سلام دوستان راستیتش برای من یه اتفاقی افتاد خواستم اینجا بهتون بگم من سه بار سنوگرافی رفتم اون یه بار اول که جنسیت بچه مشخص نبود هیچ دوبار دیگه رفتم اونم بهترین سنوگرافی ها و غلبارگری ها همشون هم گفتن بچه دختره سنوی اخرم و که رفتم اومدم سه بار پرسیدم جنسیت بچه گفتن دختره نه این که دختر پسر فرقی کنه ها نه اونقدر گفتن تو شبی مادر دختر دار نیستی به خاطر اون پرسیدم رفتیم با مامان و بابام و عمم سیسمونی بخریم عمم همش میگفت داداش صبر کن بچه پسر صبر کن بابامم میگفت هی ابجی ول کن دختر پسر که فرقی نمیکنه بچه هم که عوض نمیشه اقا من بعد از چند روز دردم رفت رفتم بیمارستان چون جایی که ما زندگی میکنی شهرستانه بیمارستان شلوغ نبود یا بهتر بگم فقط من بودم 24 ساعت درد کشیدم تا اینکه صب ساعت 6 و نیم بچم به دنیا اومد اقا ماما بچه رو که گذاشت روی سینم دیدم یا خدا بچه پسره اصلا پشمام ریخته بود اگه تو بیمارستان به غیر از من کسی دیگه بود یا اصلا زایمانم طبیعی نبود و سزارین بود میگفتم بچه رو عوض کردن ولی خدا شاهده تو بیمارستان به غیر از من هیچ بیمار دیگه ای نبود معجزه های خدا😂😘

۸ پاسخ

ای جانم .‌خدا حفظش کنه.

