باور نکردنیه حرفات!
میدونستی یه چیزی داریم به نام حق النفس؟!
شما اصلا رعایت نمیکنی و اون دنیا باید جوابگو باشی
شما و همسرت در قبال جسم و روح خودتون مسئولید...
چرا محکم نمی ایستی جلوشون؟
چرا همسرت جلوشونو نمیگیره؟
مگه حکومت نظامیه؟ ظلم از این آشکار تر؟ اولا که سفت و قرص و محکم به هیچ عنوااااااان خونه رو خالی نکن برای کسی، شما صاحب خونه ای، زن خونه
یعنی چی که پاشی بری بقیه راحت باشن!!! هرگز نکن چنین کاری
بعدشم
کلا باید این بساط جمع بشه
اینی که میگی ظلم به خودت نیست فقط
ظلم به طفل معصومات هم هست
مسئولید در قبال این دوتا بچه شما و همسرت
تو باوجود مریضی باید جون و انرژی و توان برات بمونه برای بچه داری
اینطوری نمیمونه و خداهم راضی نیست
من نمیدونم چطوری
فقط میدونم این بساط رو باید جمع کنید
محترمانه و دوستانه... همسرت مثل یه مرد باید وایسه و توضیح بده(میدونم عیانه و نیاز به توضیح نداره) گاهی خیلیا خودشونو به خواب میزنن...
اگه با توضیحات هم نپذیرفتن باید با بهانه و دلایل دیگه رسما جلوگیری کنید از اومدنشون و این مدل اذیت های عجیب
چند روز پیش نمیتونم ناخن بگیرم پریشب نمیتونستم پوشک بچمو عوض کنم کلا سرگیجم شدید میشه شما حساب کن هیچ کاری از من برنمیام حتی نمیتونم بچه شیر بدم
چ برسه به مهمون داری اونم با بچه های کوچیک
دیروز خیلی بهم فشار اومد چون سرگیجه و سردرد باهم دارم
مهمونی هم از ناهار فردا شروع میشه و معلوم نیست تا کی ادامه داره
صبح کلی کار دارم درصورتی که از الان داغونم..
کاش حالم خوب بود و سلامت بودم حداقل برای اینهمه زحمت.. مهمونی بهم خوش میگذشت
امان از این سرگیجه ی چند ساله که هیچوقت نذاشت مثل آدمای معمولی راحت زندگی کنم و زندگیمو مختل کرده...
یه بحث دیگه هم هست که متوجه شدم
مثل اینکه شوهر یکی از اونا اعتیاد داره
و مثلا میگن ترک کرده و طول هفته فقط دوشنبه ها تریاک میکشه
میگم نکنه فردا شب منو بچه ها رو بفرستن خونه مامانم
پس فردا که دوشنبه هست
قبل از اومدنم این تو خونم از این کوفتی ها بکشه..
وای ما اصلا تو خانواده هامون چنین چیزایی نداریم...
حتی سیگار و قلیون بدمون میاد
خیلی زشت و قبیح میدونیم
واقعا خط قرمز منه و این قضیه خیلی عصبیم کرده
به همسرم گفتم اگه قرار باشه من برم خونه مامانم اینا شما هم باید با من بیای، گفت زشته آقایون هستن من برم
گفتم خب مادرت با مهموناشون خونمون هست دیگه...
مادرشم گفت آره دیگه تو هم برو همراه همسرت
قبول نکرده بود
حالا فردا دوباره میگم
اگه قبول نکنه واقعا عصبی میشم
هرچند واقعا مرد با درکی هست ها، و ناراحت مریضیمه و هی میگه استراحت کن
ولی خب غیرممکنه پ چطور کارها پیش بره!؟
گاهی فکر میکنه من زیادی حساسم احتمالا اینم از اون دست مسائله..
اینم بگم مادرشوهرم اومد برای کمک گفت غذاها با من
ولی
خیلی شرایط سختیه....اینکه میگن برو واقعا بدترین چیزه...خب شما که میبینید مریضم،جا ندارم،بچه کوچیک دارم،چه کاریه نیاین دیگه...یعنی تو اون همه آدم یه نفر نیست اینو بفهمه؟؟؟؟؟باز اگر جا داشتی یه چیزی...
