پارت ۳
دردام نمیگم کم بود ولی در حد آه آروم و چند تا نفس تموم میشد و تحمل میکردم
رفتم معاینه کردن و گفتن که ۳ سانت خوبی...ولی ما بستری نمیکنیم ... و طبق روال کارشون گفتن که ان اس تی میخوان بگیرن...
رفتم ۲۰ دقیقه خوابیدم....
و مابین اینا میومدن بهم سر میزدن و انگاری از نظرشون ضربان قلب خوب نبود...
پسرمم خوب حرکت نکرد اون ساعت و اینا باعث شد که بهم بگن برم سنو بدم تا مطمئن شیم حالش خوبه...
و بستری م نکردن ...حالا من با اون دردا در به در روز تعطیل بگرد سنو گرافی پیدا کن
الحمدلله خانم محمد زاده نوبت داشتن و زنگ زدیم و قبول کردن اورژانسی سنو رو انجام بدن...
رفتیم سمت سنو گرافی و تو اون مدت من دردام داشت شدید تر میشد...
ولی خیلیییی همش ناراحت بودم و اعصابم خورد بود که بستری نکردن با این درد منو (ولی الان میگم خداروشکر)
هی غر میزدم و نمیخواستم برم سنو بدم چون واقعا سختم بود بخوام با اون درد دراز بکشم یا منتظر بمونم فقط میخواستم برگردم خونه ام
....

۲ پاسخ

من با 3 بستریم کردن پدرمو دراوردن کاش نمیرفتم دردامو خونه میکشیدم منو تا مرگ بردن

من با 3 بستری شدم

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۱ ماهگی
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت دوم

یزد که رسیدیم بردنم تریاژ و ان اس تی گرفتن گفتن انقباض داری منم گفتم اره درد دارم ازم سوالایی پرسیدن و جواب دادم و بعدشم معاینه کردن و ۲ سانت بودم و یکمم خونریزی پیدا کردم و گفتن طبیعی و به خاطر معاینه هست دیگه بردنم اتاق و سرم وصل کردن و اونجا هم نمیگذاشتن نه پادار باشه نه ملاقاتی داشت فردا بردنم سنو گرافی و گفتن ۴/۵ هست ابش و وزنشم ۱۷۰۰ خلاصه همینجور سرم بهم زدن اینطرف بهم گفتن اب زیاد بخور خوردم و سه روز بعد رفتم سنو گفتن ابش اومده روی ۶/۵ گفتن خوبه دو هفته بستری بودم همینجور اب میخوردم و سرم میگرفتم که یک روز اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی رفتن بعد چشماتون روز بد نبینه ابریزش شدید که با خون همراه بود که میگفتن خونابه یه شب تا صبحی اینجور ابریزش داشتم و بلند میشدم مثل آب روان ازم میومد روی تختم یک زیرانداز مادر انداخته بودن اون رو من شش بار عوض کردم زیرم رو صبحش رفتم سنو گفتن به من ابش ۵ شده اومدم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم بعدش اومدن و درحال تعویض شیفت بودن گفتن اب دور بچه ۳ هست و خلاصه ۳۳ هفته و ۳ روزم بود اومدن گفتن میخوایم سوزن فشار بهت بزنیم زایمان کنی
ادامه پارت سوم