هستم برای بچه خواهرم میخرم اما کم دیدم خواهرم برای بچه های من بخره،البته من دردم خریدن نخریدن نیست من دلی میخرم اون شاید عوض خریدن من بخره...
اصن کم نیار
بچه خواهر منم اینجور هست اما دیگ شناختمش بهش هم میگم ک کارت درست نیست چ پیش مامانش چ پیش باباش
همشون هم میدونن من مثل مادرشون هستم چون خواهرم محصل هست مواقعی پیش من میزاره برا همون ب من چیزی نمیگن
اصن کوتاه نیا
ب داداشت بگو بچت برات عزیزه بچه منم برای من عزیزه
بگو من عمه هستم اسمم بد در رفته ولی بچه تورم مثل بچه خودم دوست دارم اما تو اینجور نیستی گله ای هم نیست
هرکس هرچی ب دخترت گفتن جواب بده اصن کوتاه نیا

اونا دوس ندارن دخترشون بازی کنه در حد اینکه بیان در خونه بگیرن والا من جای تو باشم شیک و مجلسی میگم جایی من هستم نیاین اگه اینقدر ناراحتین والا به خدا

ولی وقتی میرم خونه خاهرشوهرم ی دخترش هم سن دختر خاهرمه اینقد بی سرو صدا بازی میکنن باهاش دخترجاریمم همینطور خیلی اروم بی سروصدا باهاش بازی میکنن میرم خونه مادرشوهرم جاریم خونش همونجا پسربرادرشوهر دیگه ام هست اصلا من ازین بچه خبرندارم دخترعمو پسرعموش باهاش بازی میکنن اذیتم نمیکنن پسرمهربونه بازم بااینکه بخاطردخترخاهرم خیلی وقتا زدم بچمو بازم میگه دوستش دارم گناه داره

دقیقا درکت میکنم منو خاهرم همسایع هستیم دخترش کلاس دومه پسرمن ۴ سالو نیمش هست ولی وقتی میرم خونه خاهرم یااون میاد اولش باهم خوبن بچها بعد دعوا میکنن مقصرم دخترخاهرمه پسرمن ی اخلاقی داره یچیزی را ببینه فقط واسع ی لحظه میخاد دستش باشه نگاه کنه ک اگ بخوبی بهش بدن ولی دخترخاهرم لج میکنه و نمیده بعدم همه مقصر اینو میدونن دخترخاهرم خیلی خودشو مظلوم میگیره ولی نرم نرم بگرد میده فقط دوستداره پسرمنو اذیت کنه ک گریه کنه مثلا ی خوراکی داره یا اسبابازی داره میاره از قصد نشون میده اینم واسع ی لحظه میخاد ببینه نمیده اینم گریه میکنع عصبی میشه هرچیم واسش توضیح میدم بچس نمیدونه دیگه دیگه اخرش کاری میکنه ک میزنمش واعصاب خودم ازینکه بچمو میزنم خیلی بهم میریزه خاهرم میبینه فقط ب دخترش میگه تو خیلی پرو شدی بعضیا وقتاام ک اصلا بی ادبی دخترشو نمیبینه میگه بچت پرو زور بگیره دیگه تصمیم گرفتم خونه بابام یا بازار باهاشون نرم خونشونم کم میرم وقتی ام میرم کلی سفارش میکنم ب پسرم

من برخلاف بقیه ب نظری دارم که البته نمی‌دونم همینطوره یا نه دختر شما شاید احساس مالکیت بیشتری داره نسبت به اون که حدود دوسال از دختر شما کوچیکه و این طبیعیه که هم اونا از این بابت ناراحت بشن هم شما
مثلا من خودم دوست ندارم یکی که از پسرم بزرگتره بهش امر و نهی کنه یا بهش اسباب بازی نده .بچه ها باید همسن هم باشن و از پس هم بربیان

چون این دوتا فاصلشون یکم زیاده همبازی های خوبی برای هم نیستن

منم این مشکل رو دارم با این تفاوت که هیچ کدوم حساس نیستیم یعنی اون اوایل یه بار داداشم باهام بحث کرد منم بی محلی کردم یه مدت باهاشون دیدن که نمیشه سر بچه همش جنگ کنیم دیگه بی خیال شدن الان خدارو شکر نه من و همسرم حساسیم نه داداش و زنداداشم ،خداییش هم اگه بخوان بچه ی منو اذیت کنن داداشم از بچه ی من دفاع می‌کنه و نمیزاره بچه ی منو اذیت کنن سر همین منم عکس العمل نشون نمیدم وقتی میبینم هواش رو دارن ولی کلا سخته دیگه ما هم سعی میکنیم ماهی دو ماهی همو ببینیم

من پسر داداشم خیلی بچمو میزد و اذیت میکرد منم نمی رفتم،،،،چیزی هم میگفتم ناراحت میشدن ،،،،،تررجیحم این بود فقط در مواقع ضروری که حالا عده زیاده برم یکم پسرم بزرگتر شد دیگه دیدن اینم از حقش دفاع می‌کنه خودشونو جمع کردن ،،،،این که اومدی خوبه چون فهمیدن بچه ی شما هم برا شما ارزشمنده اما به نظرم وقتی با همین بهدخترت هیچی نگو ایراد از شما نیست ایراد از اوناس حتی اگه دخترشون یا خودشون ناراحت شدن ،به خودتون نیارید ،،،بگید بچه آن ،،،،میدونی بزار مزه اش رو بفهمن

چندسالشونه ؟ فاصله سنیشون چقدره

خب نبر عزیزم اونو صدا نکن بزار بره با بچه های دیگه بازی کنه ببینه

مدتی از هم دور شید برای بچه هام بهتره ماهم همچین مشکلی رو داشتیم مدتی دوری کردیم یکم بهتر شد

منم این مشکلو با خواهرم دارم. شبها میرم خونه مامانم که اونجا نباشن اعصابمون خورد نشه. اما مامانم میگه بدو میان اونجا. مثلا بدو بازی میکنن میخوره بچش زمین گریه میکنه. اونام به بجه ی من میگن نکن ندو. والا نمیدونم بچه هاشون بلد نیستن بازی کنن ما باید تاوان بدیم! دیگه اعصاب نمونده. خوب کاری کردی. با احترام بگو عزیزم جایی که من هستم نیاین اگه انقدر ناراحتین.

بهش بگو وقتی میام. خونه مامان دخترتو نفرسی درم باز نکنی این اومد دتبالش

به نظر من که کارت درست بوده بعدشم شما هم مادری چرا باید اجازه بدی با اعصاب بچه ات بازی بشه از طرفی نمی خواستی بحثی پیش بیاد بهترین کار و کردی

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۵ سالگی
مامانا پسر من با این کارش عذابم میده موندم چه رفتاری کنم، زور گیره تو مهد اسباب بازیه بچه هارو میگیره یا بازیشونو خراب میکنه، امشب با خواهرشوهرم رفتیم خانه بازی خواهرشوهرم قبلا مهد کار میکرده و دو تا بچه بزرگ داره
امشب با یه بچه دوست شد تو حیاط خانه بازی عالی بود تو پارکم عالیه ارتباط گیریش ولی پای اسباب بازی میاد وسط خیلی بد میشه، تو پارک از کسی چیزی نمیگیره ولی میفهمه تو خانه بازی و مهد اسباب بازیا مشترکه زور میگه.....
دوستش تو یه ماشین داشت اسباب بازیارو میریخت این اقا رفت ماشینو ازش گرفت من دخالت نکردم بار اول یعنی خواهرشوهرم نزاشت گفت تو چیزی نگو بزار از پس هم برمیان
سری دوم رفت خونه ای ک ساخته بود خراب کرد من رفتم گفتم نکن چرا اذیتش میکنی سری سوم رفت خونشو هول داد من از خانه بازی اوردمش بیرون..........
حالا خواهرشوهرم میگه تو حساسش میکنی جلو بچه ها دعوا نکن خب چی کارش کنم بزارم زور بگه بزارم بچه هارو اذیت کنه الان تربیت نشه دو روز دیگه این عادتای زشتش باهاش میمونه من دلسوز بچمم دوست ندارم سر این رفتاراش دوستاشو از دست بده.
مامان آوین مامان آوین ۵ سالگی
سلام‌ خوبین خوشین انشاالله
مامانا من‌ دخترم تو مهدشون ناهارمیخورن و مهدشونم مهد خیلی خوبیه بعد چن روز پیش ک از مهد اومد بهم گف ک مامان منو دوستم غذای مونده بقیه بچه هارو خوردیم من تعجب کردمو با دخترم حرف زدم ک درست نیستو اینا امروز با مدیر مجموعشون صحبت کردم و گفتم ک حواستون باشه ب بچه هاو بهداشتی نیس اینکارو من بچمو ب شما سپردم اعتماد دارم بهتون گفتن ک امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه گفتن ما ب تعداد همه بچه ها غذا سرو میکنیم و بعد بچه هارو صدا میکنیم بیان سر میز و ممکنه چند نفر غیبت کنن غذاشون رو میز میمونه و حتمااز اون خورده و ما ب بهداشت و اینا وسواسی عمل میکنیم و ازاین حرفا ک واقعا تمیز هم هست مهدشون..بعد گفتم باشه و گفتمم ک کلا دوبار برا دخترم نریزن غذا و ی دفعه بخوره کلا چون یکم اضافه وزن داره..خلاصه الان باز از دخترم پرسیدم گف نه مونده غذای بچه ها بود ک یکم تو بشقابشون مونده بود و اینکه بقیه مربیاو بچه ها رفته بودن ی اتاق دیگه دخترمنو یکی دیگه از بچه ها با اشپز سر میز بودن ک دخترم میگه خاله ک خانوم اشپزه حواسش نبود ب ما ندید و دوستم گفت ک بیا این پلوهارو بخوریم منم خوردم کسی ندید مارو..دخترم طفلکی گفتم‌اون غذاها دهنی بود شوک شد اصلا چون از رو ندونستنو حرف دوستش اینا این کارو کرد بقیه باید حواسشون میبود..حالا بنظرتون من مدیرش پیام بدم‌بگم ک واقعا همچین اتفاقی افتاد و انقد با اطمینان نگه و حواسشون بیشترجمع باشه
مامان rasta💖sadra💙 مامان rasta💖sadra💙 ۴ سالگی
مامانا من دخترم رو می فرستادم پیش دبستانی یه پسره بود آخر از همه از تو یه پیش دیگه اومد بعدرفتارش جوریه که همه رو میزد ۶بار بچه منو زد یبار گذاشته بود تو کمرش با کفش بچه های دیگه هم زده بود چند بار گفتم به مدیر مدرسه هربار یه بهونه آورد وبه همه مادرا که شاکی بودن گفته بود بچه شما اذیت میکنه به من هم همینو گفت در صورتی که دختر من دست بزن نداره بعد یبار دیگه زده بودش دخترم به من نگفت تا اینکه تو حمام دیدم پهلوش کبوده با هزار وعده ویعد از زیر زیونش کشیدم که همون پسره زدتش معلما و مدیر مدرسه بهش گفتن نگو تا سه شنبه هفته پیش که رفتم دنبالش دیدم لباساش خیسه گفتم چی شده گفت خیس شدم بعد از شبش دیگه نتونست خودشو نگه داده و ادرارش میریخت پدرش که ازش پرسید گفت بردیا آب ریخت روم هولم داد با کمر اومد رو زمین بهم گفتن بهتون نگم ما زنگ زدیم مدیر مدرسه ولی زیر بار نرفت که نرفت امروز هم نزاشتم بره چون هموز نمیتونه خودشو نگه داره حالا بنظر شما چیکار کنم تو این شرایط بزارم بره یا نه