سلام دوستای گلم.تجربه سزارین
بیمارستان صارم بودم.
١١ساعت ناشتا بودم.ساعت ١١ بردنم اتاق عمل.قبلش روانشناس باهام صحبت کرد و واقعاحرفاش آرومم کرد و از صبحش ی آرامش خاصی داشتم.
رفتم داخل اتاق عمل و متخصص بیهوشی برای بی حسی اومد.اینجا بدترین قسمت زایمانم بود😔چون بعد از ۴بار تازه دکتر تونست جای درستو پیداکنه و ۴دفعه ش خیلی اذیت شدم.بعد ک بیحسی زد حالت تهوع شدیدی گرفتم و تو همون حالت خابیده کلی اسیدمعده بالا آوردم.سریع ضدتهوع زدن ک بهتر شدم.بعد دکترم اومد وشروع کرد ک هیچی متوجه نشدم.تا 11/45 ک صدای گریه دخترم اومد و من ی ربع بلندبلند باهاش گریه میکردم.سریع کاراشو انجام دادن و کل تایم بخیه زدن گذاشتنش کنارم و کل اتاق عمل قربون صدقه ش میرفتن.
بعد بردنم ریکاوری ک از بدشانسی ی پسر بچه اونجا بودتازه عمل کرده بودهمش بلندگریه میکرد.دگ اعتراض کردم جا ب جاش کردن و بعد کل ریکاوری درگیر دخترم بودن😅همه بغلش میکردن،مریضا تو حالت بیهوشی میگفتن ببینیمش ودعا میکردن.
خلاصه دو سه دفعه تو ریکاوری خاستم ک شکممو فشار بدن.ک هنگ کرده بودن از استقبال من😅
دگ ساعت 1 بردنمون بخش.و واقعا پمپ دردعالی بود وباعث شد من روزاول خیلی خوب باشم.همه نکاتم از ترس سردرد رعایت کردم.ازهمون اولم ب دخترم شیر دادم و تا شب درد خاصی نداشتم.شب ک شد راه رفتم.ک یکم سخت بود.
بعدش پمپ درد آخراش بود و کم کم دردم شروع شد.ک با راه رفتن آرومتر میشدم.همش ی چی میخوردم و راه میرفتم.

۴ پاسخ

جانم عزیزم مبارکتون باشه دختر خوش قدم و نازتون
الهی خوشبخت ترین باشه💜

منم صارم بودم دکتر بیهوشیت کی بود مگخ؟من همون بار اول بیحسم کرد

عزیزم مبارکت باشه
اسم دکترت چی بود؟

فشار دادن چیزی متوجه شدی تو ریکاوری

سوال های مرتبط

مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 ۳ ماهگی
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان دنیا کوچولو مامان دنیا کوچولو ۴ ماهگی
پارت سوم‌ زایمان سزارین
رفتم تو اتاق عمل دکتر بیحسیم اومد و مهربون بود باهام حرف زد و بی حسیو انجام داد و من اصلا متوجه نشدم در عرض ۵ ثانیه از کمر ب پایین حس سنگینی بدی داشتم ک اون لحظه تو کل زایمانم از همش بدتر بود اینکه نمیتونستم پامو ب هیچ عنوان تکون بدم و دکترم اومد و عمل و شروع کرد ب ۵ دقیقه نکشید صدای دخترمو شنیدن ولی تو کل بارداری اصلا نشونم ندادک کاراشو کردن بردا بودنش ریکاوری و جالب اینکه دکترم تا دخترمو دید یهو گفت خدایا این ۳ دور بند ناف دور گردنش چطوری سونو تشخیص نداده و نفهمیده. ک مدفوع کرده( قابل توجه بیمارستان کمالی)
اعصابم داغون شد سراین حرفش ک نکنه دخترم چیزیش شده ک نشونش ندادن
و بخاطره تنگی نفسم برام اکسیژن زدن ک خوابم گرفت فقط موقعی ک دخترمو میزد بهم نفس بکش نخواب از خواب میپریدم
ساعت ۴ منو بردن ریکاوری
و من با دکترم تماهنگ کرده بودن برا پمپ درد گفته بود خودت بخر بیمارستان نداره و من کاراشو میکنم باهزار بدبختی شوهرم خریده بود دکتر بیحسی برام نزد سر اینکه من نمیتونم تو سیستم ثبتش کنم 😯😯😯
مامان گلبرگ مامان گلبرگ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین_بیمارستان انصاری
پارت_۳
دکتر اومد بالا سرمو گفت اماده باش برای زایمان
طلاهامم خانم کمک بهیار داد ب همسرمو بلند جلو همسرم گفت ک تحویل دادم دست خودشونه
دیگ همسرم مدارک داد و تشکیل پرونده داد و من رفتم برای زایمان
چندتا سوال پرسیدن ک چند تا عمل کردی سیگار قلیون فلان و توی تمامی این مراحلم دکترم کنارم بود باهام صحبت میکرد که استرس نگیرمو ابن صحبتا
داخل اتاق عمل شدیم و دکتر بیهوشی فوق العاده حرفه ای که بعدا فهمیدم اسمشون دکتر یحیی هستش بی حسی منو انجام دادن بدون هیچ دردی و اذیتی و تو تک تک مراحلش توضیح دادن الان پاهات داغ میشه حالت تهوع طبیعیه و این صحبتا یادم رفت بگم ک سوند رو هم قبل از عمل برای من زدن ک اصلا اصلا درد نداشت تنها اذیتش برای من این بود ک ی چیزی اضافه از من بیرون بود
پرده کشیده شد و رفتم برای زایمان بی حسی ک داشت عمل میکرد حالت تهوع گرفته بودم ی کم و گوشام کیپ شده بود ک گفتن دارو تزریق کردن و طبیعیه درست میشه از هیچ مرحله ای چیزی نفهمیدم فقط اونجا ک شکمم خالی شد و بچه اومد رو متوجه شدم ک تمیزش کردن و اون صورت داغ و کوچولوشو تماس پوستی دادن بهم اونم ب مدت ۴ ۵ دقیقه
من از ای پی اولم ی کم کلوئید داشتم ک دکتر اعلام کرد اونارو برداشتم و بخیه کردم ساعت ۱۰ و نیم شب سزارین شدم ۱۱ و ربع فکر میکنم تو ریکاوری بودم
کادر اتاق عمل عالی و خوش اخلاق بودن
#زایمان_سزارین
#بیمارستان_انصاری
مامان رُز کوچولو🩷🧿 مامان رُز کوچولو🩷🧿 ۱ ماهگی
یهو دیدم دکتر وندا یکی از بهترین دکترای یاسوج و استاد همه دکترا ک من زیر نظرشون بودم گفت فوری باید سزارین بشه و طبیعی نمیتونه خلاصه فقط میدونم از تررررررس داشتم میمیرم تو ۵ دیقه هنه چی اتفاق افتاد یهو خودمو تو اتاق عمل دیدم حتی همسرم امضا نکرده و رضایت نداده منو عمل کردن.منو بردن اتاق عمل و ی آقای جوون اومد و منو بردن رو ی تخت دیگه و اون تخته خیلیییی باریک و کوچیک بود و وسطش خالی منو نشوندن رو تخت و ی سری چیزا بهم وصل کردن و اصلا بهم آرامش ندادن آقایی ک اومد برا بی حسی گفتم منو حای دختر خودت بدون و بهم آرامش بده گفتم بی حسی درد داره گفت اره خیلی ک من استرسم بیشتر شد و فقط اون پسر جوونه بهم آرامش میداد میگف نه خلاصه گفتن صاف بشین و سرتو بده پایین و اون پسره هم شونه هامو گرف و دکتر بی حسی اومد و هی ضد عفونی کرد ولی واقعا اصلا نفهمیدم کی بی‌حسی زد واقعا درد نداشت ولی وقتی ک اون موادش میرف داخل میفهمیدی و ی دردی داشت و دردشم از انژیوکت رو دست کمتره یهو دیدم دوتر بی حسی به شدت منو هل دادن جلو و درازم کردن ک لباسم کارامل رف بالا و کل بدنم معلوم شد و خجالت کشیدم.خلاصه ی پرده زدن جلوم و شروع کردن به ضد عفونی ک من کامل حس داشتم و می‌فهمیدم ولی پاهام داغ شد هی میگفتم دکتر من بی حس نیستم توروخدا نزنی دردم بگیره میگف نه عزیزم فعلا ضد عفونی منم کامل حس داشتم و هرکاری میکردن رو می‌فهمیدم ک گفتم دکتر من هنوز حس دارم یهو دوتر گف نترس شروع نشده ک یهو صدای دخترم اومد و من زدم زیر گریه و دخترم و نیاوردن ببینم چون مدفوع کرده بود و ی کم ازش خورده بود خلاصه من ۲ ساعت اتاق عمل بودم و دیگه تموم شد بعدش رفتم ریکاوری و ماساژ شکمی اولی تو اتاق عمل بود و دومی تو ریکاوری و بعدش تو بخش ک واقعا درد داشتتتت
مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان آرنیک🍼 مامان آرنیک🍼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
من اومدم و ی چنتا ازمایش خون خود بیمارستان ازم گرفتن و گفتن باید سوند رو وصل کنیم بعد بریم اتاق عمل مخالفت کردم و گفتم تو اتاق عمل همون موقع بی حسی برام بزنین گفتن نمیشه و اینا خلاصه زدن سوند رو و از دردش تا خود اتاق عمل گریه کردم از بس درد داشت تو اتاق عمل دکترم که فهمید جریانو ی کم باهاشون بد برخورد کرد گفتش ک چرا زدید سوند رو و باید همینجا تو اتاق عمل براش میزدیم و اینا
سوندو رو دراوردن بران چون دردش قابل تحمل نبود و رو تخت دراز کشیدم برا بی حسی دکتر بیهوشی اومد و خیلی راحت بی حسم کرد ولی ی چن دقه دیقه حالت تهوع شدید و سرگیجه نفس تنگی گرفتم طوری ک همونجا زردی از معدم زد بیرون و اندانسترون ک چنتا بهم زدن بهتر شدم و کامل بی حس شدم و بچه رو برداشتن و منم بردن ریکاوری اینا و‌بعدش انتقال دادن به زایشگاه و کم کم دردام شروع شدن از درد شدید دیروز تا الان نتونستم تکون هم بخورم مسکن و شیاف و اینا هم ارومم نمیکنن
خلاصه ک تجربه خوبی برام نبود ولی بخاطر روی قشنگ نینینم همه چیو تحمل کردم و کنار میام
بیمارستان خصوصی عمل کردم هزینش 29 تومن شد با دستمزد دکتر
38 هفته و 1 روز بچه رو برداشتن وزنش 3 کیلو بود دقیق و قدش 50
مامان حبه انگور🍇 مامان حبه انگور🍇 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین توی بیمارستان دولتی
پارت 2
بی حسی از کمرمو ک زد اصلا متوجه نشدم خیلی خوب بود.بعدش اروم دراز کشیدم و پرده رو گذاشتن و یهو تپش قلب گرفتم و نفسم بالا نمیومد چند تا امپول توی سرمم زدن که چند دقیقه بعد عوق میزدم و بالا اوردم و بعدش کم کم خوب شدم.انژیوکت پمپ دردمم گذاشتن و کلی با کادر اتاق عمل گفتیم خندیدیم و یهو دلانا خانومم گریه کرد🥹خوشگل ترین صدا رو داشت.از منو نینیم عکس گرفتن و بعدش بردنش ک کاراشو برسن.شکممو توی اتاق عمل کلی فشار دادن و بعدش منم یک ساعت توی ریکاوری بودم.ن لرز داشتم ن حالم بد شد
حدود دوساعتو نیم بعد بی حسیم رفت و دردام شروع شد ک با پمپ درد و شیاف قابل تحمل بود.ساعت ۱۲ونیم دلانا بدنیا اومد و ساعت ۲شب من راه رفتم .دردش زیاد نبود اروم رفتم خودمو شستم و شورت پوشیدم و لباس عوض کردم و مجدد برگشتم ب تخت و یک ساعت بعد باز راه رفتم.
درکل بینهایت راضی بودم از دکترم از بیمارستانم از کادر درمانشون همه چی عالی بود❤️
هزینه دکترم ۴۵تومن.هزینه اتاق خصوصی۳تومن هزینه پمپ درد ۲تومن
مامان اورهان 🐣🧿 مامان اورهان 🐣🧿 ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم

بعدش اومدن بردنم سمت اتاق عمل جلو در خانوادمو دیدم و خداحافظی کردم 🥺 ( اون لحظه برای همتون دعا کردم واقعا ) داخل اتاق عمل خیلی سرده کل بدنم داشت میلرزید دکتر بیهوشی پرسید بی حسی میخوای یا بیهوشی ؟منم سپردم به خودشون اونام گفتن استرست بالاست بدنت داره میلرزه بهتره بیهوش بشی خلاصه بیهوشم کردن یهو با درد وحشتناکی از زیر سینم تا پایین پاهام بیدار شدم همچنان داخل ریکاوری تو خواب و بیداری بودم که دیدم بچه رو اوردم گذاشتن رو سینم وقتی مک زد انگار واقعا یکی از اعضای بدنمو دوباره چسبوندن بهم 🥺 شروع کردم به گریه کردن بعد بردنم بخش خیلی درد داشتم همش گریه میکردم چون بیهوش شده بودم یکم خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر شده بود ( پمپ درد داشتم ) پمپ درد خیلی خوبه حتما بگیرید من شیاف و فردای عمل گذاشتم . فردای عمل پمپم که تموم شده بود دردم بیشتر شد که شیاف دادن بهم
قبل از بلند شدنم دو تا شیاف بزارید بعد چند دقیقه بلند شید ( من بلند شدنی زیاد درد نداشتم فقط نمیتونستم صاف راه برم انگار کمرم قفل شده بود )
#سزارین