۳ پاسخ

بچه ان عزیزم نمیدونن دلشون طاقت نمیاره من رفته بودم بانک دخترم بادوم نخودکشمش میخوردی بچه ای داشت نگاش میکردمنم صداش زدم گفتم خاله جون بیابردابچه زودی اومدبرداشت خوشحال شدرفت گفت مامان خانمه چه مهربونه به من خوراکی دادمامانش گفت بروبریزشون ایناافغانی کثیفن حق نداری بخوری حالامن داشتم نگاش میکردم شنیدم بچه اخم کردرفت ریخت توسطل آشغال من لباس بلوچی تنم بودای خداهمچین ادمایی هم پیدامیشن

بچه ان دیگه متوجه نیستن که عیب نداره ولی من بودم بچمو میبردم از اونجا با یچی دیگه سرگرمش میکردم ولی در کل ‌پیش میاد ناراحت نباش

همون موقع ک دیدی بچت داره از اون میگیره بگو نه مامان خودم واست میخرم بریم به به بخریم

سوال های مرتبط