الان یهو یه خاطره تلخ افتاد یادم گفتم اینجا بگم شاید یکم اروم بشه خونرسانی ب پسرم کلا ضعیف شده و جفت من از هفته ای ۲۷ دیگه پیر شده بود کلا هیچ وقت اون روزی ک رفتم پیش دکترم نامه ای ختم بارداری بهم داد ازش پرسیدم ک چقد تو دستگاه میمونه خواستم امید بهم بده یهو برگشت گفت تو دعا سالم باشه با این وضعیت شاید ۱۰ درصد سالم ب دنیا بیاد دستگاه موندنش پیش کش من اون روز همون لحظه مردم یخ زدم و از مطب دکتر تا خونه خودمون ک خیلی راه طولانیه زیر بارون ۹ فروردین ماه بود پیاده اومدم و اشک ریختم و این موضوع رو حتی ب شوهرمم نگفتم دو روز بعدش ک ۱۱ فروردین میشد تو هفته ای ۳۴ بارداری بودم ولی رشد پندار از هفته ای ۲۹ متوقف شده بود کلا وزن نگرفته بود سز شدم تو اتاق عمل دکتر اطفال اومده بود پندارو ببره بزاره تو دستگاه چون هم حیلی زود اومد دنیا هم خیلی کوچولو بود کلا ۱۵۸۰ وزنش بود ازش پرسیدم آقای دکتر بچم سالمه چ ایرادی داره چون ب خودم نشونش نداده بودنش فعلا فقط صدای گریشو شنیده بودم برگشت آوردش چسبوندش ب لپم گفت نگا مامان تپلی من سالم سالمم فقط خیلی کوچولوم انگار دنیا رو بهم دادن بلند بلند خندیدم بخدااا یه روز میخوام برم مطب دکتره تف کنم تو صورتش پندارم ببرم بگم این همونیه ک گفتی ۱۰‌درصد ممکنه سالم باشه بعضی دکتراا خیلی بیشورن من از اون روز آدم استرسی شدم و همش خاطرات تلخش میاد جلو چشمم اینم پندار کوچولوی من

تصویر
۲۰ پاسخ

به منم توبارداری گفتن استخون پات سیاه شده باید همین الان عمل کنی گفتم اقای دکتر پس بارداری؟ گف خانم خودت مهم تری نهایتش ختم بارداریه هفته۲۲ همونجا مررررررردم رفتم باالتماس پیش دکترمجیدی تا نوبتم بشه صددددباررررر جون دادم گف مگ ممکنه مگ استخون سیاهی الکیه

خدا حفظش کنه برات واسه ما باردارا هم دعا کن عزیزم

خداروشکر کلن علیمحمدی دکتر خریه به من میگفت انقدر چاقی سزارینت کنم خوب نمیشی چشمش کور من فردای سزارین مثل فرفره میچرخیدم

دکترت کی بود؟

عزیزم خداروشکر
مث من بودین درکتون میکنم منم هفته ۳۰بودم آب دور جنین کم بود تو مطب دکتر بهم گفت برو دیگه نیا این نه ماه زحمت هات ک کشیدی حدر رفته آنقدر گریه کردم ناراحت شدم ک نگم بعضی دکترا هم واقعا بیشعورن جز استرس هیچی ب آدم نمیدن

ایییی جوووونم خداحفظش کنه واست...

خداروشکر

گریم گرفت عزیزم
منم بچم کوچیک بود دور سرش ۳۲
رفت دستگاه یه دکتر بیشعوری که نزاشت طعم ملدری رو بچشم بعد ۲۰ سال انتظار هرچی شیرینی رو تبدیل کرد به تلخی
گفت دور سر بچه کمه عقب مونده شاید بشه
تا چندماه متر دستم بود دور سرشو مار میکررمو اشک میریختم دخترم بینهایت باهوش و زیبا شده
ولی اون زخم و حجم عذاب منو دیگه به ادم

کاملا درک میکنم
چقدر استرس کشیدم تو بارداری
الانم یادم میاد اشکم میریزه
خدارو هزار مرتبه شکر سالمن ♥
هر وقت نگاه به دخترم میکنم میگم خدایا شکرت

آخی خدا حفظش کنه عزیزم دکترا کیان باید امیدت بخدا باشه فقط بخدا منم سر بارداریم ایقد استرس کشیدم ک نگو ی بار گفتن کیست روسرشه کلیه ش ورم داره ی نقطه سفید رو قلبشه تا رفتم اکو کردم خیالم راحت شد بخدا هنوزم ک نزدیک ۵ ماهشه استرس دارم واسه لک رو قلبش

