۱۴ پاسخ

پسر من همیشه میگه من بابا رو دوس ندارم

پسرمنم همینه وقتی باباش یکم صداشو بلندکنه به باباش.میگه دیگه نمیخوامت

محبت و توجه نمیبینه اینجوری میکنه بگو بیشتر براش وقت بزاره

وااااای پسر من گاهی ب شوهرم میگ مامانو بفروشیم ...
چون من زیاد حوصله بازی ندارم ولی شوهرم خیلی باهاش بازی میکنه

پسر من همه رو دوس داره به جز من🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
تا رفیقای بابامو میگه دوس دارم ولی تورو دوس ندارم
از منم جدا نمیشه هرجا میرم 😂😂😂
بچن نمیدونن چی خوبه چی بد
حساس نشو اصلا

شما خیلی خوشگل داری توی ذهن بچه میکاری که بابات بداخلاقه. بچه ها باهوشن اینکه هی کارای خوبشو نام ببرید متوجه توجیه کردنتون میشن

والا پسر من باباش دعواش هم می‌کنه باز عاشق باباشه. وقتی با من تنهاست ب من خیلی محبت می‌کنه اما وقتی باباش هست با من لج می‌کنه و میگه من مامانو دوست ندارم . بابا تو هم دوستش نداشته باش. اما تحت هر شرایطی عاشق باباشه. نمیدونم چرا

چون کمتر باباشو میبینه انتظار داره همیشه پرمهر باشه بنظرم با شوهرت صحبت کن

نه دخترای من عاشق باباشون هستن واقعا

مثل دختر من

آره خیلی میگه چون از پدرش محبت نمی‌بینه

بیشتر منو نمیخواد تا باباشو

پسرمنم چندبار گفته بابارو عوض کنیم یه بابای جدید بیاریم درصورتیکه شوهرم بهترین بابای دنیاست بنظرم تو همه چی واسه پسرم بهترینه ولی چندبار یه کوچولو دعواش کرده اینجوری گفته پسرم

دقیقا دخترمنم همینه
همیشه هم قائم میشه که پیداش‌کنه.
با اینکه شوهرم خیلی محبتش بیشتر از منه ولی وقتی تذکر بهش میده دخترم میگه دیگه بابا رو نمیخوام
بنظرم چون خیلی خوبی و محبت میکنه اینجوری شده

سوال های مرتبط

مامان فنقلی مامان فنقلی ۴ سالگی
اصلا دیونه شدم همشم تقصیر شوهرمه
صبح میخواستم برم بانک پسرمو بیدار کردم صبحانه دادم بعد میگم بلندشو بریم میگه نه بابا میخواد بیاد میگم بابا دیر میاد میگع نه دیشب گفته یه کوچولو بازی کنی میام منم بازی کردم
زنگ زدم باباش کجایی میگه الکی نزدیکم اینم گریه بابا نزدیکه من نمیام بانک
هر چی میگم بابا دیر میاد حرف گوش نمیده باز دوباره زنگ زده باباس کجایی بابا دیر میای ما بریم بانک میگه آره دیر میام
قطع کرده بریم به پسرم میگم منم یک ساعته دارم همینو میگم چرا گوش نمیدی گریه می کنه
دوباره الان میخواستم ببرمش پارک حاضر شدم جیغ و داد و فریاد خط و نشون که من با دوستم میرم هر چی بهش میگم بابا مامانش اجازه نمیده نه با اون باید برم
آخر لباسامو در اوردم گفتم نمیبرمت پارک
شروع کرد گریه کردن منم بغلش گرفتم از صبح داشتم بهش می گفتم چه کارایی کردی می گفت چرا نمیبری منو پارک
مامان دختر همسایمون اجازه نمیداد بیاد با من پلرک
که زنگ خونمون زدن شوهرم
فک کنم همه حرفامو شنید
اومده خونه میگه چیشده پسرم
به جای اینکه به من بگه چیشده
کاری کرده که اصلا از من حرف شنوی نداره
مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۴ سالگی
مامانا تو رو خدا بیایید خواهرانه و منطقی منو
راهنمایی کنید.
شاید از نظر خیلی ها موضوع  پیش پا افتاده باشه ولی تحملش برای من سخته
ما ۴ ماهه اومدیم توی خونه جدید اینجا بچه ها از صبح میان توی حیاط ساختمان بازی تا شب دنبال بچه منم میان که بره باهاشون بازی گاهی اوقات حتی واسه ناهار یت شامم به زور میاد توی خونه.
از طرفی بچه ها با دست فوش های بد میدن که متاسفانه پسرم منم میاد خونه میگه فلانی این کارو کرد.
چند روز پیش هم یکی از بچه ها جای خصوصی شو نشون داده بود.
امروز پسرمو صدا کردن که بره بازی من دیدم صدای بچه ها نمیاد بلافاصله پشت سرش رفتم پایین دیدم بچه ها دارن آروم صحبت میکنن پسرمو آوردم بالا و در رو قفل کردم الان که از پسرم پرسیدم چیکار میکردن گفت جای خصوصی شونو نشون میدادن.
من زیاد نمیزارم پسرم بره بیرون.
عصر همه خانما پایین بودن بهم گفتن نمیزاری پسرت بیاد بیرون منم گفتم بچه ها بی ادبن  خوشم نمیاد یاد بگیره یکیشون گفت منم بچه اولمو خوب تربیت کردم ولی سر دومی بیخیال هرکار میخواد بکنه آخرش یاد میگیره (این خانم مدیر مدرسه هم هست) یکیشون گفت بچه اوله حساسی واسه دومی خوب میشی.
ولی من ده تا بچه هم داشته باشم نمیتونم نسبت به تربیتش بی تفاوت باشم.
این مدت هم پسرمو چندتا کلاس ثبت نام کردم. عصرها هم شوهرم بره بیرون  ماهم باهاش میریم  که پسرم نخواد بره توی حیاط.
وقتایی هم که میره یا دنبالش میرم یا از بالا نگاهش میکنم.
ولی کم آوردم نمیتونیم جابه جا بشیم چون سر همین خونه کلی بدهی داریم.
دیگه نمیتونم زیاد برم از خونه بیرون با بچه کوچیک سخته برام.
خسته شدم