زایمانت چند هفته بود که رفت دستگاه؟؟
وااای عزیزم چه زایمان سختی داشته خدا بهت سلامتی بده و قوت که زودی سرپا بشی .
قدم گل پسرت هم مبارک باشه امیدوارم زودی مرخص بشه و بغلش بگیری
آفرییین به تو مامان قوی
بهشت زیر پای مادران هست
عزیزم کدوم بیمارستان رفتین؟ماما همراه داشتین؟
ترس پسرمو داشتمو فقط فکر میکردم اگه مشکلی براش پیش بیاد من زنده از اون تخت پایین نمیام
دیگه کلی خونریزی داشتم چون لرز هم داشتم کلا تخت و چندبار کثیف کردم و پرستارا میومدن عوض میکردن خدا خیرشون بده انشالله انقد با حوصله و خوش اخلاق بودن کلی دلداریم میدادن
من تا همین یک ساعت پیش ریکاوری بودم چون حالم خوب نبود اصلا
دیگه اومدن مسکن زدن و شیافم گذاشتم یکم بهتر شدم و اومدم بخش
چون یواش یواش راه میرفتم پرستار گفت بریم با شوهرت پسرتو ببین که حالش خوبه و نگران نباشی
من رفتم پسرمو دیدم انگار بنددلم پاره شد که تو دستگاه گذاشته بودنش من که رفتم قشنگ انگار حضورمو حس کرد چون چشماشو باز کرد گریه میگرد زبونشو همش میورد بیرون شصتمم که گذاشتم تو دستش دستمو گرفت
و خداروشکر همه چیش اوکی شده بود
همون لحظه دعا کردم هیچ وقت خدا هیچ کسی و با بچش امتحان نکنه و پاره تنش سالم و سلامت باشه
دیگه یکم باهاش حرف زدمو اومدم بخش و همچنان از درد بخیه ها نمیتونم بشینم دلم پر میزنه برای پسرم
من خودم فردا مرخصم ولی پسرم تا پنج روز باید بستری بمونه🥺
درکل زایمان طبیعی رو راضی بودم چون هم دکترا خیلی خوش اخلاق بودن و کمکم دادن هم اینکه تا پسرمو دیدم انگار تموم دردایی که کشیدم دود شد رفت هوا
انشالله همه زایمان راحت و خوبی داشته باشن با جوجه هاشون برگردن خونه برای نیکان منم دعا کنید بیشتر از پنج روز نگه ندارنش🥹🥹🥹
چندتا دکتر باا عجله اومدن که ببرنش بخش خودشون مادرشوهرم و شوهرمم که بیرون بودن کلا داشتن خودکشی میکردن شوهرم نزدیک بوده غش کنه که مادرشوهرم میگیرش
خلاصه من پسرمو ندیدم و چون همه دکترا رفتن بالا سر اون من موندم رو تخت و بیحسی هم کامل رفت چون برش هم عمیق بود و پارگی داخلی هم داشتم کلی درد کشیدم قشنگ حس میکردم گوشتمو دارن به هم وصله میکنن
جفتمم مونده بود داخل و هرچقد زور میزدم نمیومد بیرون و دکتر مجبور بود خودش دست ببره بکشه بیرون که چون خیلی سفت چسبیده بود کلا تیکه تیکه اومد بیرون و من هر بار که دستشو تا ارنج میبرد داخل یه دور میمردم و زنده میشدم
جوری بود که کلا زایشگارو گذاشته بودم رو سرم و حتی صدام بیرون هم میرفت
دیگه تقریبا6یا7بار دستشو برد داخل و تمام اضافه های جفتمو لخته های خونی رو میکشید بیرون ولی خیلی خیلی سخت بود چون از پسرم ترسیدم دردم هم بیحسی رفته و بودو کلا پاهامو نگه داشتن دونفر که از لرز زیاد بخیه ها مشکل ساز نشه
دیگه من ساعت8 از اتاق زایمان اومدم بیرون و اومدم ریکاوری ولی به شدت درد داشتم و خونریزی و لرز وحشتناک جوری که کلی دکتر ریختن رو سرم که چرا انقد لرز دارم
ادامشم بزار سریع
خدایی من بعدش چیشد
خوب اخرش حال بچه خوبه یا نه فقط اینو بگو
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.