هیچوقت فکر نمی‌کردم همون جنینی که وقتی بی بی چکم با اون دو خط پر رنگ خبر حضورشو اومدنشو بهم داد تا خود صبح گریه میکردم وازش متنفر بودم ، اونو نابود کننده کل آرزو هامو برنامه هام میدونستم یه مانع که دستو پامو می‌بنده
بهش میگفتم ناخواسته ، میگفتم مهمون ناخونده ، مزاحم کوچولویی که خیلی زود اومده
تو سونو هام منتظر یه مشکل بودم که براش پیش بیادو همه چی تموم شه برگردم به زندگی دو نفره ای که تازه شروع کرده بودیمو برنامه هام بدون مزاحم
متوجه نبودم داره کم کم با بزرگ شدنش ریشه تو وجودم تو قلبم میدوونه متوجه نبودم وقتی فکر انداختنش تو ذهنم میاد ناخودآگاه اشکام میریزه و از خودم متنفر میشم
از همون مزاحم تبدیل شد به « حالا اگه دختر باشه شاید بتونم باهاش کنار بیام »
این پسر کوچولو الان همه جون منه روز شمار اومدنشم بیشتر از همه مشتاق بغل کردنشم ، مشتاق بوسیدنش ، بوییدنش ، دیدنش
اون لباسایی بود که هدیه براش میاوردنو مینداختم گوشه کمد الان هر روز بغل میگیرم تصور میکنم لحظه پوشیدنشو
الان ته همه آرزو هامو برنامه هایی که فکر میکردم نابود شده ختم میشه به همون مهمون کوچولویی که الان صاحبخونه قلب مامانشه
آرزوی یه مادر خوب بود ، یه مادر مسئولیت پذیر ، یه مادر همراه و آگاه برنامه ی یه تربیت عالی
امروز وقتی چشمم میفته به تاپیک اون اقدام های بی ثمر و چشم های منتظر، به اون بی بی چک هایی که منفی میشه و امیدی که برای بار چندم ناامید شد شرمنده میشم شرمنده ی نگاه پر مهری که خدا بهم کرد و من اون رو زهر چشم میدونستم
خواستم این تاپیک اینجا باشه تا هر لحظه جلو چشمم باشه و بخونمش و به اندازه تمام اون ناشکری هایی که کردم سپاسگزار باشم

۱۰ پاسخ

ای جانم عزیزم انشالله به سلامتی بغل بگیریش دختر وپسر همه نعمت خدا هستن من دوتا دختر ناز دارم که عاشقشونم.ولی آرزو دارم یه پسر کوچولو باشم پسر بچه میبینم ضعف میکنم براش دعا کنید منم به ارزوم برسم....

مابنده ها همیشه ناشکریم
همیشه ازخدا طلبکاریم
غافل ازاینکه لطف ومهربونیه خدا خیلی خیلی زیاده
خدایا عاشقتم خدایا دامن همه ی چشم انتظارا روسبز کن .

من ۷ ماه بود ازدواج کرده بودم،دوماه پریود نشدم و فکر میکردم مثل همیشه از تنبلی تخمدانه،یه سفر مجردی مشهد رفتم، توی بازار رضا لباس نوزادی دیدم گفتم حالا یه دونه بخرم شاید دیگه نتونم بیام مشهد،اصلا فکرشم نمیکردم باردار باشم همینجوری خریدم.وقتی برگشتم همه از چهره ام گفتن حامله ای اصلا نمیخواستم باورش کنم چون هیچی از زندگی مشترکم هنوز نفهمیده بودم هنوز هیچی مسافرت دونفره ای نرفته بودم ،ناشکری نمیکردم ولی انگار تو شوک بزرگی بودم وقتی تست دادم مثبت شد رفتم سونوگرافی صدای قلبشو شنیدم موهای تنم سیخ شده بود حس قشنگی بود حکمت خدارو قبول کردم و بچمو پذیرفتم الانم یه پسر کوچولو تو دلمه 😍خدایا شکرت

من دقیقا همینجورم.ولی بچه سوم هست..
الان خیلی بهتر شدم ولی هنوز انگار دوستش ندارم..😞

میخواستم بدونم چی باعث شد ک نظرت در مورد نی نی تغییر کنه ؟ دوستم رفت بچشو سقط کرد با اینکه صدای قلبشو شنیده بود و قلب من هزار تیکه شد ، من اون موقع در حسرت یه بچه بودم و بهش گفتم خیلی ها آرزوی این بچه رو دارن ، اما گفت نمیخوامش و رفت سقطش کرد ، یه ماه بعدش خدا آرزوی سه ساله منو برآورده کرد و من حامله شدم ، گاهی آدما قدر چیزی که خدا بهشون داده رو نمیدونن و ممکنه دست به کار اشتباهی بزنن ، خوشحالم که نظرت تغییر کرده عزیزم، ان شاالله خدا واست حفظش کنه و صالح و سالم باشه