الهی🥰🥰
منم از هفته 20 دکتر بهم گفت طول سرویکس پایینه وبرو استراحت کن ودعاکن بچت سقط نشه دوماه تمام دراز کش بودم و قرص و شیاف و..
مدام هم میگفت پایینه سقط میشه تکون نخور
دکترم رو عوض کردم بهم گفت اصلا این حرفای الکی بوده بهت زده ومن از هفته ی 29 دیگه ورزش و پیاده روی روشروع کردم بعضی ازدکتراواقعا هیچی حالیشون نیست فقط استرس میدن

الهی بگردم برای اون حالت منم یه بار این اتفاق برام پیش اومد خیلی سخته ادم سنگ بشه ولی مادر نشه

دکترا معمولا بدترین چیزی که ممکنه اتفاق بیفته رو میگن دکتر منم با اینکه بچه خودش نارس دنیا اومده بود بخاطر مشکل خونرسانی و این چیزا من وقتی ازش پرسیدم اگه بچه ام دنیا بیاد زنده می مونه؟ گفت چون وزنش زیر یک کیلوعه و پسره زیر ۵۰ درصد ممکنه زنده بمونه ولی اگه خدا بخواد می مونه به وزنش نیست

افرین بهت که انقدر قوی بودی،خدا پشتت بود

خدا حفظش کنه منم دخترم ۳۵ هفته دنیا اومده همش به خودم میگم نکنه کار اشتباه کردم زود دنیا اومد فقط خودمو عذاب میدم میگم اون کارو نمیکردم وقتش دنیا میومد میگم من درد نداشتم آن اس تی گفتن انقباض نشون میده همش میگم چرا با حرف دکتر عمل شدم

ای جونم خندشو ☺️
انشاالله همیشه تنش سالم باشه عزیزم
انشاالله تو رخت دومادی ببینیش
بنظرم حتما همین کارو بکن تا اون باشه دیگه کسی رو ناامید نکنه

وای عزیزممم
خداروشکر واسه بچه سالمت❤️❤️

عزیزم خدا حفظش کنه خداروشکر که سلامت به دنیا اومده انشالله همیشه سالم و تندرست باشه

عزیزم خدا بزرگه و کریم.
بنده اش چیکاره هست نظر بده آخه
خداروشکر سالمه
خدا حفظش کنه

