۵ پاسخ

😐😐😐امان از دست این مادرا نمیدونم چی دارن اینقدر تاثیرداره حرفاشون

خاک تو سر شوهرا همه‌شون همینجورین، زحمتشو تو میکشی غذاشو تو نیذاری لباسشو تو میشوری همع کارای خونشو میکنی بچه‌شو تو شکمت حمل و مواظبت میکنی میره برای خواهری که یک هزارم تو کاری براش نکرده دل میسوزونه عقل ندارن بخدا

قرص خواب بده بهش نره😂😂
توم‌بگو‌ بیخودی چرا میری وقتی نمیشه بری پیشش

عزیزم میبینی حال تو بچت خوبه ، همسرتم به تو نکرد الان باید خواهرشو بگردونه خودتو اصلا ناراحت نکن بالایی همه چیو میبینه بسپار دست اون و هیچ حرفی نزن راجب هیچی ،خدا خودش بزرگه از قلب و نیت همه خبر داره.

یعنی تو بیمارستان بودی شوهرت بیمارستان نبود🫠

سوال های مرتبط

مامان دوقلوها💙💙 مامان دوقلوها💙💙 ۶ ماهگی
مامان 🌸گیسو🌸 مامان 🌸گیسو🌸 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین تو بیمارستان خصوصی..... پارت ۱
خب من تو کل بارداریم همش تحرک داشتم و یجا بند نبودم😁کلا مدلم اینطوریه ...از هفته ۳۶ انگاری درد داشتم و همش یجوری بود انگار دلم میخواست زور بزنم ب دکترم ک گفتم با امپول قرص کنترلش کرد تا دقیقا ۳ خرداد ک بشه ۳۸ هفته عملم کنه چون بیشتر میگفت ریسکه وقتی طبیعی نمیخوای....
خلاصه من نامه سزارینمو چهار شنبه ۳۱ اردیبهشت گرفتم و رفتم پرونده تشکیل دادم بیمارستان.قرار شد شنبه ساعت ۶ صبح بستری بشم و ساعت ۸ صبح عملم بود...
اومدم خونه دوش گرفتم مامانمو خواهرم اومدن کمک خونه تمیز کردیم.عصری مامانم و خواهرم رفتن گفتن ما بریم وسایمونو بیاریمو بیایم.حالا منم گوشیم خراب شده بود همون صبحش انتن نمیداد.عاقا شوهر من رفت اینارو برسونه و بیاره من یهو درد پریودی گرفتم شدید رفتم سرویس دیدم یهووو ی عالمه اب گرم داره ازم میریزه.گفتم ای وااای کیسه آبممم.حالا من تنها تو خونه بدون گوشی.همون لحظه خدا انگار خواهر شوهرمو رسوند اومد تو حیاط صداشو ک شنیدم گفتم بدو بیاااا.اول ب دکترم زنگ زدم گفت بیا بیمارستان بعد ب شوهرم گفتم اونم اونم سریع لباسامو عوض کردم و از زیر قران رد شدیم و رفتیم سمت بیمارستان...من فقط نگران این بودم ک نکنه برا بچم اتفاقی بیوفته حالا شما فکر کن غروب جمعهههه تو ی شهر توریستی چقدر میدونه ترافیک باشههه......