۷ پاسخ

بسلامتی عزیزم خوش قدم باشه

ولی اون حرف دکتر چقدر استرس آور بود من خودم یه لحظه استرس گرفتم آماده بشین برای سزارین اورژانسی 😂😂😂😜😜

خداقوت عزیزم♥️

سلام عزیزم به سلامتی خداروشکر
قدمش پر خیر و برکت
میشه لطف کنید بفرمائید هزینه ات چقدر شد
من بیمه تکمیلی دارم بدون سقف

❤️❤️❤️خب خب

بسلامتی عزیزم. چند هفته بودی

من سابقه فشار بالا نداشتم تا ۳۸ هفته و ۱ روز هم همه ازمایشاتم نرمال بود یکباره حالم بد شده بود
دکترم گفت خارشا ک شروع شده اولین نشونه مسمومیت بوده

سلام عزیزم خوبی منم فشارم ۱۵ بود ولی nst دادم دکتر گقت خوبه آزمایش هم دادم دفع پروتئین نداشتم
ممکن برای منم مسمومیت باشه؟

سوال های مرتبط

مامان گلبرگ مامان گلبرگ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین_بیمارستان انصاری
پارت_۳
دکتر اومد بالا سرمو گفت اماده باش برای زایمان
طلاهامم خانم کمک بهیار داد ب همسرمو بلند جلو همسرم گفت ک تحویل دادم دست خودشونه
دیگ همسرم مدارک داد و تشکیل پرونده داد و من رفتم برای زایمان
چندتا سوال پرسیدن ک چند تا عمل کردی سیگار قلیون فلان و توی تمامی این مراحلم دکترم کنارم بود باهام صحبت میکرد که استرس نگیرمو ابن صحبتا
داخل اتاق عمل شدیم و دکتر بیهوشی فوق العاده حرفه ای که بعدا فهمیدم اسمشون دکتر یحیی هستش بی حسی منو انجام دادن بدون هیچ دردی و اذیتی و تو تک تک مراحلش توضیح دادن الان پاهات داغ میشه حالت تهوع طبیعیه و این صحبتا یادم رفت بگم ک سوند رو هم قبل از عمل برای من زدن ک اصلا اصلا درد نداشت تنها اذیتش برای من این بود ک ی چیزی اضافه از من بیرون بود
پرده کشیده شد و رفتم برای زایمان بی حسی ک داشت عمل میکرد حالت تهوع گرفته بودم ی کم و گوشام کیپ شده بود ک گفتن دارو تزریق کردن و طبیعیه درست میشه از هیچ مرحله ای چیزی نفهمیدم فقط اونجا ک شکمم خالی شد و بچه اومد رو متوجه شدم ک تمیزش کردن و اون صورت داغ و کوچولوشو تماس پوستی دادن بهم اونم ب مدت ۴ ۵ دقیقه
من از ای پی اولم ی کم کلوئید داشتم ک دکتر اعلام کرد اونارو برداشتم و بخیه کردم ساعت ۱۰ و نیم شب سزارین شدم ۱۱ و ربع فکر میکنم تو ریکاوری بودم
کادر اتاق عمل عالی و خوش اخلاق بودن
#زایمان_سزارین
#بیمارستان_انصاری
مامان کایا مامان کایا ۱ ماهگی
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲سزارین تو بیمارستان آرمان:

طلاهامو دادم ب مامانم و گوشیم موند دستم رفتم داخل زایشگا بهم ی پک داد گف گان و کلاه رو بپوش دراز بکش ان اس تی بگیرم
همسرم از پایین برام ساک اتاق عمل گرفت و دستبند بستری رو اورد برام لباسامم دادم برد
ان اس تی شروع کرد ب نوار قلب گرفتن نینی یهو دیدم یه دردایی اومد سراغم نگاه کردم ب دستگاه ان اس تی دیدم انقباضای زایمان داره شروع میشه عددش تا۳۰میرفت و من میپیچیدم ب خودم اونجا ی بار دیگ از انتخاب سزارین مطمئن تر شدم چون واقعا ۳۰درصد دردی ک داشتم خیلی بد بود وای ب حال اونایی ک طبیعی ان و ۱۰۰درصد درد رو تحمل میکنن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ساعت ۲۰دیقه ب ۵ب دکترم اطلاع دادن ک انقباضا شروع شده و برام یدونه سروم وصل کردن یکم بهتر شدم حداقل کنترل شد تا عدد ۱۰اومد پایین دردا کم شد
بعد پرستار بهم گف عزیزم میتونی فعلا استراحت کنی تا ۶دکترت بیاد کاری باهات نداریم ساعتای ۵ونیم اینا بود یهو اومدن گفتن باید سوند وصل کنیم دکترت گفته بیاریدش اتاق عمل
مامان بایار🩵 مامان بایار🩵 ۳ ماهگی
قرار بود طبیعی زایمان کنم دکتر گیر داد طبیعی گفتم باشه ساعت ۸ صبح بستریم کردن ک دیگ ان اس تی اینا بگیرن کم کم آمپول فشار بزنن اینا نزدن تا شب بهم قرص زیر زبونی دادن گفتن مثل آمپول فشار میمونه چند دوز دادن بهم اون باعث میشد ضربان قلب بچه بره بالا ضرر داشت برای بچه کیسه آبم ساعت ۸ یا ۹ شب پاره شد اینا باز کاری نکردن الکی معاینه میکردن میگفتن ۲ سانت باز شدی کله بچه تو لگن در صورتی ک الکی میگفتن سر بچه کج اومده بود تو لگن ان اس تی گرفتن ضربان قلب بچه باز خیلی بالا بود دستگاه سوت کشید الکی میگفتن هیچی نیس بچه حرکت داره اینجوریه اینا ساعت ۴ صبح آمپول فشار میزنن بهم هیچی نمیشه فقط دردام هی بدتر میشد دیگ نفسم بالا نمیومد دهانه رحمم هیچی باز نشده بود آخر انقد دادو بیداد کردیم با همسرم تا ۵٫۳۰ ب دکتر خبر دادن ک بیا ضربان قلب بچه اومده خیلی پایین سره بچم تو لگن کجه داره خفه میشه دکتر اومد سریع برد سزارین بچمو داشتن میکشتن داشتن خفش میکردن اون موقعه کی پاسخگو بود😔الانم بچم بیمارستان بستری به خاطر نفس کشیدنش با رودش شیر میخوره بالا میاره انقد ک تو شکمم کثیفی خورده با نزدیک بود خفه بشه
تجربه زایمان طبیعی و سزارین
مامان D&D 💙🩵 مامان D&D 💙🩵 ۱ ماهگی
تجربه س زارین دوم پارت ۲
خلاصه ک‌با‌ زنگ‌دکترم‌ ترسیدیم‌منو همسرم و پاشدم ساک اینا بسته بود یکم جمع‌جور کردیم ب سمت بیمارستان ولی‌با‌خودم میگفتم نصفه شبی زابراه کردیم‌ خودمون و پسرمو چیزی نیست فکرم همش این بود
رسیدم بیمارستان و رفتم‌اورژانس صارم گفتم گفتم ک دکترم گفتن اینجوری گفتن‌بخواب‌معاینه‌کنیم بعد‌ام‌اس تی منم ترسیدم‌نزاشتم‌اومدم ب دکترم پیام‌دادم‌گفت‌بزار انجام بدن باید‌انجام بشه

معاینه‌کرد و گفت بسته‌ای‌ برو ان‌ اس تی (اینم‌بگم معاینه اصلا دردناک و وحشتناک نیس اونجوری ک میگن)
ر فتم خوابیدم واس ان‌اس تی و تو‌دلم هی‌میگفتم طفلی پسرم‌الکی‌بدخواب شد‌نصفه‌شبی ان‌اس تی‌ ک تموم شد دکتر اورژانس زنگ زد ب دکتر خودم ک منتظر بود یه اصلاحایی گفت پزشکی ک دکترم گفت اورژانسی فوری بره بالا‌اتاق عمل

خودم خط های‌ انقباض میدیدم ک شدید بالا‌ پایین بود
و مث اینک‌حرکت بچه‌ام ضعیف بود
من ک‌شوکه شده بودم گفتم‌ بزارید‌برم ب همسرم‌بگم
پسرمو تو ماشین خوابونده بود رفتم گفتم اونم‌شوک شد
ساعت ۱۱‌ونیم بود کارام کردن برم‌ بالا‌ برای زایمان وارد ک شدم لباس دادن عوض کردم بعد برگه‌اینا امضا کردم و اینا

بردنم یه اتاق بزرگ ک مشخص بود برای زایمان طبیعیه توپ و وان و اینا بود خوف کردم
رو‌تخت خوابوندنم‌دوباره‌بهم‌ان‌اس‌تی وصل کردن
دوباره‌اومد گفت‌من‌خودم‌ باید معاینه‌کنم کثافت یبارم ‌اون معاینه کرد و‌ان‌اس تی ک تموم شد مستقیم رفتم‌اتاق عمل دکترم فوری خودشو رسونده بود
ا