با همه این حرفا اگر میتونی کنسل کن اگر نتونستی برو خونه پدر ولی یه پیشنهاد دارم.وسایلت رو و خصوصی ها رو بذار تو اتاق و درش رو قفل کن،این هم باعث خیال راحتی خودت میشه هم یه جور اعتراض هست .اگر لحاف تشک مهمون یا چیزی که لازمشون میشه بذار بیرون و در اتاق رو قفل کن...انقدررر حرص میخورم که نگو و بسپار بهشون (همسر و مادرشوهر )خونه رو تروتمیز تحویل میگیرم....اه...عجب بساطی هاا...
دقیقا میخوان تو رو بیرون کنند برای اون کوفتی
به درک بذار مادر شوهرت آشپزی کنه
منم جای تو بودم خیلی ناراحت میشدم
به نظرم دو تا ی بچه ها ت بردار ببر خونه مامان اینها
دیگه الان وقت جنگ نیست
بعد از مهمونی حساب شوهرت برس
و به مادر شوهرت حالی کن این دفعه رفتم دفعهی بعدی وجود ندارع
تمام قرص و دارو هاتم ببر
درب کشو ها و کمد ها و اونجایی که میدونید خیلی خصوصی هست قفل کن با خودت ببر
دکترت بهت دارو نداد برای سرگیجه ؟
متخصص گوش و حلق بینی هم برو ، شاید مایع گوش ات جا ب جا شده
عزیزم من گذری پیامتو دیدم به نظرم سرگیجه های شما ریشه تو اعصاب و روانت داره که اطرافیانت بهم زدن ی مدت به خودتو خانوادت آرامش بده ببین چطور حالت خوب میشه
چقد سخت عزیزم
ان شاءالله خدا بهت سلامتی بده.
کاملا درکت میکنم
خانواده شوهر منم دست کمی ندارند
حتما بیا دردو دل کن خالی بشی
چند نفرن؟ من که همه این داستانا رو تقصیر مردا میدونم
عزیزم مشکلت اینه خجالتی هستی پخت وپز رو بده مادرشوهرت رسیدگی به مهمونا رو همون مادرشوهرت بکنه بچه بزرگتر رو بده شوهرت کوچیکترم خودت نگهدار شستن طرف وانداختن جا و...هم بده مهمونا اصلا جای خودت وبچه هاتو تنگ نکن هرشب کجا میخوابیدین بازهمونجا جاتو بنداز مهمونا خودشون کنارهم تنگ بخوابن ادب بشن بگو بچه هام جای دیگه نمیخوابن شبابدخواب میشن فرداشم بهترین موقعیته بچه هارو بسپار سوهرومادرشوهرت بگو وقت چکاپ دکتر دارم باید برم قشنگ برو برگشتی مث مهمون غذاتو بخور بچتو بردار برو اتاق استراحت
چرا نبرده خونه خودش
هنوزم هستن ازین ادما.ایشون خودش میخواد بیاد خونت باید باهات هماهنگ کنه،چه برسه که مهمون بیاره
خانومی من اگر جای شما بودم سکوت نمیکردم و اول به همسرم میگفتم جا نداریم ک مهمون بیاد بخوابه اگر قبول نکرد یه شام ک دادم جلو همشون بااحترام میگفتم تا پاشن برن مگه تعارف داریم باکسی؟به هیچ قیمتی جاضرنباش خودتو اذیت کنی بخاطر بقیه حالا هرکی میخواد باشه
شما اعتماد بنفست خیلی پایینه ببخشیدا ولی تاوقتی جرات ح زدن پیدا نکنی مردم از سروکولت بالامیرن
چرا انقد حالمم بد شد از این تاپیک
چرا ادما انقدررر درک و شعورشون اومده پایین
چطوری میتونن اصن
خدا بهت کمک کنه عزیزم
چرا ب مادر شوهرت نگفتی من تو خونم جا دارم ک بخوام مهمونی هم بدم ؟😐
مادر شوهرت چرا خونه ی خودش دعوت نمیکنه
