روز اول از شیر گرفتن گذشت صبح ساعت 11 بیدار شدیم رفتم داروخونه تلخک گرفتم زدم سینه م مهمون داشتیم هم ناهار هم شام دیگه تا عصری ک اصلا نخورد عصر به بعد چند بار خواست همون میزاشت دهنش میکشید کنار چند بار اینجور شد دیگه بعد ظهر هم نخوابید تا 10 به بعد تنها شدیم 10 تلاش کردم تا 12 خوابید دوساعت تلاس میکردم هی بهانه میکرد حتی می‌گفتم بیا ممه بخور نمی‌خورد گوشی میدادم نگاه میکرد بعد پرت میکرد غر میزد دیگه ساعت 12 گفتم نون پنیر میخوری گفت اره یکم نون پنیر با آبمیوه دادم خورد بهش شربت خواب آور دادم گذاشتم رو تاب ریلکسی خوابید الان خوابه دیگه نمی‌دونم چی بشه بعد هر چی میگفتم می‌گفت ن لج میکرد ن بغلم ن کنارم میخوابید باز دورمون شلوغ بود حالا فردا معلوم میشه البته با مادر شوهرم به ساختمانیم نهایت میبرم اونجا بعد جاریمم اینجا پیش ما زندگی میکنه پسرش پنج ماه کوچیک اره میترسم اون شیر بده این بخواد راستی پناه از اون بچه هاش ک تاصبح صدبار شیر میخواد حالا نمی‌دونم شب چی بشه

۴ پاسخ

اگر میخوای شب ها بهانه نگیره
بده پدرش بخوابونه و قصه بگه
تو‌ چون خودت شیرمیدادی براش یاداور هستی
حتی کنار پدرش بخوابه

عزیزم من درخواست دادم چون میخوام از تجربت استفاده کنم

امروز روز سوم بود ک پسرم و از شیر گرفتم .برای هردومون سخت چون پسرم فقط با شیر میخوابید .‌ ولی یرای من سخت تر چون دلم شدیدا برای اغوشش تنگ شده

وای عزیزم چقدر واسه ی تو مادر رنج اوره ...خدا کمکت کنه زودتر بگذرونی و از سرش بیوفته ....

سوال های مرتبط

مامان نیکی خانم مامان نیکی خانم ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن شب اول🫩
دیشب بدترین شب زندگیم بود
ساعت ۱۰ و نیم خوابوندمش یک و نیم بیدار شد کلی نق زد و بی قراری کرد با اینک بهش پروفن هم داده بودم باز بیدار شد رو پا گذاشتمش بهش آب دادم کلی رو پام تکونش دادم بلند شدم بغلم راه بردمش نمیخوابید دیگه گفت قصه بگو تا ساعت چهار و نیم یکسره تکونش دادم و قصه گفتم دهنم خشک شده بود تا وایمستادم اعتراض میکرد پاهام بی حس شده بود تند تند تکونش میدادم انگار ن انگار
دیگه ساعت چهار و نیم دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم سینه هامو حسابی با صابون شستم ولی باز تلخ بود و تلخیش نمیرفت دیگ گفتم اشکال نداره تو خوابه متوجه نمیشه آرووم گذاشتم دهنش پاشد با ذوق گفت عه جیجی و...دو تا سینه رو کامل خالی کرد یهو سینه رو دراورد و با شدت بالا آورد بعد گفت نون بده یمقدار بهش دادم دستش گرفت خورد و خوابید باز تا ساعت ۸ چند بار بیدار شد گفت رو پا بذار گذاشتمش و خوابید و ۸ بیدار شد و تا چند ساعت نق نق داشت
خیییلی خسته کننده بود
همسرمم هرزگاهی بیدار میشد میگفت بهش بده بابا چیزی نمیشه🫤🫤من میگفتم هیچی نگو سکوت کن فقط🤫🤫
الان مثل چیز میترسم دوباره شب بشه و همون بساط رو داشته باشیم دیروز بردمش مینی پارک کلی بازی کرد بعدش رفت خونه پدرشوهرم کلی بازی کرد و قشنگ سیر بود وقتی خوابوندمش
حالا همه چی ب کنار چرا تلخی سینه هام نمیره😂😂😂😂😂
و در نهایت آدم سنگ باشه مادر نباشه😓
مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
سلام به همه خواستم بگم من ۵ شب که دخترم رو از شیر گرفتم
دو شب اول بی تابی کرد حدود دوساعت گریه ک د تا خوابش برد
به هق هق افتاد هر چی میگفتم میگفت نه اما مقاومت کردم شبهای دیگه ۶ صب بیدار شد و یه یه ساعتی بهونه آورد خوابید
خیلی چیزا امتحان کردم تا از شیر بگیرم زیتون سیز گال تلخ زدم از عطاری تلخک گرفتم ازیترومایسین که شربت خیلی تلخی بود مالیدم رژ لب چسب. هیچی فرقی نکرد فقط فلفل سیاه البته بگم فقط یه بار دهن زد و دید تند زودی پشتش آب خورد و تمام. چند روز فقط میمالم به ممه بو میکنه میگه آخه دیگه نمیخوره و مهمتر از همه اینکه باهاش زیاد حرف بزنید. به عروسکش بگیرد ممه آخ شده به دورو بری ها بگید ممه آخ شده هی تو وهنش بشینه اونوقت راحت میشه گرفتش توی روز که یکی دوبار میگه ممه تا میگم آخ شد میره دنبال بازی فقط مقاومت کنید گریه کرد دلتون نسوزه
و اینکه ما مجبور شدیم پنج شب رو با ماشین دور بزنیم تا بخوابه چون هانا فقط با خوردن سینه می‌خوابید نه بهل نه پستونک نه تاب پس ماشین بهترین گزینه بود