قبلنا ک بچه بودم ساعت ۱۲ یا یک شب میدیم مامانم توی تاریکی خونه و نوری ک از پنجره میاد تو خونه نشسته و داره چایی میخوره اصلا درکش نمیکردم چرا همیشه این کار رو میکنه اما الان میفهمم که وقتی بچها خوابن خونه توی سکوته و یه مادر چقدررررر ذهنش احتیاج ب آرامش داره احتیاج ب سوت داره و من الان لحظه شماری میکنم همه بخوابن تا من برم توی خونه نیمه تاریکم چای خرمای آخر شبمو بخورم🥲 چیه این زن بودن ؟ ک با وجود سردرد و کمر درد با یک دست آشپزی میکنیم صبحانه و ناهار و شام حاضر میکنیم مشقای اون یکی بچه رو میگیم ترشی و رب و شیره و سبزی قورمه سبزی درست میکنین عطر میزنیم و آرایش میکنیم چیه این زن بودن حتی با تمام خستگی دوست نداریم شوهرمون شلخته و درب و داغون ببینه مارو و به خاطر اون هم ک شده به خودمون می‌رسیم لباس تمیز می‌پوشید موهامون میبافیم ولی این آخر شبا خود واقعیمون هستیم چیه این زن بودن ؟ اونهمه درد و تحمل میکنیم ولس انگار ن انگار اونقدر دوست داریم تکه از وجودمون رو ک حتی بو کردنش هم برامون لذت بخشه

۹ پاسخ

چه قشنگ گفتی مامان محمد، احسنت، حرف دل همه ی ما مادرا 👌همه ی ماها که مادر شدیم تازه کارای مادرامون رو الان درک میکنیم،این زن بودن باهمه ی سختیاش خیلی زیباست اینکه خودت مث خدا آفریننده ی یه موجود زنده ای و زیباتر اینکه هیچ کس اندازه یه مادر نمیتونه برای بچه اش ناجی و فرشته باشه لذت بخشه،فقط یه مادره که حتی گریه های بچه رو میتونه درک کنه و متوجه بشه بچه چی میخاد
خدای دوم روی زمین، مامانا هستن اونم مامانایی که شیش دونگ حواسشون به کوچولوشون هست و مراقبشن❤️
الهی که خدا هوای دل همه ی مامانای نازنین رو داشته باش که از جون مایه میزارن 💞❤️‍🔥🫀

من که بخودمم نمیرسم، خسته و له هستم واقعا

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 کاشک بمیرم تموم بشم خسته ام

به همه ی اینا مدیریت مالی و نگرانی های مربوط به دخل و خرج خانواده و ایجاد روابط حسنه با اقوام شوهر رو هم اضافه کنیم

چه قشنگ نوشتی.نمیدونم چیه این زن بودن فقط میدونم که زن بودن خیلی سخته.خیلی سخت...

من دقیق ۵ماه تو تاریکی چای غذا می خورم اصلا مغزم نمی‌کشه از بس خسته میشم واقعا آدم نیاز دار یکم باخودش خلوت کنه