خداروشکر که فکرت تغییر کرده
خداکنه فکر شوهرمن تغییر کنه
واقعا خدا محبت این فرشته هارو تودل مادرمیکاره منم عاشقشونم خدا بهمون رحم کنه و این نعمتو هدیه هایی که بهمون داده رو سلامتو به موقع بده بغلمون برای منو تودلیام دعا کن

خداروشکر ک یک چول طلا. تونست افکارتو عوض کنه😁😁😁😁

دنیا اومد دوباره بخورش

🥹🥹😍چه قشنگ بود این متنی که نوشتی

از خدا می‌خوام انشاالله دامن همه چشم انتظار هارو سبز کنه و شامل این رحمت قرارشون بده 🤲🏻

عزیزم دوست داشتی بیا گروه تلگراممون
باردارن همه
تعداد هم زیاد نیست
به این ایدی پیام بده
@ftme_kh91

سوال های مرتبط

مامان خرفه مامان خرفه هفته سی‌ام بارداری
مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 هفته بیست‌ونهم بارداری
چهار ماهگی بارداری🥲🌱
این چهار ماه خیلی عجیب گذشته. از روزی که فهمیدم تو به دنیا میای، همه‌چیز تغییر کرد. هر روز یه حس تازه داشتم، انگار هر لحظه یه اتفاق جدید برام می‌افتاد. وقتی به این چهار ماه فکر می‌کنم، فقط یاد میارم که چقدر منتظر بودم تا تو بیای و حالا هر روز بیشتر از قبل با وجودت پر از آرامش و عشق شدم.
توی دل من همیشه یه حس عجیب دارم. حس می‌کنم داری کم‌کم آماده می‌شی برای اینکه در آغوشم باشی، برای اینکه چشمای من رو ببینی و اولین لبخندت رو به من هدیه بدی. بعضی وقت‌ها که تکون‌های کوچکت رو احساس می‌کنم، قلبم پر از شوق می‌شه.🥹♥️🧿

می‌دونی؟ این چهار ماه برای من یعنی یک دنیای جدید، یعنی یک تغییر بزرگ که تو اون رو به من هدیه دادی. خیلی مشتاقم ببینمت، بغل کنم و با تمام وجودم ازت مراقبت کنم. تو یه دنیای جدیدی رو برای من به ارمغان آوردی که هیچ‌چیز توی دنیا شبیهش نیست.💗✨
خدایا این چندماه هم ب سلامتی بگذره 🥹💚
خیلی دوستت دارم، کوچولوی من. و هر روز بیشتر از قبل منتظرم تا با هم باشیم. 🤱🏻💚👼🏻
منو بابایی خیلی دوست داریم
خدایا شکرت بابت این هدیه 🧿♥️🥹
۱۴۰۴/۴/۷ :)
مامان پسته پسر مامان پسته پسر هفته سی‌ویکم بارداری
از روی عادت قبل خواب گهواره رو باز کردم...
اولین چیزی که به چشمم خورد عوض شدن صفحه و تغییر حالتش بود‌...
برام نوشت که به نیمه راه رسیدیم!
خدای من
یعنی من و پسرم تونستیم نصف راهو بیایم،با اینکه تا به هم همو ندیدیم ولی از همه کس بهم نزدیکتریم
با اینکه تا یه حال صورت خوشگلشو ندیدم ولی ۵ماهه هدفمون هر دو یه چیزه
پا گذاشتنش به این دنیا
میفهمم که با اون تن کوچولوش چقدر داره برای زندگی تلاش میکنه
با خودم میگم
یعنی اونم دوس داره منو ببینه؟اونم مثل من به این فکر میکنه که صورت مامانش چه شکلی؟یعنی اونم مثل من دوسم داره؟
حتی از فکر کردن بهش هم قند تو دلم اب میشه
ناخوداگاه دستمو میزارم روی شکمم و نازش میدم،پسر کوچولوی من
هیچ وقت هیچ کس رو اندازه بابات دوس نداشتم ولی الان وقتی حس میکنم یه ورژن کوچولو ازش تو دلم داره وول میخوره و واسه زندگیش تلاش میکنه حس میکنم چقد خوشبختم
دلیل خوشبختیم بی مشکل بودن و اسون بودن شرایط زندگیم نیست
دلیلش فقط و فقط تویی ...که اومدی تا من مادر شم
صفتی که تا به حال هیشکی بهم نداده بود.
مادر