مامانا یه تجربه کامل شخصی. و بعد از بزرگ کردن دو تا بچه و ی داداش خواستم بگم .الان نیایید بگید وای اشتباهه و فلان من نمیکنم گفتم ک کاملا شخصی و دلی برای اشتها کوچولوهاتون.
من بچه هام ی مدت خیلی بد قلقی کردن برای خوردن .هزار تا راه رفتم شربت و دکتر و سرگرم کردن وووو
ولی یکیش واقعا جواب داد چون فهمیدم بی اشتها نیستن فقط لج میکنن نمیخورن.
شروع کردم ب تشویق کردن .مثلا گفتم مامان جون بخور اگه مثلا دو روز کامل بخوری فرشته مهربونم ی کادو برات میاره .
اونم ذوق کرد و خورد خیلی ام خورد با اشتیاق بخاطر اون کادو .
منم ی کادو کوچولو چیزی ک خیلی دوست داشت یا خوراکی یا وسیله براش خریدم و انگیزه شد براش .
شبا خوابشون ساعت سه شب بود لج میکرد از بیخوابی
میگفتم بخوابی. جایزت اینه میریم پارک و خونه مامان جون کم کم خوابشون تنظیم شد روی ده شب .
واقعا جوابه این روش دیگ ن من اذیت میشم ن خودشون رشتشونم عالیییی شده بهتر از هر شربت و مولتی ویتامین .

در آخرم بگم. تجربه شخصی بود گفتم شاید بدرد خیلیا خورد بدون جبهه گرفتن🙂😘😉

۱۰ پاسخ

میگن این کار بچه رو شرطی میکنه
و وقتی بزرگ تر و باعقل تر میشن، هروقت بخوان کاری انجام بدن، از تو جایزه و باج میخوان

ولی واقعا میدونم چقد سخته بچه ت بدغذا باشه
راضی میشی هر روز جایزه بدی ولی اون گشنه نخوابه

چ جالب یه دختر چشم و مو مشکی
یه دختر چشم رنگی 🤩🤩😁

درسته ولی الان متوجه نمیشه
بازیگوشی می‌کنه
فرنی درست میکنم برا میان وعده و صبحانه مزه بهشت میده لب نمی‌زنه فرار می‌کنه جلوش می‌زارم نگاش نمیکنه چند ساعت شیر نمی‌دم انگار نه انگار
والله نمی‌دونم بعدن درست میشه یا نه
انگیزه غذا درست کردن ندارم 😢

ممنونم خدا حفظ کنه برات

زحمت کشیدی عزیزم ولی فکر نمیکنی بچه شرطی میشه؟؟

والا آدم بزرگ هم گاهی به تشویق احتیاج داره چه برسه بچه

والا بچه من اصلا نمیفهمه فرشته مهربون چیه و کیه

چه عالی امتحان میکنم

ممنون عزیزم

اره منم تشویق میکنم جواب میگیرم درسته ..‌یه مدت بخورن دیگه معدشون جا باز میکنه میخورن

سوال های مرتبط

مامان محیا مامان محیا ۱ سالگی
همیشه دوس دارم هر تجربه ای رو کسب کردم باهاتون در میون بزارم .شاید به درد یک نفر خورد
برای گرفتن شیر خشک از محیا اول خیلی دغدغه داشتم .چون محیااوایل خیلی خوب بود شیر شب نمی‌خورد. اما بعد ۱۵ ماهگی بیشتر وابسته شد .در شب چند بار بیدار میشد.اگه نمیدادم چنان جیغ میزد .دیگه خیلی کم آورده بودم ...شروع کردم در روز ازش گرفتن.. یکدفعه تو یه روز .جایگزین شیر کاکائو دادم .با درصد خیلی پایین.پسته .بستنی .فرینی باغذاهای اصلی .یک هفته بعد شروع کردم شب رو شیرش رو مقدارش رو کم کردن .بجای ۱۵۰ کردم ۱۲۰ .مقدار شیر رو کمتر ریختن.بجای ۴ تا دو تا و نیم .و هی اون رو هم کردم ..(ممکنه بعضی ها بگن نباید مقدار روتغییر داد.اما باید بگم این برای بچه هایی که فقط شیر خشک میخورن و کوچیکترن برای این سن هیچ اتفاق نمیفته در تجربه من که نیفتاد حداقل )محیا بار اول فهمید .اما دفعه بعد تو خواب دادم و یکم بهونه میگرفت اما خودم رو میزدم به اون راه .براش هی تکون میدادم .و میزاشتم دهنش.که مثلا خوب بهم نخورده بود .بعد خودش کم کم تقاضای و دفعاتش کم شد .شد ۶۰ تا با نیم پیمانه .اونم یک هفته ادامه داد و دیگه دید مزه نمیده .نخواست .تو این وسط شد که حتی یبار بیدار شد منو کلافه کرد اما شیر ندادم و رفتم فرینی درست کردم .میخوام بگم اصلا نباید کم بیارین و تغییر بدین رویه رو...ان شا الله موفق باشین.
و اینکه بعد شیر خیلی بهتر غذا می‌خوره و وقتی شیر می‌خورد اصلا غذا نمی‌خورد. منم بجای به غذا متوسل شدن به میان وعده ها متوسل شدم که براش جذاب بود
مامان رایان🧸 مامان رایان🧸 ۲ سالگی
روز به شدت سختی داشتم ...خیلی خیلی خیلی سخت ...هفته ی اخیر سه تامون مریض شدیم
یکی دو روزه رو بهبود بودیم
هوا خوب بود دیشب با خودم گفتم آخيش جمعه است همسرم خونه است رایان رو می بریم پارک ...اما از صبح ک پاشد رایان ...چنان لج گرفت چنان اذیت ‌کرد ک از همون شروع روز دمق و کلافه بودیم ...سر درد از قبل داشتیم ده برابر شد از دست جیغ زدناش...گفتم اوکی میخوابیم پا میشیم بهتر میشه ..بعد ناهار خوابید پاشد افتضاح شد....جوری ک داد زدم رفتم تو اتاق به شوهرم گقتم حق نداری بیای سراغم یک ساعت تو اتاق گریه کردم شوهرمم عصبی بود کلافه بود اما چیزی نمی گفت میدونست مقصر من نیستم ....یه روز در هفته خونه ست بجای استراحت رایان بدتر میشه اخلاقش ....دلمم براش میسوزه
رفتیم با ماشین دور زدیم
با اینکه دلم میخواست بگم به شوهرم شما برید میخوام تنها باشم
شام بپزم ناهار فردا رو اوکی کنم اما گفتم بذار برم باهاشون
تنها با بچه تو ماشین اذیت میشه
رفتیم‌برگشتیم بدتر شد ....
سریع شام پختم دادم خوردن ناهار فردا شوهرمو درست کردم رفتیم بخوابن ساعت ۱۰ خوابیدن ....اما من طبق معمول خوابم نبرد ....خیلی خسته م
بجای اینکه امروز استراحت میداشتم و خستگی ۶ روز گذشته و مریضی خودم و پرستاری کردن برای بچه و همسرم از تنم در بره بدتر خسته شدم برای شروع هفته...
هر روز خسته تر از دیروز
مولتی ویتامین میخورم قهوه میخورم اهنگ شاد گوش میدم ..

