۱۰ پاسخ

مگه کدوم شهر بودی که هیچ امکاناتی نداشت یه بیمارستان؟!!!

ادامه اشم بزار🧐

خیلی دیگه خلاصه بود🤣🤣🤣 بقیه ش کووو؟

اسم خوشگل خانوم چی گذاشتی؟

اگه خونریزیت خیلی شدیده حتما برو وکتر

به سلامتی عزیزم، قدم دخترت مبارک، کدوم شهری؟

زايمان چندم بود عزيزم؟

که به کمک ماما پرستار ازجام بلند شدم من بردن روی یک اتاق دیگه خوابوندن روی تخت اما خونریزیم خیلی زیاد بود تا پنج ساعت خونریزی خیلی شدید داشتم همش می اومدن شکمم فشار میدادن هریک ساعت تا هشت ساعت کامل شد پرستار اومد گفت متاسفانه تو بیمارستان دکتراطفال نداریم که بیاد بچه رو نگاه کنه منم واقعا حالم بدبود بخاطر اینکه هیچ امکاناتی نبود نه دکتر نه دارو نه چیز دیگه ای گفتم رضایت نامه بدین می‌خوام امضاکنم برم که اونها هم بدون معطلی سریع برگه اوردن امضاگرفتن ترخیصم کردن😂🤣 اومدم خونه اما هنوزم خونریزی دارم ،😔😐

تا نزدیک عصر شد دردام بیشتر بیشتر شد تمام شب تحمل کردم تا صبح که دیدم لکه قهوه ای روی لباسم هست دردامم دیگه خیلی شدید وحشتناک بودن اصلا نمی‌تونستم طاقت بیارم به شوهرم گفتم مادرم شوهرم سریع آماده شدن رفتیم بیمارستان کن بستریم کردن پرستار اومد معاینه کرد گفت ازکی درد داری برای چی نیومدی داری فول میشی اون لحظه دیگه واقعا دردام خیلی شدید بود شب قبلش بخاطر دردا نتونستم شام بخورم صبحانه هم همینطور ناهار هم که نخورده بودم ازیک طرف درد داشتم طرف دیگه ضعف خیلی شدید تمام بدنم مثل بید می‌لرزید فشارم چک کردم که روی هفت بود باز معاینه شدم که ماما تشویقم میکرد که زوربزنم هرچی زور میزدم می‌گفت بیشتر بزن تا بچه ات بدنیابیاد بدحال نشه سریع تامیتونی زور بزن بااون دردای شدید ضعفی که داشتم مجبور بودم باتمام نفس زور بزنم تا اینکه آخرین زورم زدم دیگه چشمام سیاهی رفت انگار هیچی نمی‌دیدم نمی شنیدم که با صدای پرستار گفت آفرین مامان خوب بیا دخترت به دنیا اومد سرحال باش تا نگاهش کنی منم هنوز درد هم داشتم با لرز شدید انگار تمام بدن میلرزید بی اختیار که پرستار دختر گذاشت روی شکمم گفت سریع به همراهیش بگید خوراکی شیرین براش بیاره که افت فشار داره فشارش خیلی پایین ازحال میره

تقریبا طرفهای ظهربود ساعت یک یا یک نیم اومدم ناهارازقبل اماده کرده بوده باشوهرم بچه هام چند لقمه خوردم اما همش دردداشتم البته خیلی شدید نبود اما میگرفتم شکمم سفت سفت میشد باز ویل میکرد یکم استراحت کردم عصر باز دوباره شروع کردم پیاده روی تا اذان مغرب پیاده روی کردم دردام مثل قبل بود بیشترنشد روز بعدش هم همینطور دردام مثل قبل بود منم تاوقت میکردم شروع میکردم به پیاده روی

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم تجربه خودمو از زایمان طبیعی براتون تعریف کنم

دقیقا شنبه گذشته من تو 38 هفته و 3 روز معاینه شدم اونجا گفت ک یک سانت دهانه رحمت بازه ولی سر بچه هنوز کامل نیومده تو لگن که بچسبه به دهانه رحم که فشار بیاره دهانه رحمت بیشتر باز بشه فقط برو پیاده روی و ورزش کن سرش بیاد پایین دیگه از همون شنبه تا 3 شنبه هرروز ورزش و دوساعت پیاده روی بدون وقفه داشتم دوباره 3 شنبه رفتم معاینه شدم گفت 2 سانت شده دهانه رحمت ولی تحریکش کردم ک بیشتر بشه اومدم خونه همچنان پیاده روی و ورزش فرداش ظهر رفتم حموم که زیر دوش آب گرم اسکات بزنم دیدم خیلی حالت تهوع دارم پ سرگیجه شدید اومدم بیرون مامانم گفت رنگ و رخت یه جوری شده معلومه وقت زایمانته دیگه رفتیم بیمارستان امام رضا ساعت 4 بود معاینه شدم گفت دوسانت و نیمی ولی سر بچه هنوز بالاست برو پیاده روی کن ساعت 8 دوباره بیا منم ک دیگه خسته از پیاده روی و ورزش همه پاهام زخم بود و تاول زده بود تو این چند روز ک پیاده روی میکردم
مامان ماهلین💞 مامان ماهلین💞 ۳ ماهگی
سلام خانما شبتون
تجربه زایمانمو بهتون بگم
۴۰هفته بودم رفتم پیش ماما گفت هنوز دهانه رحم باز نشده
چون من از ماه اول آمپول انوکسا میزدم انگار دهانه رحم بسته شده بود
ماما که معاینه کرده یکسانت باز کرد
گفت برو دو روز دیگه بیا ولی حسابی پله برو
منم همش در حال پله و پیاده روی بودم
دو روز بعد که رفتم بعد این همه پیاده روی گفت تازه دو سانته
ماما گفت برو فردا ساعت ۴بعدازظهر بیا که دیگه بستری بشی
منم اومدم خونه قرار بود فردا برم بیمارستان که ساعت ۱۲شب خیلی کم دردام شروع شد
بعداز چند ساعت فاصله دردام کمتر شد
خلاصه دیگه هر یکربع درد داشتم به ماما که پیام دادم گفت تا جایی که میتونی تحمل کن نرو بیمارستان که اذیت میشی
دیگه ساعت ۷صبح هر کاری کردم نتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت ۵سانت باز شده سریع بستری شدمو کارامو انجام دادن رفتم داخل اتاق که ماما رسید کلی حرکات ورزشی انجام دادیم
دیگه دردام قابل تحمل نبود اومدن واسم آمپول بی حسی زدن خیلی خوب بود دیگه متوجه درد نمی‌شدم فقط حرف ماما رو گوش میدادم که چی میگه وگرنه چیزی حس نمی‌کردم
هر جا که می‌گفت زور بزن منم تمام تلاشمو میکردم تا اینکه دختر خوشگلم دنیا اومد
من همچنان بی حس بودم کلا سه تا بخیه داخلی خوردم چهار تا بیرون
از بی حسی فقط بعد زایمان کلی خارش داشتم با یک آمپول خوب شد
در کل زایمانم راحت بود خداروشکر