مادرشوهر من شهرستان میشینه دوساعت راه بعد الان چند وقت مریض هروقت حرف میشه همش میگه خدا خیر پسرم بده منظورش همون پسر بزرگش که خونش پیش خودش همش میگه همون واسم همه کار می‌کنه خدا خیر زنش بده و....بااینکه خدا شاهده ما هروقت میریم شوهرم یه چیزی براش میخره مثل میوه و....بعدم خب ما دوریم من چکار کنم بااینکه اینقدر بهم ستم کردن حامله بودم هرچی دلشون خواست بهم گفتن و...بازم من دیشب بهش گفتم میخوای یکی دوماه بیا خونه ما شهرستان سرد درسته من آپارتمانی خونه پله داره شما که اهل بیرون رفتن نیستی و....گفت نه خونه خودم خوبه
موندم چکار کنم به خدا شوهرم جونش وصل به مادرش
همین دفعه آخر به خاطر مادرش تلویزیون شکست الان دوهفته نداریم
خدایا حکمتت شوهر ما عروس کیا شدیم

متاسفانه همیشه والدین یه بچه رو بیشتر دوست دارن و‌تو چشمشونه .
مهم نیست چقدر بقیه بچه ها زحمت بکشن واسشون ، همیشه همون یه نفر عزیزه
شوهر شما هم متاسفانه اون بچه هه اس که هرچی زحمت میکشه دیده نمیشه
خودش باید متوجه این موضوع بشه
شما خودتو به ندیدن و نشیدن بزن
بزار از همونا تعریف کنن و همونا هم کمکشون باشن .
شما دستت رو هم عسل کنی بزاری دهنشون بازم گاز میگیرن ، پس از اول نرو سمتشون .

بزار بگه چرا سرت و ب درد میاری و میخای بیاریش خونت
دنبال دردسری ها