داستان عشق اولم
پارت ۵
منو بردن بیمارستان سرم بدجور شکسته بود ۵تا بخیه زدن یه سرم وصل کردن .ولی هنوز خشم داداشم کم نشده بود .اومدم تو خونه که چه عرض کنم اومدم زندان .شب داداشم یه دوستشو برداشته بود رفته بود سراغ سعید اینقدر بیچاره رو زده بودن که تمام بدنش زخم شده بوده .باباش و دامادشون اومدن در خونمون یه ابروریزی راه انداختن که نگو
بعدش از همه بیخبر بودم نمیزاشتن با کسی درارتباط باشم ...اون موقع پیش دانشگاهی بود و من دوتا از درسای کلاس سوم دبیرستان افتاده بودم باید پاس میکردم تا برم پیش دانشگاهی...بعد یه هفته از خونه بیرون رفتم اونم با ابجیم ...ولی ابجیم درکم میکرد .بهش قسم دادم بزاره به سعید زنگ‌بزنم
زنگش زدم تا صدامو شنید بغص کرد گف دیگه محاله خانوادم بزارن بیام حاستگاریت خیلی گریه کردیم و باهم حرف زدیم‌.قول دادیم درس بخونیم بریم دانشگاه و پای هم بمونیم

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط