سوال های مرتبط

مامان دیارا مامان دیارا ۱ ماهگی
پارت دو تنها بودم شب ساعت پنچ از خواب پاشدم دیدم خیلی کم درد دارم و بچه سفت میکنه منم دکتر نداشتم عملم کنه چندتا دکتر میشناختم زنگ زدم یا جواب ندادن یا قبول نکردن زنگ زدم بابا مامانم رفتم بیمارستان شهر خودمون دولتی گفتن معاینه کنیم نذاشتم گفتم اونوقت بدنیا میاد چون دهانه رحمم بازه خودم رضایت دادم روندیم تبریز توراه خیلی خیلی کم درد ذاشتم زود اومدیم امام سجاد دکتر شیفت خداروشکر مهربون بود معاینه کرد گفت بچه داره بدنیا میاد طبیعی کن گفتم نمیخوام گفت پس زود برو بستری شو تا یه ساعت عملت کنن زنگ زدم شوهرم اومد بستریم کردن برپن اتاق عمل بی حسی زدن درد نداشت سونت هم درد نداشت ولی وقتی شکممو بریدن درد داشتم گفتم بیهوشم کردن چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم اول بچه رو پزسیدم گفتن سالمه بعد شوهرمو پرستاراهم همه با اخلاق بعد اوردنم بخش ولی بچه چون زود بدنیا اومده بود وزنشم کم تو ان آی سیو هست من الان رفتم دیدمش شیرخشک میدن مامانم میره سر میزنه ولی شوهرم اصلا نمیره میگه نمیتونم اون جور ببینمش ولی درد سزارین خیلی ژیاده مخصوصا راه رفتن منو چون خونریزیم خیلی کم بود ماساژ رحمی ندادن ولی الان هم با شیاف یکم کنترل میکنم ولی بازم درد دارم اینم از تجربه من
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم