طبق تاپیکای قبلم، این دوستا شمالی مون اومدن، هتل دوستمونن طبق معمول، (هرسال میان مشهد)این اولین ساله ک ماباهاشون اشناشدیم بواسطه دوستمون که رفتیم باهم رشت خونشون، خلاصه اینا تو رشت برا ما و دوستِ شوهرم سوییت داشتن دادن سه شب بودیم ،بجاش هروقت مشهد میان ،رفیق شوهرم که الحمدلله ازبرادر نزدیک تره بما، هتل رو بهشون مجانی میده، خلاصه اینا اومدن منم شرایط خونه ندارم چون میزجلومبلی ندارم، مبل هام باید تعویض بشن و دیوارا خط خطی ان و اینا، به مامانش یه تعارف زدم و بعد گفتم یا بیاین منزل یا بریم بیرون درخدمتتون باشیم، بعد گفت دخترم خبرمیده، دخترش زنگزد، گفتم بیاین خونه یاهم بریم بیرون ،گفت که ما تعدادمون زیاده بادوستامون اومدیم ممکنه تنهابزاریمشون ناراحت شن واسه همین خبرمیدم که بزاریمشون بیام و اونارو نباید بیاریم(۶تاخودشون،۶تادوستاشونن)گفتم چه اشکال داره شب میایم باماشین دم هتل دنبالتون،فوقش دوسه ماشینه میایم،میبریم باغ مشهد، پارک و چالیدره و جاها دیدنی شامم میریم بیرون،فردام بریم نهاربیرون، قرارشد خبر بدن، 😉😉
خوب گفتم؟؟ هی میگین بگو بیان خونت خونت😒😒😒😒😕
خب اخه خونم مناسب مهمون الان اصلا نیست بار اول بیان اصلا موقعیت نیس

۵ پاسخ

عزیزم تاپیکاتو خوندم یاد دوستم افتادم مشهدی بود موقعی که دانشجو اینجا بود چندبار اومد خونمون برا تسویه هم که اومد باز اوردمش خونمون با همسرش بود البته من بدون هیچ چشمداشتی بود کارم یبار زنگ زد گفت هیچ موقع نمیتونی بیای خونمون گفتم چرا میگه اخه خونه ما با مشهد نیم ساعت فاصله است سخت برات گفتم عزیزم هم من هم همسرم اداراتمون با هتلای خوب و نزدیک حرم قرارداد داره که میتونیم رایگان استفاده کنیم اینبار رفتیم دقیقا هتلی که بودیم روبروی حرم بود دیگه باهاش قطع رابطه کردم از اون موقع چندبار پیام داد مطمئنم کلید ویلامونو میخواست اما دیگه دوستیمونو تموم کردم گلم اگه قصد رفت و امد داری حتما دعوتشون کن خونت بچت کوچیک خودشون درک میکنن شرایط خونتو اگه دیگه نمیخوای بری خونشون خب اشکالی نداره

بابا چه بریز و بپاشی میخوای بکنی😜
صفا باشه
یادم باشه مشهد اومدنی رو شما حساب باز کنم😝

یاد جاری م افتادم دقیقا مثل شماست

من حاضرم بیان خونه بیرون بردن ۱۲ نفر با خودتون نزدیک ۱۰ میشه که شام

خوب گفتی

سوال های مرتبط

مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
احساس میکنم تو تربیت دخترم اشتباه کردم در صورتیکه فکر میکردم درست ترین کاره،،گاهی با قصه گاهی بازی گاهی توضیح مستقیم بهش گفتم نباید به آدما اعتماد کنه ،اگه کسی تو پارک بهس گفت بیا بریم باید جیغ بزنه و بزنتش و فرار کنه بیاد پیش ما ،از غریبه چیزی نگیره درو واسه هیچ کس جز مامان بابا باز نکنه،بهش گفتم گاهی ادم بدا لباس پلیس می‌پوشن و می‌خوان مارو گول بزنن نباید به حرفشون گوش کنیم و باهاشون بریم،اون روز هم دم فروشگاه که نیمکتش چند قدمی فاصله داشت با دخترم نشسته بودیم همسرم داخل فروشگاه بود گفت برم پیش بابا گفتم اگه بری من نمیتونم داخل فروشگاه رو ببینم بابا هم داره خرید می‌کنه حواسش نیست ممکنه کسی تو رو بدزده،بعد از اون هر آدمی از کنارش رد میشد بدو فرار می‌کرد حتی ازبچه یه ساله فرار میکرد و میترسید ،امروز بردیمش پارک از آدما و بچه ها فراری بود تا جاییکه گریه میکرد و بشدت میترسبد،خیلی اشتباه کردم و الان نمی‌دونم چه کنم ،خب اینا واقعیت های جامعه ست , نباید بهش یاد میدادم؟؟؟یا مثلاً هر کاری که تو خونه بخواد انجام بده اگه خطر داشته باشه براش توضیح میدم که ممکنه این اتفاق بیفته دیگه خودش تصمیم میگیره انجام بده یا. نه که بیشتر مواقع هم گوش می‌کنه ،یا مثلاً سنگ ریزه داره کلیه اش،خیلی جیشش رو نگه میداره گاهی هر چی میگم دستشویی نمیره می‌گم اگه نری سنگ کلیه آن بزرگتر میشه مامان،اونم می‌ره ،به نظرتون زیاده روی کردم؟شما چطور خطر ها رو واسه بچه اتون توضیح دادید؟
مامان مهیار مامان مهیار ۳ سالگی
خانما یه مشورت میخام ازتون
پایین خونه مادرشوهرم اینا یه زن و شوهر افغان اومدن جدیدا اجاره کردن که یه دختر تقریبا دوساله دارن (شوهره چندساله اینجاست کارگره میشناسیمش)آدمای خوبی هم هستن
پسرم چندبار داخل کوچه مون با دخترشون بازی کرده
امروز من خونه مادرشوهرم داشتم نهار درست میکردم یه لحظه پسرم از پله ها رفت پایین و رفت خونشون من خواستم برم بیارمش چندبار صداش کردم دیدم خانمه میگه بزار باشه بازی کنه گفتم اذیتتون میکنه گفت نه کاری نداره داره بازی میکنه
من تقریبا یه ربع صبر کردم بعد رفتم دنبالش بیارمش دیدم مامانش یه پفک بزرگ باز کرده جلوشون گذاشته پسرم با چه حرص و ولعی داره پفک میخوره(من زیاد چیپس و پفک به پسرم نمیدم مخصوصا نزدیک ناهار)خودشم داشته داخل حمام لباس میشسته
خونشون تقریبا تمیز بود ولی من متاسفانه خیلی بددلم نمیدونم چرا از اون شرایط خوشم نیومد
پسرمو بسختی راضیش کردم بیارم خونه خانمه خیلی مهربون بود به پسرم گفت حالا یه بوس به خاله بده برو خودش صورت پسرمو بوسید
خلاصه من پسرمو آوردم بالا چون پفک زیاد خورده بود اصلا نهار نخورد ..اینم بگم این بنده خداها اصلا غذا درست نمیکنن یعنی من اصلا ندیدم فقط چیپس و پفک‌و کیک و کلوچه مغازه رو میخرن
پسرم بعد نهار باز میخاست بره خونشون من بلند گفتم پس خونه نرو فقط تو حیاط با نینی بازی کن فکر کنم از اینکه گفتم خونه نرو خانمه یه کوچولو ناراحت شد
حالا سوالم اینه شما جای من بودین میزاشتین بچتون بره خونشون باهاشون بازی کنه یا نه؟؟
اینم بگم دختره اینقدر خوشگل و بامزست که همه ازش خوششون میاد و باهاش بازی میکنن
فقط بگین من اجازه بدم پسرم بره یا نه
چون اینا تازه اومدن فعلا هم هستن دوست ندارم پسرم عادت کنه
اصلا خیلی درگیرم نمیدونم چیکار کنم
مامان کنجد مامان کنجد ۳ سالگی
سلام دوستان دو هفته پيش ما رفتيم پشت بوم خونمون كباب درست كنيم بعد موقع شام يهو باد شديدي گرفت جوري كه تمام وسايلو اينور اونور پرت ميكرد ، بچم اولين بار انگار همچين صحنه اي ميديد و به شدت ترسيد و گريه كرد و باباشم سريع بردش پايين ولي با اينحال ترس افتاده تو دلش كلا ار باد ميترسه حتي يه نسيم خنك، كلا دوست داشت بره رو تراس يا پشت بوم الان اصلا احازه نميده درو پنجره رو باز كنم، بردمش پارك به اصرار خودش باد كه ميزد يكم ميگفت بريم بريم خونه اصلا خيلي ناراحتم ، ديروز تو ماشين هم ميگفت شيشه رو بدين بالا چرا ماشين تكون ميخوره, خيلي ناراحتم بچم يهو ترس بدي افتاد به جونش .ديروز تو ماشين شيشه رو يكم دادم پايين گفتم نوك انگشتامونو بديم بيرون ببين چه خوبه باد ميزنه يا موهامونو بديم بيرون باد ببين نميبرتش فقط با موهامون بازي ميكنه اونم خوشحال شد و خنديد و هي عروسكشو ميداد بيرون تا اونم بازي كنه با باد خداروشكر يكم ديروز به خير گذشت ولي باز تا توي خونه پرده تكون بخوره نگاش سريع ميره سمت پنجره ، خيلي نگرانم ميترسم اين ترس روش بمونه ، چه راهي دارين كه كمكش كنم ؟