سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱
سلام مامانای منتظر نینی🥹❤️
من اومدم تجربه زایمانمو بزارم ...به امید اینکه کمکی کنه تا استرس و نگرانی هاتون کمتر بشه ..😬🫡
.............
خب از اول اوش بخوام بگم....
اولین معاینه تحریکی رو ۳۸ هفته و ۱ روز انجام دادم روز سه شنبه هفته پیش انجام دادم....
اولش خودم ۱ و نیم بودم که با معاینه رسیدم به ۲ سانت
معاینه تحریکی بعدی روز یکشنبه همین هفته بود که خودم ۲ سانت بودم و یا معاینه شدم ۲ و نیم ۳ سانت ....
من کلا مدلم جوری یود که درد هارو کامل حس میکردم و تشخیص درد زایمان برام سخت بود...
بعد معاینه اول ۱ روز درد داشتم کمر درد و درد زیر شکم داشتم که می‌گرفت و ول می‌کرد و قابل تحمل بود
بعد معاینه دوم درد هام شدید تر بود و کمر دردش خیلیی بیشتر به چشم می‌اومد و درد اون زیاد بود برام....
خب یکشنبه بعد معاینه تحریکی ....من ۱ ساعت کلاس ورزش داشتم که ورزش کردم ...بعدش رفتم یکم‌پیاده روی و بعدش رفتم خونه و استراحت کردم فقط، چون درد داشتم....درد هام تقریبا هر ۱۰ دقیقه اینا بود ...
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم زایشگاه اونجا معاینه ام کردن خیلی وحشتناک معاینه کردن حس کردم دهانه رحمم زخم می‌شد 🥲
بهم گفتن نازک نارنجی ققط ۱ سانت باز شدی برو خونه ۴ سانت شدی برگرد 😑😒
این وسط من از کجا بفهمم ۴ سانت شدم؟؟؟؟🤦‍♀️😪
تا ساعت ۵ صبح زایشگاه بودم که ترخیص شدم وقتی داشتم بدمیگشتم گفتم از درد هم بمیرم زایشگاه بیمارستان شما نمیام 😅
رفتم خونه تا ساعت ۷ رفتم حموم زیر دوش آب گرم اسکات زدم و تو تشت آب گرم نشستم ایم وسط درد هام منظم می‌شد منم خیلی خوابم میومد هم خسته بودم هم شب نخابیده بودم بین درد هام که آروم میشدم حتی دو دقیقه میخابیدم بعد از درد بیدار میشدم 😅🥲
ساعت ۸ صبح بود که دیگه از درد حتی نفس کشیدن برام سخت بود با شوهرم رفتیم کرمانشاه بیمارستان امام حسین اونجا چون خصوصیه رسیدگی هاشون عالیه
همین که رفتم داخل دیدن از درد دارم به خودم میپیچم زودی برام تخت آوردن شهر خودمون میگن حتی اگه رو ب موت هم بودی باید با پای خودت بری سرد خونه😒🤣 و فرستادن زایشگاه .....
داده پارت ۳
مامان محمدعلی مامان محمدعلی ۲ ماهگی
سلام مامانا
تجربه من از زایمان (سزارین-زایمان دوم)
زایمان اولم طبیعی بود

من پنجشنبه ظهر خیلی یهویی تونستم پیش دکتر طیبه قاسمی معاینه بشم و ازش نامه بستری بگیرم. (قبل از اون دکترم یکی دیگه بود که فقط برای بیمارستان ولی‌عصر نامه میداد و منم نمی‌خواستم برم اونجا) همون روز دکتر قاسمی برام معاینه تحریکی هم انجام داد و گفت هر موقع درد داشتی یا کیسه آب پاره شد برو بیمارستان و تاکید کرد زیاد ورزش کن که اگه کیسه آب پاره شد مشکلی پیش نیاد
خلاصه منم رفتم خونه دوش گرفتم ورزش کردم کارهامو انجام دادم بعدشم دو سه ساعتی خوابیدم تا غروب😁 دوباره غروب بلند شدم، داشتم شام درست میکردم دیدم دخترم نیاز فوری به حموم رفتن داره😵‍💫 برداشتم بردمش حموم از همون موقع دردم شروع شد
فکر کنم ساعت ۷ و نیم یا ۸ بود
خلاصه تا جایی که میتونستم درد ها رو تحمل کردم بعدش زنگ زدم به ماماهمراهم. شرح حال دادم اونم گفت هر موقع انقباض هات تند تر و شدید تر شد برو بیمارستان.
دیگه کم کم ساعت ۱۲ بود که انقباض های کوتاه ولی فوق‌العاده دردناک و تندی داشتم با فاصله منظم. ساعت ۱ رسیدیم بیمارستان و معاینه کردن ۴ سانت بودم. بستری شدم و ماماهمراهم ساعت ۲ رسید بالا سرم
ادامه دارد...
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۷
تقریبا ساعت پنج و نیم بود که من داشتم اه و ناله میکردم ماماهمراهم اومد و می‌گفت چیه چیه این صدای کیه....پاشو ببینم که سریع زایمان کنی...
من اسمشو میگفتم و ناله میکردم ....🥲😂
خب خب ...ماماهمراهم رفت جکوزی رو آب کرد...
منم رفتم داخل جکوزی...یه سر دوش هم داشت که من ورزش میکردم و ماماهمراهم آب گرم و با سر دوش روی کمرم گرفته بود...(اها قبل اینکه برم تو جکوزی معاینه کردن و گفتن که شدم ۴ ..۵ سانت🙂)
یعنی واقعا حالم خیلی بهتر شده بود...من با تمام توانم واقعا ورزش هایی که می‌گفت رو انجام می‌دادم...یه سری ها توی درد بودن که واقعا حالمو بهتر میکردن ...یه سری هام برای فاصله درد ها که پیشرفت کنم
تو ابن فاصله ماماهمراهم توپک خرمایی ..آب‌میوه و شربت میداد بهم که اگه نمیخوردم واقعا فشارم می‌افتاد..من اصرار میکردم که نمیخوام و به زور بهم میداد( اینم بگم که خرما نبرید چون سخته بخوای تو اون حالت ها هسته در بیاری...توپک برای خودتو درست کنید که هم مقوی تره هم خوش خوراک تر..ماماهمراهم خوشش اومده بود از کارم😁😉*)
تقریبا یه ساعت ورزش کردیم و ساعت ۱۸ و نیم ماما اومد گفت باز ان اس تی 🥲😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫
حانیه حانیه قصد بارداری
تجربه زایمانم پارت اول

۴ اردیبهشت ساعت نه صبح درد پریودی داشتم می‌گرفت ول میکرد ولی کم بود منم بیخیال شدم چون ماه آخر ماه درده منم ۳۸ هفته و ۶ روز بودم وقتش نبود که بخوام نگران بشم بیخیال شدم خوابیدم تا ۱۱ بیدار شدم صبحونه خوردم دیدم نه دردام داره بیشتر میشه فاصلش هم ۲ دقیقه بود دیگه مطمئن شدم پاشدم گفتم ورزش کنم که زودتر دهانه رحمم باز بشه البته چند روز پیشش معاینه شدم گفتن یک سانتی خلاصه یه نیم ساعتی ورزش کردمو گفتم برم حموم به مامانمم زنگ زدم اومد پیشم
ترشح غلیظ همراه با خون قهوه‌ای هم دیدم که گفتم یا اباالفضللللل دیگه وقت رفتنه😂😂
تا ساعت ۴ تونستم تو خونه تحمل کنم بعدش با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ سانتی انقباض شدید هم داری بستری میشی
تا بستری شدم ساعت پنج شد رفتم تو یه اتاقی شانس من اون ساعت همه دانشجو بودن
۴ تا دانشجو بالاسرمن بودن با مثلاً استادشون
دوباره معاینه کردن بعدش زنه بجای اینکه خودش انجام بده به این دانشجوها میگفت اومد برای من آنژیو وصل کنه بلد نبود دیگه اینو هی میزد درمی‌آورد تا بعد از اینکه رگ منو پاره کرد تونست اومد سرم وصل کنه بهش پیچ آنژیو رو باز کرد هرچی خون بود اومد حالا هول کرده بود نمیدونست چکار کنه😂😂
خلااااصه
