پارت دوم از زایمانم
گریه ام گرفته بود از صدای بچه
بعد بچه رو اورد بوسش کردم
بعد اون بالا تنم بشدت میلرزید و سردرد گرفتم دارو زدن بهتر شد دیگه یجوری بودم نفهمیدم زمان کی گذشت بردن ریکاوری اونجا بچه رو اوردن شیر دادن پمپ درد وصل کردن اونجام هی خوابم میبرد میلرزیدم دارو اینا میزدن فرستادنم بخش و همراها روصدا کردن و همه ریختن بالا سرم 😁پمپ دردم داشتم هی میزدم دکمه رو خوشحال ک درد ندارم پوشک نپوشونده بودن ولی حس میکردم ازم لخته میوفتاد .ولی وحشتناک تنم بودگفتم تا ۹ شب هیچی نباید بخوری ...
اخ از ۹ شب 😭اومدن سوندو دراوردن پوشک گذاشتن‌ شکممو فشار دادن😭مردم دیگه 😭 گفتن پاشو راه برو .دستشوییم داشت میریخت بزور بزور با بدبختی گریه فشارم افتاد ب کمک شوهرم رفتم دستشویی اونم نتونسم کنترل کنم ریخت🥺دیگه کمک کرد شستم خودمو برام پوشکو گذاشت شرت پوشوند لباس پوشوند منم گریه میکردم بزور وایسادم .پرستار گف بیا راه برو تا دم اتاق بزور رفتم نشد 😭اومدم دراز کشیدم درد داشتم وحستناک دوتا شیاف گذاشتم دوباره ۱۲ شب پاشدم دوباره یکم راه رفتم از دفه قبل بهتر
ولی کوتاه بود و‌بزور قدم از قدم هنوز نمیشه برداشت پاهامو میکشم
از جام نمیتونم پاشم راه نمیشه رفت دستشویی نمیشه رف شوهرم کمک میکنه صبح هم شیاف دادن برو دستشویی باز نتونسم ب موقع از جام پاشم پوشک کثیف شد 🥺ابروم پیش شوهرم رفته دیگه هر دفه میرم دستشویی شوهرم میاد😔...همچنان نمیشه راه رفت یا از جا پاشد ...
بدون فرنگی ک امکان نداره بشه نشست
خلاصه ک نرید سزارین🫡

۱۶ پاسخ

من از سزارین راضی ام دوبار هم سز شدم

آره عزیزم قدم نو رسیده مبارک باشه من سه تا طبیعی زایمان کردم زایمان سومم وحشتناک بود چون بچم درشت بود خیلی سختم شد همش میگفتم سزارین خیلی خوبه و درد نداره و از ای حرفا وقتی رفتم سزارین گفتم وای اینا که پول میدن سزارین بشن دیوونه هستن البته جسارت نباشه😂

سلام قدم نورسیده مبارک انشاالله بسلامتی
بیمارستان خصوصی بودی که شوهرت میتونس پیشت باشه

ارع اولین باری ک مبخوایی راه بری خیلی بده من مامانم و شوهرم دستمو گرفتن ب زور راه رفنم

من شهر غریب بودم...قم قبول نکرد سزارین شم...رفتم تهران..تنها کسی نبود.شوهرمم نذاشتن بیاد پیشم.
مادرم بود فقد اونم حالش خراب بود داروی خواب و اعصاب اشتباهی ۴ تا خورده بود و اورژانس همون بیمارستان بستری شد و من کلش تنها بودم و پرستار دلش سوخت و کمک میداد بچمو نگه دارم و همه کارام رو تنهایی کردم و تنهایی شب رو صبح کردم با بچه

منم عین تو بودم باز تو پمپ درد داشتی نامردا بهم ندادن پمپ درد 😭خیلی وحشتناکه سزارین طبیعی هم بد کلا زایمان وحشتناکه

وای چقدر تپش قلب گرفتم و پاهام سست شدن ،خب ما ک مجبوریم بریم سزارین 😭

بهمن رفته بود ؟؟؟

مبارکه عزیزم قدم نو رسیده مبارک

دکترتون کی بود؟

من طبیعی زایمان کردم تا ۴۰ روز نتونستم بشینم حتما زایمان بعدی سزارین و انتخابمه

عزیزم قدم نورسیده مبارک.عزیزم اینا یک درصداز درد زایمان طبیعی نیست.دیشب رفتم نوار قلب جنین بگیرم توزایشگاه وای اگه خانم های که داشتن زایمان میکردن میدی میگفتب حتما سزارین کنین

