۲۲ پاسخ

مطمعن باش کسی ک ضربه میزنه و نقش بازی می‌کنه روزی سر خودشم میاد این کاراش..صبحتون بخیر

حق گفتی مهشید جان
دلیل خیلی از اشتباهات سادگی خودمون ن ذات دیگران
اینروزا سادگی بدترین گناهه
مهشید تی والت تموم شد؟ اگه آره ی عکس میدی ببینم چجوری شده
با کنار سقفت هم اگر زحمتی نیست ی عکس بده لطفا

چقدر حق بود حرفات
صبحت بخیر بانو

سلام عزیزم خوبی؟
لیا چطوره بهتره؟
انشالله همیشه توی خونتون باشید سالم‌و سلامت

چوب خدا صدا نداره

مهشید جان حال پسر لیدا جون چطوره ؟ بهترن ؟؟؟
راستی میدونستی شما کلا وایب خوبی داری و پر از انرژی مثبتی

مهشیدچه عکس توفنجونت شبیه م م شده،🤣😁😘

چقدر حق بود این متن 🤌🏻✨ من خودم خیلی خوردم از سادگی خودم🫵🏻🫠

حقیقت
زمان همه چیز رو درست میکنه

چقدر حق گفتی دختر🧡

منم همیشه همین اشتباه رو کردم و بقیه از سادگی و صداقت من سو استفاده کردن منم هر بار ضربه خوردم ولی بازم اشتباهم رو تکرار کردم

متنت چقدر من و یاد خودم انداخت🥲

حال دلت حال گل دخترت خوبه؟

چقد حق گفتی 👍

. صبح بخیر مهشید خانم...منم اینجور مواقع فقط وفقط ازدست سادگی خودم عصبانی میشم:... الهی دست شادی خوشحالی؛یکسره روی زنگ خونه ات باشه😘

سلام دوست خوب من ایشالا که همیشه خوب بودنت بیاد سر راه خودت و خانواده ،بهترین

حرف دل منو زدی خواهر برقم نداریم قهوه بزنیم خمارم

سلام خوشگل خانم..
دقیقا گل گفتی اگرکسی اندازه اب یه پارچ داخل یک فنجان اب بریزه اگرسریز شد اشکالی به فنجون وارد نیست ظرفیتشونداشته

دقیقا منم همه ضربه هایی که خوردم از سادگی خودم بوده فک میکردم همه طاهر وباطنشون یجوره ولی اشتباه میکردم جدیدا خیلی دارم رو خودم کار میکنم با هرکسی مسه خودش رفتار کنم

حرف حق 👌👌👌👌

چقد قشنگ منو توصیف کردی!

دقیقا مثل من منم همه رومثل خودم میدیدم

سوال های مرتبط

مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 هفته سی‌ویکم بارداری
⛔ لطفا 🚫 لطفا 🚫 لطفا 🚫 عزیزی که باردار هستی نخون ...⛔


امروز ۲۷ام رمضانه و من برای بار دوم از ماه مهمانی خداوند بیرون انداخته شدم ...
امسال حتی شب های قدر هم اجازه ورود به خونه اش رو نداشتم چون هم خودم مریض شده بودم و هم پسرم ...
یه جورایی خودمو باختم انگار ...
می ترسم!
چند روز پیش ازش خواستم تا منو نبخشیدی بهم فرزند نده دیگه ... هروقت بهم عطا کنی یعنی بخشیدیم!
۴روزه شده ۲سال!
۲سال پیش ۲۳ماه رمضون ات بعد از احیای شب قدر، بعد از اووون همه گریه و بی تابی اومدیم خونه و من اون قرص هارو با گریه استفاده کردم، عین ۴۵دقیقه رو گریه کردم چون دیگه حوصله بحث نداشتم!
خسته بودم! بریده بودم!
دلشکسته بودم!
من تنها بودم! فقط من بودم! خودم و خودم!
مسعود رفته بود معاینه فنی بگیره و منو تو این لحظات مهم تنها گذاشته بود ...
یه جورایی انگار میخواست خودشو مبری کنه از این کار؛ با اینکه تماما خودش موافق این کار بود و تماااام قد وایساد و گفت باید ک باید!
"با سکوتش با حرفاش با بی محلیاش با تمام وجود ۳روز ی کلمه هم باهام حرف نزد، ۳روز هیچی نخورد، هییچییی! روزی فقط یه استکان آب"!