۱۲ پاسخ

عزیزم🥺🩷

چه متن دلنشینی

خداقوت مامان گلین 😘❤

عالیه خسته نباشی🥺😍

#زندگی_جریان دارد

چه متن زیبایی👌❤️

خدا قوت عزیزم

چه پرانرژی❤️

مرسی از انرژی خوبی ک دادی ♥️😘

عزیزم چ حس خوبی داشت🥺♥️

به به کدبانو خسته نباشی قشنگم❤️

خدا حفظشون کنه گلم آفرین بهت

سوال های مرتبط

مامان میکائیل🪁 مامان میکائیل🪁 ۱۲ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۱۰ ماهگی
شروع یک رمان و یک قصه واقعی

قسمتـــــــ چهارم

صبح شد...
نور از لای پرده افتاد روی صورت فرشته.
مامان هنوز درست نخوابیده بود، اما با اولین صدای ناله‌ی کوچولوش از جا پرید.

از خواب بیدار نشد ...
از عشق بیدار شد.
بغلش کرد، بوسیدش،
نفس کشید بوی نوزادی‌شو...
همون بویی که آرومش می‌کرد.

اما درد بخیه‌ها هنوز تازه بود،
بدنش خسته، دلش پر،
دست‌هاش می‌لرزید ولی با لبخند شروع به شیر دادن فرشته کرد گفت:
«مهم نیست من چقدر خسته‌ام... فقط این کوچولو خوب باشه.»

تا ظهر چند بار گریه کرد، شیرخواست، پوشکش تعویض شد، لالایی...
و هیچ‌کس نبود جز خودش و خدا.

از پشت در صدای خنده‌ی بقیه می‌اومد،
اما توی اتاق فقط صدای گریه‌ی فرشته بود.
اونجا بود که فهمید “مادری” یعنی تنها جنگیدن،
یعنی با خستگی بخندی، با اشک بخوابی.

عصر که شد، بابا اومد.
فرشته رو بغل گرفت،
و تمام خستگیِ مامان برای چند لحظه آروم شد...

مامان از دور نگاهشون می‌کرد، با چشمای خسته و دلِ پر عشق،
با خودش گفت:
«کاش همیشه همین‌جوری بمونه...»

روزها همین‌طور می‌گذشت…
مامان درگیر بزرگ کردن فرشته بود، بابا درگیر کار،
اما خونه‌شون پر از شادی بود.
چراغ خونه با اومدن فرشته روشن شده بود،
شده بود دلگرمیِ مامان و بابا.
ادامه در کامنتا
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۹ ماهگی
دخترکِ من...
تو نمی‌دونی اولین بار که گفتی «ماما»، با اون صدای نازک و شیرین، چطور اشک از چشم‌هام سرازیر شد.
انگار تمام شب‌ بیداری‌هام، تمام گریه‌های یواشکی کنار تخت کوچولوت، تمام درد زانو‌هام از نشستن‌های طولانی، و تمام خستگی‌های بی‌پایانم، با همون یک کلمه، معنا پیدا کرد.
هشت ماهه شدی عزیزم...
اما من کنار تو، هزار بار بزرگ و هزار بار خُرد شدم.
از روزهایی که با قطره‌ی امپرازول و دل‌دردهای بی‌وقفه‌ات می‌جنگیدیم،
تا شب‌هایی که فقط روی پا‌هام آروم می‌گرفتی و من با چشم‌های خسته بیدار می‌موندم، همه‌ش شد قصه‌ی مادر شدنم.
دخترم، تو معجزه‌ی کوچولوی منی.
تو همون "چرا"ی تمام صبرهای منی.
وقتی صدای گریه‌ت میاد، دلم می‌لرزه، ولی همون گریه‌ت یعنی "من هستم"، یعنی "با من بمون".
و وقتی می‌گی "ماما"...
دنیا برای چند لحظه، قشنگ‌ترین جای ممکن می‌شه.
من خیلی وقت‌ها حس کردم تنهام.
بین کارتن‌های اسباب‌کشی، بین غربت، بین بی‌خوابی و بی‌تابی.
اما تو نگاهم کردی...
و انگار خدا بود که بهم زُل زده بود و می‌گفت "ادامه بده، من کنارتم" .
تو فقط یه نوزاد هشت‌ماهه نیستی، قشنگِ من...
تو دلیل ادامه دادن منی.
دلیل خندیدن زنی که با هر لبخند تو دوباره زنده می‌شه.
تو آرامشِ خسته‌ترین زن دنیایی،
و من خوشبختم که تو رو دارم،
که صدای “ماما”ی تو، صدای امیدِ منه. 🤍