بدترین شب عمرمو گذروندم،برسام ساعت ۱۱خوابید،۳۰تا بهش شیردادم اخه تو روش تدریجی قطع شیر هستیم،خودمم برای خودم خلوت کرده بودمو رفته بودم توی گوشی ساعت ۲خوابم برد ساعت ۳ونیم با جیغ هاش و گریه های برسام بیدارشدم،هرکاری میکردم اروم نمیشه فقط میگفت شیر،به زور راضی شد قصه بگم براش،از ساعت ۳ونیم تا ۷صبح روی پام بود و دائم میگفت گگه(یعنی قصه)وسطاشم هی میگفت ایش(شیر)،به زور ۷ونیم خوابید،میپرسید شوهرم چکار کرد؟اولش چرخید یکم نوچ نوچ کرد بعد روشو کرد اونور خوابید،صبحم شوهرم ۱۰ بیدار شد انقدر سرو صدا کرد من که هیچ برسامم بیدار کرد،بهشم میگم میگه خب من چکار میکردم🥴🥴🤔
در کل همسر همراه و خوبیه ها ولی دیشب نمیدونم چش بود اونم🤣شانس منه دیگه منم قاط زدم گفتم تدریجی دیگه چیه حالا که دیشب قشقرق کرد و اینا و شب سختی بود منم از امشب تصمیم گرفتم اون ۳۰تارو ندم بهش والا از دیشب که بدتر نمیشه،سرم درد میکنه درحد انفجارم

۲ پاسخ

اره یهو قطع کن

فکرکنم من بخوام شیرروقطع کنم
باید چندروز شوهرم خونه نباشه

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۱ سالگی
تجربم از قطع شیر پسرم(شیرخشکیه)
شروع کردم هر ۴روز ۳۰تا از شیر خشکش رو کم کردم
۴شب اول ۱۲۰تا. ۴شب دوم ۹۰تا. ۴شب سوم ۶۰ تا. بنا بود ۴شب اخر ۳۰ تا باشه،که توی شب دوم ۳۰تایی از ساعت ۳ونیم بیدار شد تا ۷ونیم صبح گریه و ناله که شیر میخواست با اب توی شیشه راضی نمیشد ولی کمک کننده بود،عاشق قصه گفتنه و هربار برای خواب میگه قصه اون شب دائم میگفت قصه بگو هی نازش مسکردم بوسش میکردم قصه میگفتم و روی پاهام تکونش میدادم بلاخره ۷ونیم صیح خوابید،اما دیشب تصمیم گرفتم اون ۳۰تارم ندم که امیدش کلا قطع بشه،موقع خواب خودش خواست که روی پام بخوابه و منتطر شنیدن قصه شد،ابشم توی شیکر ریختم بجای شیشه شیر،لوازم شیشه و شیر و ابجوشم از بالاسرمون قایمکی جمع کردم،اولش که گفت قصه بگو گفتم وسطاش گفت شیر گفتم نگاه کن ببین شیر نیست دیگه تموم شد و درکمال ناباوری قبول کرد و بقیه قصه رو شنید و خوابید تا امروز ساعت ۱۰ونیم،هر روز که بیدار میشد درخواست شیر میکرد ولی امروز بیدار شد بالا سرشو نگاه کرد دید چیزی نیست هیچی نگفت،دلم برای مظلومیتش سوخت😭😭من دلم برای همه لحظه هایی که بهش شیر میدادم تنگ میشه دلم برای روزایی که میتونستم شیر خودمو بدم و نشد میسوزه و دلم گرفته از اونایی که بهم ندونسته چیزایی گفتن و قضاوت کردن که چرا شیرخشک دادم،هیچوقت این ۲سال اول برسام رو یادم نمیره و یادم میمونه هیچکس بجز همسرم حرفای منو فهمید و فقط اون بود که منو باور کرد و زجرای منو دید و هر روز ازم سپاسگذاره،و دیشب بهم گفت تو چقدر خوب از پسش براومدی آفرین به تو وتلاشت🥰و الهی شکر که خدا قوت داد بهم که به اینجا برسیم امیدوارم تو مرحله های بعدی هم موفق باشم
مامان کوچولو🤩 مامان کوچولو🤩 ۱ سالگی
تجربه ار شیر گرفتن:
ارمان عادت داشت قبل خواب حتما شیر بخوره و بخوابه و همچنین نصف شب ۲ بار بیدار میشد هم شیر و هم اب میخورد من از یک ماه پیش تصمیم گرفتم شیر خودنش رو کم کنم تا کم کم قطعش کنم
اوایل شب درمیون کردم اما نصف شب که بیدار میشد فقط شیر میخاست نه ابمیوه نه اب نه کیک فقط شیر میخورد
منم مجبوری بهش میدادم
برا شیر نخوردن قبل خوابش هم فقط تا ۳،۴ شب همکاری کرد بعد اون انقدرررر گریه میکرد تا خوابش ببره نصف شب هم حداقل ۵ بار بیدار مبشد و زار میزد تا شیرش بدم دیدم اینجوری نمیشه پریشب قبل خواب به سینم سرکه ژذم و وقتی بهانه جی جی گرفت دادم بخوره خودش بدش اومد و رفت کنار یکم گریه کرد بعدش ارومش کردم و خوابید دیشب هم قبل خواب کلی باهاش بازی کردم و هسته شد زود خوابید نصف شب بیدار شد اب خورد و گفت جی جی گفتم جی جی اه شده نباید بخوری یکم بهانه گرفت ولی بعدش خوابید باز ۶ صبح بیدار شد کلی گریه که جیجی میخام منم بهش کیک و ابمیوه دادم خورد و یکم بازی کرد با باباش بعد خودش بالشت اورد گذاشت رو پام خوابید