اما رایان یه تنه نابودم کرد
کل امروز هی لج جیغ داد
ما هم اعصاب خورد داغون
مامان 🩷انـیــسـا🩷 مامان 🩷انـیــسـا🩷 ۲ سالگی
اینو میزارم برای مامانایی ک کاملا درکشون میکنم و میدونم چقد ذهنشون درگیر این موضوعه و نگران میشن دنبال هرنوع اشتها اوری میگردن
.
این تجربه شخصی منه و به بقیه کاری ندارم شاید بدرد یک نفر بخوره
.
.
منم قبل اینک از شیر بگیرمش هی دنبال این بودم که چی بهش بدم یکم غذا بخوره
درصورتی ک اون شیر خوردن و وابستگی باعث میشد بچه‌ی من غذا نخوره و من هی نگران باشمو دنبال راه حل بگردم که چی!
❌این بچه اشتها برای غذا نداره
❌فقط شیر میخوره و لب به غذا نمیزنه
در صورتی ک این بچه عادت کرده بود ک خودشو با شیر سیر کنه با اینک من مدلای مختلف براش غذا درس میکردم
.
.
حالا میرسیم به زمانی ک از شیر گرفتم
خیلیا میگن همون موقع هم نمیخوره تف میکنه نمیدونم اذیت میکنه و و و
⭕صبر کن
فقط باید صبوری کنی تا اون بچه اینو بفهمه ک دیگه شیری نیست ک باهاش سیر بشه و اون غذایی ک شما میدی شکمشو سیر میکنه و ب مزه‌شو متوجه میشه که اعع بهتر و خوشمزه تر از اونم هست
این کاملا عادیه ک بچه بعد از اینک از شیر میگیرینش بی اشتها میشه چند روز و کم کم اون غذا خوردنش خوب میشه و ی اخیش خوشگل از ته دلت میگی
این حرفمو ب اون مامانی میگم ک بچه زیر ۱۸...۱۹ ماه داره
اصلا نگران غذا نخوردنش نباش
بعد از واکسن ۱۸ ماهگی کاملا مجازی ک اون بچرو از شیر بگیری
هرکی هرچی میگه توجه نکن❌زوده...گناه داره...بده بخوره...تا ۲ سال باید بخوره
بعد همیناااا هروقت ترو میبینن میگن وای چ لاغر شده وای چ صورتش کوچولو شده وای ببر دکتر ی چیزی بده این غذا بخوره و....
توجه نکن چی میگن صبوری کن درست میشه
هر مادری صلاح بچه رو بهتر میدونه که کی از شیر بگیره و تا کی بهش شیر بده
مطمئن باشین بعد از قطع کردن شیر یک هفته بعد کم کم کممم غذا خوردنش بهتر میشه
موفق باشید❤️
مامان دلوین و رادین مامان دلوین و رادین هفته سی‌ودوم بارداری
خدا منو بکشه بچمو دعوا کردم 😔😔😔دارم میمیرم از عذاب وجدان
دیشب حالش خوب نبود گربه میکرد ک میخابم حالا گرسنه هم بود .. سر سفره شده سفره انداختم غذا آوردم با اینک خیلی گشنش بود گفت بریم بخابیم با کلی گریه گفتم مامان غذا بخور بعد بریم گفت نه میخابم ....
گف رو تاب میخابم
بردمش رو تاب بهش غذا دادم بعد کلی سرحال شد خبری از گریه نبود کلی انرژی داشت و حسابی بازی کرد اصلا از این رو ب اون رو شد ن خوابش میومد ن خیچی فقط گشنش بود ...
حالا امروز صبونه سه چهارتا لقمه خورد میدونستم واس ناهار حسابی گشنش میشع مثل همیشه ناهارشو قشنگ میخوره ...
منم سفره انداختم گفتم مامان غذا امادس اولش خوشحال شد اومد فقط یه لقمه خورد و گریه کرد بریم بخابیم ینی گریه هااااااا خودشو میمالید ب زمین تا من میگفتم الان وقت غذا خوردنه گربه هاش بیشتر میشد ... منم گفتم الان اگ ب گریه هاش بخا بدم همش میخاد غذا نخورده گریه کنه ک خوابم میاد و از سفره بلند شه بره ... چند بار گفتم مامان الان وقت غذا خوردنه غذا میخوریم بعد میخابیم هی میخاس کار دیشبشو تکرار کنه و براش بشه یه عادت ... منم کنترلمو از دست دادم وقتی گریه میکرد دعواش کردم 😔 گفتم بشین سرجات غذا میخوریم بعد هر جا دوس داری میری 😔😭 بد دعواش کردم اصلا دست خودم نبود
اونم داشت میون گریه هاش میگف غذا میخورم 😭😔 الان دارم تعریف میکنم اشکام میاد
الان ک اومدیم تو اتاق بخابه باهاش حرف زدم گفتم ببخشید دعوات کردم بوسش کردم و علت دعوامو بهش گفتم اونم یه لبخند شیرین زد و چشاشو بست قلبم داره تیکه تیکه میشه 😔😔 از وقتی باردار شدم خیلی حوصلم کم شده سریع کنترلمو از دست میدم 😔