سرگیجه خیلی خطرناکه تواطراف مایه زنه هی سرش گیج میرفت میگفتن ازفشاره درحالی ک توسرش تومورداشت دیربردن برای تشخیص امسال فوت شد.دورازجون شماباشه.یه عکس بگیر
تا حالا قرص دیمن هیدرینات خوردی؟
ای خواهرواقعاحرص خوردمممم.چرمادرشوهرت اینارونمیبره خونه ی خودش آخه یعنی چیییی
اگه نمیتونی واقعا مهمونی کنسل کنی میتونی کلا بری خونه پدرت این چند روزو،مهمون مادر شوهرتن بزار خودش همه مارهارو کنه وپذیرایی کنه بگن تپ مریض بودی خونه پدرتی نه که صبح تا شب سرپا باشی شب وقت خواب بری،شرایژت سخته اما گاهی ام مجبوره بخاطر همسرش قبول کنه،اگه فکر میکنی مادر شوهرت زن خوبیه و میفهمه و مواظب خونه زندکیت هست خونتو مهمون زایر امام رضا کن
با خوندن کامنتا و شرایطت من جای شما بودم
یه تالار کرایه میکردم ناهار یا شام همه رو همونحا دعوت میکردم غذاشونو بخورن و پذیرایی بشن و بچه هم ببینن و بسلامت
اصلا لازم نیست این همه ادمو خونت بیاری
خدا پشت وپناهت باشه عزیز
اولا سرگیجه ت اگه ام آر آی دادی سالم باشه فقط و فقط از اعصابه که منو سه سال بدجور درگیر کرد ......دوم سلامتیت و بچه هات از هر مهمونی واجبتره،سوما اصلا اصلا اصلا نرو و بایست بگو نیان من شرایطش ندارم ،تمااااااام،مردم عجب انتظاراتی دارنا
ایی وایی بعضیا چرااااا اینقدر نفهمند آخر یا نفهمند یا صد درصد میخواستن تورو ازیتت کنند دیگه بعد این اصل محلشون نده
کجایی هستید؟ سرگیجه تون اینها احتمالا بخاطر کم قویه سرتون باشه چون تازه زایمان کردید .
نمیدانم مثل ما کرمانی روغن تخم مرغ بگیرید بزنید داخل سرتون .یا دوا های خاصی داریم میزنیم حنا هم خوبه
چراخونه خودمادرشوهرت نمیرن؟؟
الهی ....
کلا مریض شدن مادر خونه سخته چون هیچ تایمی واسه استراحت نداره بالاخص شما که یه شیر خواره کوچولوی نازم دارین
هر کس دیگه ایم جای شما بود الان نمیتونست مهمونی بده حالت عادی مهمونی دادن با بچه کوچیک سخته چه برسه که بخوان شبم بمونن اونم با شرایط خونه شما ....!
متأسفانه مرداد گاهی قوه درکشون مختل میشه
باهاشون نشستید و صحبت کردید و از ریز مشکلات و حرفایی که تو ذهنتون میچرخه باهاش حرف زدید؟!
اینکه بابا واقعا الان شرایطشو ندارید
ان شاءالله که به حق حضرت زهرا این سرگیجه کوفتی دست از سرتون برداره و نیاز به هیچکسم نداشته باشین
توکلت به خدا باشه ولی اگر مهمونات از مریضیت خبر ندارن بهشون برسون که حالت خوب نیست که حداقل شب رو برن نمونن
گاهی اوقات والا خدا هم از دروغ خوشش میاد
اول به همسرت بگو حالم خوب نیست زنگ بزن کنسل کن.
اگر نکرد خودتو بزن به مریضی. من باشم حتی دکتر رو هم در جریان میزارم دو روز بستریم کنه😅
هنوز مرد با درکیه و نگران مریضیته و اینه وضعت ؟؟؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.