چه باحال. اسمم دختر انتخاب کرده بودین دیگه؟

چه جالب

این دیگ یچیز نادر

خدارو شکر ولی خیلی عجیبه که دوکترا اینطوری اشتباه کردن 😐

به خواهر منم تا لحظه آخر گفتن پسره به دنیا اومدنی بچه دختر بود

سیسمونیت دخترونه نشد؟

چه باحال 🤣😅

سوال های مرتبط

مامان فاطمه 🩷 مامان فاطمه 🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
یه ربع بعد ماما اومد گفت دراز بکش یه کم استراحت کن چند دقیقه بعد بریم تو وان دردت کمتر میشه فکر کنم قبل رفتن بهم آمپول فشار زد یه ربع نشد که به شوهرم گفتم ماما صدا کن زودتر بریم تو وان نمیتونم طاقت بیارم فکر میکردم آب گرم خیلی دردم کمتر کنه رفتم تو وان ولی به نظرم رو من که فایده نداشت ماما هم همزمان گاز میزد تو دهنم که اونم فایده نداشت دردم شده بود هر ۱ دقیقه یه بار ماما دوباره معاینه کرد گفت پنج سانت شدی دیگه اونجا شاکی شدم که من الان که پنج سانتم دارم از درد میمیرم چجوری پنج سانت دیگه تحمل کنم
دیه دراز کشیدم و دردم فاصله هاش کمتر میشد و شدید تر تا اون موقع اصلا داد نزده بودم همش دندونام فشار میدادم😅ولی دیگه درد یه جوری شده بود که انگار فقط با داد زدن آروم میشد منم دیگه با هر درد داد میزدم دیگه به التماس افتادم که یا منو ببرید سزارین یا خودتون بچه رو بیارید بیرون من خلاص بشم بنده خدا شوهرمم این رفتارای منو میدید بیشتر میترسید دیگه ماما اومد گفت یه خورده بیا رو توپ بالا پایین کن بهتر میشی الان شدی هفت هشت سانت دکترت هم الان دیگه میرسه
توپ هم فایده نداشت هر چی بالا پایین کردم انگار نه انگار دیگه به یه جایی رسید که حالت دستشویی داشتم ماما گفت زور نزن تا دکتر بیاد دیگه داره بچه به دنیا میاد دکتر اومد حدودا ساعت یازده بود معاینه کرد و گفت دیگه برو تو تخت زایمان
مامان طاها مامان طاها ۸ ماهگی
تجربه ختنه پسر من
حتما زود ببرید تا زمانی که دست و پا نمیندازه و خوابش سنگینه خیلی راحت تره
به نظر من پیش جراح نبریددکه میبره بیهوشی کامل و به هر حال بیهوشی عوارض داره
اگه بچه اون روز نفخ داره یا بی قراره نبرینش چون اذیت میشید، پسرم از صبحش شدید نفخ داشت، و شب بخاطر نفخ هی دست و پا میزد اذیت بود وگرنه به خاطر ختنه مشکل نداشت
به نظرم کسی که ختنه میکنه همین که ادم با تجربه ای باشه و چندین ساله که ختنه میکنه کافیه، مابقی به خود بچه و تحملش ربط داره جایی که من بردم کسایی که معرفی کردن میگن اصلا صدای گریه بچه رو نشنیدن اما بچه من گریه کرد
اون روز سه تا بچه دیگه هم بودن دوتا شون اصلا گریه نکردن واسه تعویض پانسمان اومدن هم مادرا گفتن خونه هم گریه نکردن یه بچه از اول که رفت داخل تا دم دمای صبح مادش گفت گریه ش قطع نشد، پسر منم که گریه ش موقع ختنه یکم بود مابقی لج بازیش بخاطر نفخ شکمش بود
اینجا که من بردم لازم نیست کسی بره داخل اما به نظرم یه اشنا پیش بچه باشه بهتره، غریبی نمیکنه، بچه من فک کنم درد نداشت غریبی کرد
استامنیفن و من سه بار به فاصله ۴ ساعت و دوتا ۶ ساعت دادم بیشتر بچه لازم نداره
یه جور کاپ سیلیکنی هست اینجا که من بردم دادن خیلی خیلی راحته هم میشه بعدش بچه رو بغل کرد، هم برای اینکه پی پی کنه الوده نشه نگران نیستی عکسش و میزارم هیچ کس تو اطرافم ندیده بود مثل اینکه فقط اینجا میداد
حتما تا باز کردن پانسمان دوتا پوشک رو هم ببندین که ضربه نخوره، من پوشک سایز ۴ بستم بچه در حالت عادی ۲ میپوشید
چیز دیگه یادم اوند تو کامنت ها مینویسم
من پیش دکتر شهابی بردم، رشت یخسازی اول کوچه خجسته
مامان دلارا مامان دلارا ۸ ماهگی
یه حرف دلی برای مامانا
از بچگی عاشق بچه پسرها بودم معلم میخواستم بشم دوس داشتم مدرسه پسرونه برم مادرم باردار شد دوس داشتم داداش بیاره برام کلا ارتباطم با بچه پسرها خوب بود اما خب قسمت نشد خدا بهم دختر داد با اینکه موقعیت تعیین جنسیت هم داشتم اما سپردم به خدا و اون دختر برامن در نظر گرفت حالا صاحب یه دختر ناز تو دل برو شدم که شب ها برعکس همه نی نی هایی که دورم بوده نه عاشق تاب دادن نه گهواره و نه هیچی دیگه فقط بخوابم سرشو بزاره رو بازوم و چند مین بعدش خوابه خوابه ...حالا فک میکنم شاید اگه پسر بود ایقدر نمیتوست نزدیک به خودم بشه حالا دیگه نه تنها دخترم بلکه یه رفیق صمیمی یه خواهر دارم که میتونم همه جا باهاش برم شاید اگه پسر بود الان با وجود مشکلاتم احساس تنهایی میکردم اما الان میبینم واقعا خدا خیلی دوسم داشته که تو این شرایط به من دختر داد ...میخوام بگم همیشه خدا بهترین هارو براتون در نظر میگیره حالا دیگه اگه ۱۰۰دلارا تو زندگیم داشته باشم بازمه کمه
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱۰ ماهگی
من بعد 3 ماه تازه وقت کردم بیام تجربه ام از زایمان طبیعی رو کامل بگم
من 40 هفته تمام بودم و هیچ دردی نداشتم حتی یه کوچولو که دلم‌گرم باشه اینا دردهای زایمان هستن
صبح بیدار شدم با مامانم رفتیم بیمارستان پیش دکتر و معاینه کرد و گفت هنوز 2 سانتی چند روز دیگه صبر کن ولی راستش من میترسیدم از حرفایی که شنیده بودم میگفتن بچه اگه تا 40 هفته به دنیا نیاد مدفوع میخوره و ممکنه خدایی نکرده خفه بشه با دکتر صحبت کردم گفتم برای شما امروز و چند روز دیگه فرق داره مگه بخاین آمپول فشار بزنین گفت اذیتت میکنن گفتم نه من اذیت نمیشم زنگ زد زایشگاه و رفتم بالا معاینه کردن گفتن دو سانتی گفتم بابا حرکات بچم داره کم میشه دیگه تکون هاشو کن حس نمیکنم گفتن یک ساعت پیاده روی کن بیا برای بستری به همسرم زنگ زدم تا بیاد برای تشکیل پرونده و خودمم شروع کردم پیاده روی بعد یک ساعت رفتم بالا لباس دادن و من بستری شدم رفتم داخل یه اتاق که فقط یه پنجره داشت یه سرم بهم وصل کردن و دراز کشیدم و هر کی از راه می‌رسید معاینه میکرد ولی درد نداشت خیلی
با ماماها صحبت میکردم و می‌خندیدم میگفتم من دردام با آمپول فشارم شروع نشده اونام هیچی‌ نمیگفتن غافل از اینکه اون یه سرم معمولیه😐