چقدر بده انقدر درد و نتونی خودت کاراتو انجام بدی من از سزارین میترسم از طبیعی هم میترسم🥹😭

واییی چه وحشتناک پاهام شل شدن از ترس و‌استرس

چ خوب شوهرت کنارت بود من قبول نمیکردن بیاتش کنارم فقط مامانم و مادر شوهرم بودن🥺💔

عزیزم زایمان چیز راحتی نیس،ابرو رفتن و فکر کردن به این چیزا خیلی مسخرس،شوهرت باید بفهمه به چه قیمتی بابا شده،چقد سختی کشیدی

واعییی منو ترسوندی دختر😢😢😢😢😢
بخاطر شکمت نمیتونی بری؟یا پاهات حس نداره؟

الان بهتری؟🥲

سوال های مرتبط

مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۶ ماهگی
پارت دوم
وقتی به هوش اومدم یه درد پریودی شدید زیر دلم داشتم بهم گفتن
پمپ درد رفتی داخل بخش بهت وصل میکنن دیگه شوهرم صدا زدن اومد بردنم داخل اتاق لباسامو عوض کردن شیاف زدن برام و پمپ درد وصل کردن
پمپ درد واقعا معجزه بود حتی یذره دردم نداشتم دیگه شوهرم فرستادن دنبال بچه خدشون شیرش داده بودن اومدن اموزش دادن چطور سینه امو بزارم دهنش گفتن از ساعت ۱ شروع کن با مایعات یواش یواش من با نسکافه شروع کردم ولی من شیر نداشتم بچم خیلی اذیته سینه امو نمیگیره
فردا صبح ساعت ۷ اومدن گفتن بلند شو راه برو🥲🥲
شوهرم اومد کمکم اول کامل تختم دادم بالا همه وزنم رو شوهرم بود نشستم لبه تخت
درد داشتم ولی رفتم تا دستشویی ولی سرگیجه داشتم دیگه شوهرم چن بار اب زد صورتم تا ۵ دقیقه بعد یکم به خودم اومدم یکم راه رفتم دراز کشیدم نیم ساعت بعد بازم راه رفتم دوباره نیم ساعت دیگه بازم راه رفتم دیگه دراز کشیدم باید حتما مدفوع کنی تا مرخص بشی و میگن هر چی راه بری برات بهتره
دیگه تا ساعت ۳ دنبال کارای مرخصی بود شوهرم و مرخص شدیم سوند رو هم همون شب نصف شب اومدن در اوردن ازم همین
بخام کلی بگم هر نوع زایمان دردای خواسته خودش رو داره
و هیچ کدوم راحت نیستن ولی من واقعا تحمل از لحاظ روحی روانی طبیعی رو ندارم اصلا بهش فکر نکرده بودم تو این چن ماه
راضی بودم الانم روز دوم هستش دراز کشیده ک اصلا دردی ندارم یکم راه رفتن برام سخته ایشالله ک همگی زایمان های خوبی پیش رو داشته باشین و بچه هاتون بسلامتی بغلتون بیاد
مامان یارا🤍🫀❤️ مامان یارا🤍🫀❤️ ۲ ماهگی
.من رفتم دستشویی با گریه و بدبختی و کمک پرستار اومدم بیرون ملاقاتیام اومده بودن من انقدر حالم بد بود بایدم راه میرفتم از دستشویی ک اومدم بیرون رفتم با پرستار ک راه برم شاید تونستم پنج تا قدم برم انقدر گریه کردم نمیتونستمم گریه کنم شکمم میگرفت نفسم در نمیومد برگشتم تو اتاق ۴نفری کمکم میکردم من اصلا هیچکسو ندیدم فقط سرم پایین بود بقیه زیر بغلامو داشتن منم گریه میکردم همه ام ساکت فقط نگام میکردن دراز کشیدم تو تخت بعد ۴_۵دقیقه بهتر شدم دیگه تازه ملاقاتیامو دیدم.از بعد اون راه رفتن خیلییی بهتر شدم جوری ک بار دوم ک خواستم برم دستشویی خودم از تخت اومدم پایین و رفتم دستشویی و راه رفتم تو راهرو.دیگه درد شدید نداشتم اصلا با پمپ درد و شیاف خیلی اروم بودم اصلا خدایی بعد راه رفتن اولیه اذیت نشدم.
در مورد ماساژ رحمی تو اتاق عمل فشار دادن اومدم تو ریکاوری ۲بار فشار دادن سر بودم هیجی نفهمیدم بعدم که اومدم تو اون اتاق دو تخته هر بیست دقیقه یکبار اومدن تا سه بار فشار دادن سریم رفته بود ولی درد نداشتم چیزی نمیفهمیدم.
اون قسمت ک گفتم سوند و زدن هی خیس میشدم اونا هی میخندیدن میگفتن هیچی‌نیست.اونجا کیسه ابم سوراخ شده بود اون اب کیسه ابم بوده نمیخواستن من بفهمم برا همین انقدر بی اهمیت رفتار میکردن.خلاصه که تا فرداش ک شد ۳۱جمعه بیمارستان بودم منو ابجیم بودیم شوهرم شب رفت خونه نذاشتن بمونه.ساعت۸صبح عکاس اومد عکاسی کرد و منم تا ۲مرخص شدم. درمورد هزینه هام بیمارستان با اتاق خصوصی شد نزدیک ۶۰تومن.با فیلمبرداری و پمپ درد.دکترمم دستمزد ۲۰۰دلار گرفته بود تو مطب خط بخیه ام اصلا ندارم هرکی میبینه تعجب میکنه هیچی‌معلوم نیست اصلا خودم ک اصلا ندیدم شکمم فعلا اجازه نمیده😅
مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 ۱ ماهگی
پارت ۶ سزارین تو بیمارستان آرمان :
ساعت ۳تا ۵تایم ملاقات بود همسرم اومد
اتاقی ک ما انتخاب کرده بودیم اتاق معمولی بیمارستان بود ک دو تخته بود و ی دستشویی فرنگی مشترک داشت
اما مریض تخت بغلی بخاطر حرکات جنین ۲شب بستری بود و شانسا من ک رفتم داخل بخش مرخص شد رفت اتاق موند برا منو دخترم و مامانم ک تقریبا اتاق خصوصی شد ۲ساعتی همسرم اونجا بود و بعد رفت ساعت ۵سوند منو جدا کردن زیاد سخت نبود فقط لحظه درومدنش انگار سینمو از دهن بچه بزور کشیدم بیرون بعدش پرستار اومد برام شورتکس پوشید و پوشاک گذاشت و کمک کرد کم کم راه برم دروغ نگم اولش ک اومدم پایین از تخت خیلی درد داشتم اصلا جای بخیه اینا رو ک حس نمیکنم هنوزم درد ماساژ رحم یا همون جای بچه درد میکرد یکم راه رفتم بهتر شدم و رفتم دسشویی بعدش دیگ هی اومدن حالمو پرسیدن پرستارا و مدام میومدم مسکن و شیاف میزدن خودمم تا صب هر یکی دو ساعت پاشدم راه رفتم و دسشویی رفتم و نینی شیر دادم هر بار ک راه میرفتم بهتر میشدم ی بار ساعت ۳برام سوپ آوردن ی بار ساعت ۶ساعت ۷ام جوجه بدون برنج و فاصله ی اینا چای و نسکافه اینا
مامان پسریم مامان پسریم ۴ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 ۴ ماهگی
سزارین قسمت چهارم
بعد رفتم بخش با بچه
اومدن برام تند تند سرم زدن و بعد شیاف گذاشتن و حدود 8 ساعت چیزی نخوردم و بعدش بی حسی رفت و بعد ازین که 8 ساعت گذشت و چیزی خوردم اومدن گفتن باید راه بری
وحشتناک بود!
بخیه هام میسوختتتتتتت
درد داشتم، شکمم فشار داده بودن انگار کوبیده شده بود
خلاصه تو عمرم این درد نداشتم
با هر بدبختی بود اومدم پایین از تخت
البته قبلشم دو تا شیاف زده بودماااااا
اومدم قدم بردارم دیدم اصلا نمیتونم با بدبختی دو قدم برداشتم گفتم توروخدا بهم مسکن بزن
آورد زد
بعدش یکم آروم شدم تونستم راه برم یکم بعد ازم لخته دفع شد ماما اومد گفت باید معاینه ت کنم ک رحمت مشکلی نباشه
منم نمیدونستم قراره ماساژ رحمی بده و رحمم چک کنه... دو بار دستشو گرفتم که نذارم آنقدر درد داشت خلاصه با هر بدبختی بود اجازه دادم و اون درد وحشتناک تحمل کردم و گفت خوبه و رفت...
خلاصه اون شب صبح شد و الان بعد 4 روز هنوز درد دارم نمیتونم درست بشینم پاشم ب پهلو بخوابم تکون بخورم و ..🥲🤕
بازم سوالی داشتید بپرسید.