اینا هی میومدن معاینه میکردن با درد یعنی درد معاینه برای من بیشتر از درد خود زایمان بود
کیسه آبم هنوز سالم بود تا ساعت ۷:۳۰ گفتن ۵ سانتی
دکتر شیفت اومد بالاسرم گفت ضربان قلب جنین نامنظمه چند نفر اومدن بالاسرم یکی پاهامو جم میکرد تو شکمم فشار میداد دکتر هم تو دردی که میگرفتم معاینه میکرد که بزور دهانه رحمو باز کنه بعدش کیسه آبمو سوراخ کرد و درد واقعی تازه شروع شددد
مامان رقیه مامان رقیه روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم

از ساعت ۶ و ۴۰ دقیقه متوجه شدم انقباضات منظم شده و تقریبا هر ۳ تا ۶ دقیقه انقباض داشتم. به توصیه ماماهمراهم دوش ابگرم گرفتم که مدت زمان منظم ولی شدت درد روند افزایشی داشت. تا ساعت ۹و نیم شب خونه موندم و راه رفتم. نزدیکای ساعت ده اماده شدیم و رفتیم بیمارستان علی ابن ابیطالب، اونجا به محض ورود به بلوک زایمان، ماما اومد کمکم و رفتم تریاژ و با معاینه گفتن سه و نیم سانت. با دکتر هماهنگ کردن و تا کارهای پذیرش انجام بشه نیم ساعتی طول کشید. بعد پذیرش مجدد معاینه کردن که ۴ سانت شده بود. بعد انجام نوار قلب ، ماماهمراه و دکتر رسیدن و کل فرایند زایمان و..... با دکتر و ماماهمراه بود. با کمک ماماهمراه و لطف خدا و اهل بیت کمتر از دوساعت بعد زایمان کردم و دختر شب میلاد پیامبر مهربانی ها بدنیا اومد.
برخورد و رفتار پرسنل بلوک و بخش عالی بود. همراهی و تشویق میکردن. و اینکه چون جیغ نزدم و دردارو با تکنیک تنفس رد میکردم کمک کرد که زودتر زایمان انجام بشه.
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۲ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان ..... مامان ..... روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت دوم
دکتر اومد و گفت بالون بزارن که دهانه رحم رو باز کنه
ماما نتونست بالون رو جا بده چون دهانه رحم خیلی بالا بود دستش نمی‌رسید
دکتر خودش امتحان کرد باز دید نمیتونه خواست با اسپکویل بزاره که فکر کنم چهار تا اسپکویل استریل باز کرد آخرش هم نتونست بزاره
خیلی اذیت شدم اینجا خیلی درد داشت فکر کنم اینجا دهانه رحم زخم شد که بعد از اون هرچی معاینه میکردن من میکردم زنده میشدم و تا نیم ساعت دل درد میشدم
بعد دیگه دوباره با دست به زور جاش داد و وقتی با سرم پرش کردن که باد کنه داخل رحم ،کارشون که تموم شد رفتن
پنج دقیقه بعد صدای ترکیدن بالون رو شنیدم و کلی آب ازم اومد بیرون که همون سرم ها بودن
صداشون زدم که اینجوری شده و کلی تعجب کردن که چطور ممکنه بالون بترکه امکان نداره
دکتر کشیدش بیرون و دید واقعا ترکیده
و دیگه نزاشتن ،بهم سرم وصل کردن که آمپول فشار زدن داخلش
ساعت یک بود ،مرتب نوار قلب رو چک میکردن .
یک نیم شیفت عوض شد و باید معاینه میشدم
به خاطر اینکه سر بالون اذیت شدم با هر بار معاینه کلی درد می‌کشیدم