لایک عالی

واقعا منم واسه ۱۱ شب به بعد لحظه شماری میکنم

آفرین عزیزم دقیقا حرف دل منو گفتی
الان بچههام خوابن تو سکوت خونه نشستم

سوال های مرتبط

مامان افرا سادات مامان افرا سادات ۱۴ ماهگی
یعنی از دست این وزه خانم کلافه شدم شما بگین چیکارمیکنین روش تربیتیتون چیه رازتون اصلاچیه🤣🤣🤣
خیلی لجبازه وقتی چیزی خطدناک باشه بیشترسمتش میره برمیداره از دستش میگیریم لج میکنه حرص میخوره گریه میکنه تا سفره میندازیم اولین کارش اینه سفره میکشه میندازه تو بشقاب واس خودش خودمون غذا میریزیم بشقابشو پشت رو میکنه غذا شو میریزه میاد هرچی سر سفره هس برمیداره میندازه اب میریزه نون میندازه یه چایی میخوایم بخوریم میاد سمت چایی قندارو برمیداره میریزه تو دهنش میزاره هرچی بهش میکیم بوهه داغه نه بده زشته نکن یرشو گرم میکنیم اهمیت بهش نمیدیم ولی اصلا انگار ن انگار کارخودشو میکنه واسش فرقی هم نداره خونه ماباشه یا جای دیگه انگار عادتش شده ک ریخت وپاش کنه میخوام از سرش بیفته وقتی یه چایی بخوریم واسش عادی بشه دودقیقه راحت بشینیم چای بخوریم رو اپن نداریم ک سردبشه ک یوق دستش نسوزه یه غذا بخوریم انقدر توغذامون نیفته ک فقط داریم برش میداریم حواسمون بهش هس
مامان کیاشا مامان کیاشا ۱ سالگی
مامانای گل
توروخدا افتخار نکنین ک بچه من زیر یک سال مثلا ثرمه سبزی میخوره نمیدونم بستنی میخوره یا نوشابه میخوره یا ......
بخدا خوب نیست اصلاااااا.
درحق بچتون دارین گناه میکنین.
من نمیگم مامان خوبیم ولی دکترا ی چی میدونن ک میگن فلان چیزو تا یکسالگی ندین.
بدن بچه اگ الان واکنش نشون نمیده دلیل بر این نیست ک همه چی اوکیه. ب چند سال بعد بچه فک کنین.
داریم تو فامیل ک ب بچه زیر یک سال بستنی نوشابه و.... میداد و بچه ۸ ساله الان دیابت داره و وضعیت معدش بده و چندین دکتر تو شهر خودمون و تهران بردن و همه جواب کردن و گفتن بخاطر تغذیه نادرست از نوزادی تا ب الانه. و میگفت خیلییییی بچه هارو اوردن بخاطر این موضوع پیش دکتر ک همه بخاطر مراعات نکردن بوده. اگ مادرای قبل هرچی میدادن خیلی داستان فرق میکرد، غذای اون موقع خیلی سالم تر از الان بود، ن الان ک تاریخ مصرف گذشته رو هم تاریخشو عوض میکنن و دوباره میدن تو بازار.
فقط چون خیلی ناراحت بودم از اتفاقاتی ک شنیدم خواستم به شما مامانا هم بگم توروخدا مراقب سلامت بچه هاتون باشین و با مواد غذایی اشتباه بچه و خودتون رو اذیت نکنین🙏❤️
مامان دنیز🥰 مامان دنیز🥰 ۱ سالگی
امروز پسر برادرشوهرم اومد اینجا هرروز میاد با دنیز بازی میکنه ناهار همینجاس
دوباره میره عصر میاد تا شب ساعتای ۸و ۹

امروز ناهار خورد رفت بازی کنه
ماهم داشتیم ناهار میخوردیم داشت بازی میکرد اومد بادکنک رو بگیره یهو سرش خورد به لبه مبل این بچه هیچیییی نگف یکمی بغض کرد هیچیییی نگفت منم خودمو زدم اونراه ک مثلا چیزی نشده ولی طاقت نیاوردم رفتم سمتش سرشو نگا کردم پیشونی بچه کبود شده بود بغلش کردم گفتم الان گریه میکنه نکرد
این بچه چقدر سفته خدایاااا قلبم هزارتا تیکه شده
انقد ک از ظهری فکرشم این بچه درداشو بره ب کی بگه ادم با باباش ک راحت نیس مامان میخاد ک مامان اینم رفته
از وقتی دنیز تقریبا تونسته راه بره با کمک وسایل و اینا کلا چسبیده ب من دسشویی هم ک میرم کلی جیغ و گریه تا برگردم حتی اگ باباش باشه
ب قولی میگن اضطراب جدایی داره
از زمانی ک اینجوری شده دلم برا پسربرادرشوهرم هزارتیکه میشه ک مامان نداره
دوستای قدیمی تر میدونن ک همون موقع ک مامانش هم بود کلا میومد اینجا وقتیم رفت دو سه بار مریض شد بچه من تا صبح پیشش بودم تبشو چک میکردم ب زور داروش میدادم
امروز یه جوری شدم میگم گناه این بچه چیه خدایا باورتون نمیشه یه بچه باهوش سرزبون دار (جدا از فحشای ک میده😐) ببین از این بچه هایی ک هممون الان تلاش میکنیم داشته باشیم از ۷ ماهگی خودش با قاشق غذا میخورد خودش شبا میخابید یکی دوبار مامانش شیرش میداد
از این بچه هایی ک سر سه روز از پوشک گرفته شد فقط ب خاطر اینکه جیششو نگه میداشت از اون بچه های خوش خوراک
بمیرم برا این بچه یه روزایی خیلی عصبیم میکنه ها ولی چی بگم بچس نمیدونم چیکار کنم براش هیچ کاری از دستم برنمیاد 💔💔💔💔