۸ پاسخ

سرکار بدتر میشه اونوقت دغدغه افرا ذهنتو بیشتر درگیر میکنه
برنامه ریزی کن اگر شرایط هست ی روز باهاش برو پارک ی روز کارگاه مادر کودک ی روز خانه کودک ی روزن خونه خستش کن بعد ک خوابید حالا ب خودت برس ی چی بخور ارایش کن کاری علاقه داری انجام بده
کلا بدون پشتوانه سخته

منم وابسته مادرم هستم ولی نه دیکه دراین حد خودمم زندگی دارم همسر و بچه م هستن منم اگه پژمرده باشم حال اوناهم خوب نیست

خیلی منی شما

چقدر شبیه منی

وقتی هم بری سرکار شاید بگی بچم پیشم نیس...انگار ی چیزی گم کردم

هیچ کس نمیتونه بهت کمک کنه فقط خودت باید بخوای
مادر شما هم سر زندگیش و از شما که بچش هستی لذت می‌بره
از زندگی و بچت و همسرت لذت ببر

جلسه مشاوره تلفنی بگیر

اگر با بچه نتونی حرف بزنی پس با افراد جامعه هم نمیتونی دیگع .اما خوب بچه گناه داره صحبت کن به خودت کنترل داشته باش مگه قرار چی بشه .

سوال های مرتبط

مامان آریا😍 مامان آریا😍 ۲ سالگی
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
مامان 🍫‌ساحل🧸🍼 مامان 🍫‌ساحل🧸🍼 ۲ سالگی
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
من ۴سال ازدواج کردم دوسال اول اصلا ب خانواده شوهرم رو نمی‌دادم الآنم همین طوره اما با وجود بدنیا آمدن پسرم مجبور شدم یه سری رفتارامو کناربزارم ن اینکه باهاشون راحت باشم چون توی یه حیاط زندگی میکنیم در خونه ک باز میشه پسرم سریع می‌ره خونشون یا داخل حیاط پسرم نوزاد بود پدرشوهرگاوم همش میگفت قد شاهان کوتاه میشه غیر مستقیم میگفت بعد ک بزرگترشد دوباره گفت چند بار شوهرم بهش حرف زدم منم بهش گفتم اما گاو تا امروز سرپله مادرشوهرم نشسته بودم پسرم ۲۲ماهش دوچرخه داره اما هنوز پاش نمیرس ک رکاب بگیره من ب پسرم گفتم الان پات نمیرس ک بزنی یکم بزرگترشدی یاد میگیری دیدم پدرشوهرم میگه قدش کوتاه دیگه بتو رفته گفتم باید افتخار کن ک بمن بره شبیه من باش حداقل هرچیزی و باعقلم میسنجم بعد حرف میزنم قدمم خیلی کوتاه نیست ۱۵۹
خیلی از حرف زدنش بدم آمد همسرمم بود چیزی نگفت باید بشم همون آدم اولی ک تازه عروس بودم الان طوری شده هرچی دلشون می‌خوان میگن نفهم گاو قبلا یه سلامم ب زور بهشون میکردم خیلی براشون احترام قاعل بودم اما واقعا آدم بد باش خییلی عزیزتر تا اینکه نیمتو برای کسی بزاریو احترام بزاری