خلاصه اینکه روش تدریجی که این بلاگرا و مشاورای تو اینستا میدن همش چرته مال بچه های زیر ۱ سال و ۶ ماهه بچه های بالای ۱سال و نیم زرنگ میشن دیگه نمیشه به این روش این کار کرد
من یک ماه تمام این بچه رو زجر دادم و دهن خودم سرویس شد من کردم شما نکنین
مامان جانا مامان جانا ۲ سالگی
سلام مامانا،از دیشب تصمیم گرفتم یه وعده شیر جانارو که موقع خواب شب میخورد و حذف کنم😢
دیروز با همسرم تصمیم گرفتیم شیردهی و قطع کنم و ۳ ماه آینده برم برای لیزیک...
دیروز رفتیم پارک کلی بازی کرد و بدو بدو کرد و موقع برگشت هم تو ماشین خوابید و همینطوری گذاشتمش سر جاش،یخورده بعد بیدار شد دنبال پستونکش و گذاشتم دهنش و خوابید،پستونک فقط نصفه شب که بیدار میشه میدم بهش...
امشب هم گذاشتمش روی پام و تکون میدم بخوابه ولی عذاب وجدان گرفتم،براش لالایی خوندم ولی با بغضی که تو گلوم خوندم،هنوزم نخوابیده و همش داره تکون میخوره و خمیازه میکشه و صورتش و میماله،ولی خودمم دیگه چشمام خیلی اذیت میکنه و میخوام زودتر برم برای لیزیک،حالا الان میگم نکنه مادر بدی هستم که شیرش و قطع کردم تا به فکر خودم باشم😭😭بخدا از روز اول که بدنیا اومد کلا شیر خودم و خورد تا الان،دیگه گفتم یخورده به فکر خودم باشم،حتی لیزر بدن هم میخواستم برم گفتن بعد از شیردهی بیا...
حالا نشستم دارم زار میزنم و پیش خودم میگم چه مادر بدی هستم که به فکر خودمم و شیر بچه رو قطع کردم😭😭😭😭😭


#فرزندپروری