وای خدا هیچ وقت تصورشم نمیکردم یه روزی بچه ام اینقدر صبرمو لبریز کنه
شام خوردیم رفتیم تمرین رانندگی از اول گریه کرد مامان رانندگی نکنه
اب میخاااااام اااااااب حالا اونجایی که ما رفته بودیم اصلا سوپر مارکت نبود
دوباره گریه گریه که من جییییییش دااارم
من رفتم تمرین دوبل و دو فرمون یکسره صدای گریه و غر این بچه تو گوشم که بریم خوووووووووووونه اصلا نمیتونستم تمرکز کنم
اومدیم خوونه میخایم بخابیم گریه که من سیب زمینی سرخ کرده میخام
درست کردم خورد
اومدم بخابم دوباره گریه کرد اب میخام
پاشدم رفتم اوردم
دوباره گفت پی پی دارم😐 دلم میخاست سرمو بکوبم دیوار
دوباره برگشتیم بخابیم میگه بابایی بیاد کنارم بخابه
باباشم میگه من رو زمین نمیتونم بخابم
نیم ساعته داره زار میزنه بابا از تخت بیاد پایین پیشم بخابه باباشم میگه نمیام😣😑سرم داراه منفجر میشه😵‍💫
کاش دست و پام بشکنه یا برم کما چندروز بیمارستانی جایی باشم یکم مغزم استراحت کن صدا گریه اش تو گوشم نباشه😣ن

۱۲ پاسخ

اینجور مواقع من از دست شوهرم بیشتر عصبی میشم!
فکر کن تو این همه فشار رو تحمل کنی آقا نتونه تا موقعی که بچه خوابش ببره بیاد روی زمین 😒😒😒

هیچی بهش نمیگی؟من کنترلمو از دست میدم

😵‍💫یوقتا انگار از عمد اینکارا میکنن

یه اسپند براش دود کن.

برو بیرون از اتاق چند دقیقه تنها شو مغزت استراحت کنه

عین رفتارا بچممم یعنی خودشه
موقع رانندگی میگ اصلا نشین

من جات بودم دعواش میکردم دختر منم همینه،

دور از حون عزیزم خیلی مادر بودن سخته

چرا وقتی بی موقع چیزی میخواد نمیکی الان وقت خوابه فردا درست میکنم یالان وقت مناسبی نیست؟آنقدر هرموقع چیزی خواسته انجام دادی عادتش دادی خواهر

چرا شوهرت لجبازی میکنه؟
اونکه از اون بچه هم بچه تره

چند سالشه

باباهه حکم گلابی داره تواون خونه😂😂😂😂. خب بگو سیب زمینی چنددقیقه بخاطر بچت بیارروزمین بخواب چیزی ازت کم نمیشه که

سوال های مرتبط

مامان 💞ثمره عشقمون💞 مامان 💞ثمره عشقمون💞 ۴ سالگی
به پسرم یخورده شام دادم
تموم بود
خیلی وابستمه یه لحطه از جلو چشماش دور بشم،گریه میکنه
تموم شد بلند شدم،برم دستم،بشورم دیدم،گریه کرد فاصلمون ۲-۳ متر بود
یه لحظه گریه اش قطع شد
همون لحظه که هق زد که استارت گریه بندازه نگاش کردم چیزی ته گلوش گیر کرد
وای اونقدر زدم پشت سرس و فشار شکمش دادم و تنگشت کردم توی گلوش چیزی نمیورد بالا گریه هم نمیکرد
دستم،کامل سر شد
پاهام جون نداشت
همون لحظه داشتم شام میدادم بهش
همسرمم زنگ زده بود گوشی رو بلندگو بود داشتیم حرف میزدیم
دیدم اینجور شد بچه
اونقدر جیغ زدم گفتم،زنگ بزن به یکی بیاد طرفم
همون لحظه بردمش تو حیاط و اونقدر زدم توی کمرش و انداختمش بالا یهو زد زیر گریه
همون موقع خواهر و داماد و داداشمینا اومدن
ولی الان نصف بدنم بی جون هست و کاملا سر شده و کتفام،میسوزه

من ناخنام از ته گرفتم
همیششه این موقع ها اون،مادرایی که ناخن بلند دارن یا کاشتن میاد به ذهنم،میگم خدا اون روز نیاره
زبونم لال
چکار میکنن با ناخن بلند

خدا جون خودت هوای فرشته هامون داشته باش😭