۱۲ پاسخ

عزیزدلم الان بهتری، فشار عصبی واقعا اذیت میکنه همه رو، گل دخترت بهتره؟

الهی بگردم برات زود درست میشه همه چی خدا کمکت میکنه

وایسا ببین کارما چطور براش میچینه

کاش آدما همدیگه رو درک میکردن ..واقعا هرکسی یه گرفتاری داره گاهی باید برای غرور عذرخواهی کرد اما افسوس... امیدوارم حال خودتو دخترت زودترخوب بشه عزیزم

خدا ازش نگذره روانی بی اصل نصب اتفاقا باید شکایت میکردی

یا خدا طاهره🥺🥺🥺🥺🥺
قلبم برات تیکه تیکه شد
کاش بشه یه هفته بذاری بری یه جایی یکم فقط یکم استراحت کنی

بعضی ها ذاتشون سلیطه اس
به نظر منم بهتر که دهن به دهن نشدی باهاش
کاملا درکت میکنم منم یه وقتایی که همسرم شیفته خودم می مونم و بچه این اتفاقات اوضاع رو خیلی سخت میکنه

وای طرف بجای اینکه شرمنده باشه طلبکار هم هست..میگفتی غشی هفت جدول آبادته

بهترین الان
ایکاش تنها نمیرفتی

خوبی عزیزم الان چقدر حالم بد شد براتون دنیای عجیبی شده اینکه ادم به هم نوع خودش رحم نکنه دیگه خیلیه

اینجور مواقع همیشه یاد یه کلیپ می‌افتم که یه دختری یه اتاق داشت پر از توپ هایی که سیاهن و هر روز رنگ زرد میزد و صبح می رفت توی خیابون و با مجموعه ای از توپ های سیاه بر می گشت که مردم تحویلش میدادن. بقیه اعصاب خردی‌شون را سرش خالی میکردن...
دوبار پیش اومده توی خیابون دیدم طرف تستر عطر میداده، یارو وایساده تستر را گرفته گفته بوی💩مادرت را میده....
و من فقط موندم از این حجم بیشعوری که عقده چیو سر این بیچاره خالی میکنن که دنبال یه لقمه نونه


یا رد شدن و برگشتن و تستر را گرفتن تیکه تیکه کردن🫠

ای وای عزیزممم🥺 الان خوبی؟ دخترت بهتره؟ سرماخورده؟

سوال های مرتبط

مامان nil مامان nil ۴ سالگی
میدونم چند بار گفتم ولی بذارین یه بار دیگه بگم
چون خودمم گاهی یادم میره
بابت هر چیزی که دارید خدا رو شکر کنید
شاید چون همیشه داشتی و نعمت دستت بوده متوجهش نشده باشی
دیروز مهمونی بودیم یه نوزادی بود مامانش زود شیرش داد سریع خورد و ماشالا خوب هم خورد زود باد گلو کرد تخت خابید مامانش گفت وای چهار ساعت یکبار شیر میره هی باید حواسم باشه خیلی سخته گفتم راست میگی اما این تموم میشه و‌ تو قوی ادامه میدی و بعدی شروع میشه و باز قوی و ماهرتر ادامه میدی
تو دلم ولی اینو نگفتم
یادم اومد دخترم اینتوبه بود بعد گاواژ میشد برای پنج سی سی شیر قطره قطره با کاردرمان و نیم ساعت چهل دقیقه طول میکشید چه مراحل سختی داشت اینقدر نمیخابیدم دائم سرگیجه داشتم با قهوه و کافیین بیدار بودم حسرت داشتم خودم شیرش بدم نشد از روزی که دنیا اومد چالشهایی پشت سر گذاشتم که باورم نمیشه من گذروندم کاردرمان شیر خوردن مکیدن کار درمان چهاردست و پا استرس راه رفتن استرس حرف زدن گفتار درمانی سونوی مغز نوار مغز. چشم پزشکی های مداوم برای تشکیل شبکیه چشمش استرس سلامتی بعد شروع شد لح بازی های مداوم حموم میبردم ترس کوچیک بودنش یه طرف بزرگتر شده بود میگفت موهام نشور به سرم دست نرن شونه نمیذاشت تو خواب شونه میکردم ناخن میگرفتم همزمان یاسین و ایت اللرسی میخوندم اون کولیک و کرونا غذا نخوردن الرزی به شیر و .... نبود شیر مخصوص دوماه و نیم تو تاریکی مینشیتم به خاطر چشاش و....
ضعیف بود و هر ویروسی میگرفت چک کردن اکسیژن خون و ...
گذشت اللن ارزو دارم واضح و پشت هم حرف بزنع نمیدونم سال دیگه چی میخام 🙃ولی خدا جون شکرت
میدونین چرا گفتم مجدد
که
مامان کشمش (نازنین)🤭 مامان کشمش (نازنین)🤭 ۴ سالگی
نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم