۶ پاسخ

من مامان گفت میام از اول الان میگه نمیای من تنهام موندم نمی‌خوام شهرستان زیمان کنم خواهرم بچه کوچیکه من موندم خودم دلم فقط به خدا کرمه کمک کنه من میترسم از چتر بهش شیر بدم چتری حمام به برمش
😭

تاوقتی که مادر شوهرت پیشته نگاه کن یاد بگیر مثلآ از روز دهم که یکم رو بریز راه شدی به مادرشوهرت بگو بیا باهم ببریمش حموم اگه مشکلی بود راهنماییت کنه یا مای بی بی شو یک درمیون خودت عوض کن

نگران نباش عزیزم ما هم این نگرانی ها را داشتیم ولی خودکار وقتی به دنیا میاد یاد می گیری همشو و بیمارستان هم یه سری آموزش بهت میدن
تا ۲۰ روزگی هم بچه دستت اومده خودت چیکار کنی و کم کم به روتین زندگیت بر می گردی

من مادر ندارم،بچم ۴۰روزش نبود اسباب کشی کردم ،بعدم خودم تنهایی میبرم حمام میذاشتم تو کریرش میشستمش راحت،خدا به ادم قوت میده البته من بچم ماشالله درشت بود دوماهش بود اندازه بچه ۵ماهه بود میشد بگیرمش فقط نترس،من همش ذکر میکنم فیلم نگاه کن یاد میگیری

حتما بر میای خدا این توانایی و بهت میده
منم نهایتش ۲۰ روز مامانم پیشم باشه بعدش خودم باید کاراش بکنم
منم به این چیزا فکر میکنم برا همین یه سری خرید کردم که راحت باشم
مثلا مینی واش گرفتم ک راحت لباساش شسته بشه منم دست تنها برام خوبه
یا گهواره میگیرم و بهش پستونک میدم تا آروم بگیره
از این وان ها که طوری داره گرفتم ک بزارم روش حمومش بدم

خوبه ک باز میاد مادرشوهرت و کاملا حق داره ک ی کم اون کمک کنه ی کم مامانت.
بشین تو یوتیوب ویدیو اموزشی ببین. من از خدامه کسی نیاد. هرچی کمتر نظر بدن بهتره

سوال های مرتبط

مامان شیما مامان شیما روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا خوبید .نمیدونم چرا دلم گرفته این دو روزم بگذره. .بچه ام بدنیا بیاد فقط از خدا میخوام بهم اونقدر توان بده. محتاج هیچکس نشم .بخاطر پله ها. سه هفته است خونه مادر شوهرمم. خدایی. مهربونه. ولی امروز. شوهرم کاری کرد .حس کردم مادر شوهرم بهم طعنه زد .اتاقمون سرد بود گفت بچه رو بیاریم اینجا مریض میشه .تو اتاقتون یه بخاری ندارید .یخ زدیم تا صبح .ادر شوهرمم بهم گفت بعد سزارین سعی کن بتونی راه بری. خونه خودتون گرمه. بچه اونجا راحتره. بعدم زنگ بزن. خواهرت ومامانت. ده روز بیان پیشت .البته مامانم وخواهرم. که میان پیشم .ولی نمیدونم چرا یهو دلم. گرفت .هز به من می‌گفت خودت باید مراقب بچه ات. باشی .شیر بهش بدی. من ۲۲ سالم بود دوتا بچه داشتم. چنان تنهایی خودم بزرگشون کردم واز این حرفا .نمیدونم از صبح دلم گرفته .از رفتار همسرمم بدم اومد. اول صبحی بهونه داد. دستشون اتاق شما سرده. واین حرفا. حس میکنم اونم. تلافی کرد. و متلک. پروند .خدا رو قسم میدم به همه. مامانا. توان بده. محتاج هیچکس. نباشند به خق باب الحوائج .خودشون. بچه هاشون رو بزرگ کنن
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۵ ماهگی
نمیدونم چرا دکترای الان جز استرس به مادرای باردار کار دیگه ای ندارن😬😐
صبح با حال خوب رفتم اما آویزون و با یه عالمه سوال برگشتم🥴
امروز قرار بود آخرین سونو رو بدم
آب دور بچه ۱۶ بود
وزنش خوب بود
فقط دکتر سونو گفت اگه بچه ات وزنش بالا بره اون هم مشخص نیست یه سونو دیگه هم بدی احتمالا سزارین بشی
اومدم پیش دکترم با اینکه ۳۶ هفته و ۴ روز بودم و بچه حتما باید یه هفته دیگه بمونه که کامل بشه نمیدونم درست بود یا نه معاینه ی لگن انجام داد
بهم گفت سه سانت باز شدی
این چند روز استراحت کنن که بچه نیاد
ولی حتما آمپول ریه هاشو بزن که بچه نیاز به دستگاه پیدا کنه
اما از هفته ی بعد گل مغربی رو استفاده کن یا یه لیست بلند بالا از بکن نکن ها که من زایمان کنم
بعد معاینه که ببخشید از بدنم کلی ترشحات و خون دفع شد دل درد گرفتم و حسابی ضعف کردم البته یه قسمتش هم از لحاظ روانی بود آمادگیش رو نداشتم که بهم بگه هفته‌ی بعد زایمان می کنی
جدا از همه ی اینا واقعا سردر گم شدم
اگه من این همه به زایمان نزدیکم پس چرا باید کلی کار کمکی هم انجام بدم؟
اصلا چرا باید بچه ام رو هول بدم واسه اومدن؟
چرا بچه ام نباید خودش بمونه و رشد طبیعیش رو طی کنه؟
حتی میگم خانم دکتر خوب اگه دیرتر بیاد چی میشه میگه شاید ۴ رو رد کنه
وزنش زیاد میشه
از اون ور اولش میگه لگنت خوبه بچه درست هم باشه هیچ مشکلی نداری؟
واقعاً من حق ندارم گیج بشم؟
به نظر شما چی درسته و چی غلط؟؟؟؟؟