اااخی خدددا چه چشمای نازی داره 😘😘
خدا حفظش کنه

سوال های مرتبط

مامان ریتاجم... مامان ریتاجم... ۱۱ ماهگی
داشتم تایپکای قبلم می‌خوندم که بخاطر آریوجی آر بودن بچم ترسیده بودم و نگران...
چقد ترسوندم و گفتن بچت دستگاه می‌ره بچت فلان می‌ره بچت ریزه
و من چ شبای ک اشک میریختم و التماس خدا نکردم که خدایا بچم سالم بزار بغلم...
ا اون روزا ۵ ماه میگذره
خدارو شکر بارداریم اولاش خیلی خوب بود فقط آخراش اذیت شدم بخاطر اریوجی ار شدنش
اصلا شکم نداشتم طوری که وقتی رفتم بیمارستان بهم گفتن اومدی سقط کنی گفتم نه اومدم زایمان کنم بهم می‌خندیدن...
خداروشکر بچم ب دنیا اومد هیچ مشکلی نداشت دستگاه نرفت زردی هم نداشت روز بعدش مرخص شد
برعکس آدمای دور ورم از بچم ب خاطر ریز بودنش می‌ترسیدن من واسم طبیعی بود و خیلی راحت بلندش میکردم و عوضش میکردم
فقط تنها چیزی ک اذیتم میکرد مسخره اطرافیان بود بازم الان بچم ریزه میزس و ب بچهای ۵ ماه نمیخوره ولی خدا رو هر روز شکر میکنم ک سالمه
و الان خیلیا بهم میگن چقد خوب تونستی بزرگش کنی و ا پسش بر میای
و من هر روز خداروشکر میکنم بابت این نعمت ک بهم داده🥲❤️
1404/1/13
مامان دوقلوهام🩷🩵 مامان دوقلوهام🩷🩵 ۱۲ ماهگی
سلام نفسای مامان 👼
پارسال همین روز ۶ فروردین بی بی چکم مثبت شد 🥹اشکام خود ب خود میریختن باورم نمیشد دارم مامان میشم ۱۳ ام آزمایش دادم مثبت شد😌۱۸ ام رفتیم سونوگرافی گفت دوقلوعه من باورم نمیشد تو ۱۷ سالگی دارم مامان دوقلو میشم بغض گلومو گرفته بود تا اومدم ماشین نتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر گریه از ذوق باباتون هی دلداریم میداد اشکامو پاک میکرد هرروز ک میگذشت شکمم بزرگتر میشد من روز ب روز بیشتر وابسته تون میشدم تااینک شدم ۱۷ هفته رفتیم تعیین جنسیت گفت سالمن یکیش دختره یکیش پسر گفتیم خدایا شکرت 🤲مارو لایق دوقلو داشتن دونستی گذشت گذشت ماشدیم ۳۲ هفته ک خونه تنها بودم دردم گرفت نفسم داشت قط میشد فک میکردم دردام عادیه ولی نبودن 😔رفتم دکتر گفت باید بستری شی دارن ب دنیا میان سه روز بستری شدم گفتن باید زایمان کنی وضعت خطرناکه بااینک تو دستگاه درد نشون میداد میگفتم ن درد ندارم ک تو دستگاه نرین ولی ...با هرسختی بود شمارو ب دنیا آوردم شدین ی تیکه از قلبم الان ک دارم این متنو مینویسم اشک تو چشام جم شده خاستم بگم منو بابایی عاشقتونیم ❤️😁
8:31صب 1404/1/6
مامان هدیه امام حسین مامان هدیه امام حسین ۶ ماهگی
دیشب رفتیم خونه مادر شوهرم اینا وقتی بچم ب دنیا اومده من جاریم رو دیدم اومد پیش بچم، تاا دیشب ک همو دیدیم بعد ۶ ماه، از حسودی میخواست بترکه، ماشاالله وزن پسرم نرمال هست خوبه،حالا دیگه نمیگم ک چند کیلو هست... هییی میگفت چه ریزه چه ریزه کمبود وزن داره، بچه من هم ماه بچه تو ک بود دوبرابر وزن بچه تو بود (در صورتی ک واااقعا خداییش همچین چیزی نبود اتفاقااا اون بچه هاش خییییلی لاغر بودن و هستن ...)، بعد میگفت شییییر خشکش میدیییی وااااییی چرا شیر خودت ندادی... فقط داشتم دیگه از دستش سکته میکردم... همشم یجوری نگای من و بچم میکرد.... خیلیی حسوده
اومده بود تو اتاق منو پسرمم تو اتاق داشتم بچمو میخوابوندم هرچی اسپری و ادکلن بود رو خودش خالی کرد گفتم نزن برای پسرم بده گفت وااای حساس فقط تو ی بچه ای داااری...
بخدا من آدمی هستم ک ن حسودم نه عقده ای قلبم مثل کف دستم صاف هست ولی تا دلم بخواد دورم از این آدما ریخته.... نمیدونم واقعا باید چی بهش بگم اگر بار دیگه دیدمش چه جوابی بهش بدم😔وقتی هم پسرم ب دنیا اومده بود ماشالله ۳کیلو هفتصد بود اون موقع هم ک اومده بود دیدنش میگفن وااای چ ریزه... 😅در صورتی ک بچه های خودش شااااید فوقش ۲کیلو و نیم بودن.... خدااییش این عقده ای و حسووود نیست؟؟؟
هوووف خواستم یه درد و دلی کرده باشممم... 😊
مامان گل پسر و حسین مامان گل پسر و حسین ۷ ماهگی
وای خدا داغونم .پسر من از اول ک دنیا اومد رفلاکس داشت بصورت آشکار یعنی گاهی ک زیاد می‌خورد شیر سالم و گاهی هم پنیری برمیگردوند اما چون روند وزنگیریش خوب بود یکی دوباری ک بردمش دکتر گفت نیاز ب دارو نیست ، تا این ک ۴ و نیم ماهگی ک بردمش دکتر ک ۷ کیلو بود دکتر گفتم ک خوب شیر نمیخوره و مدتیه وزنش رو ۷ مونده گفت شروع کن کمکی غذاش و بده و چیز دیگه هم نداد . اما من راستش حیفم اومد انقدر زود غذاش و شروع کنم چون پسر اولم و تا غذا دادم وزن گیریش افتضاح شد از اون روز بعضی روزا خوب بود می‌خورد بعضی روزا هم ن تا اینکه وزنش کردم دیدم ن تنها اضافه نشده یکمم کم شده ، خودم یه شیر خشک بیومیل پلاس گرفتم با قطره چکان و سرنگ روزی ۳۰ تا ۶۰ تا کمکی بهش میدادم ، بعد از ۱۰ روز ک وزنش کردم نیم کیلو اضافه شده بود . حالا مشکلم اینه ک چند روزه همش گریه میکنه از شیر خوردن امتناع میکنه تو بیداری ب هیچ وجه نمیخوره متوجه میشم گرسنه اس اما نمیخوره هیچ جوره با قطره چکان هم همونطور گریه و بیقراری میکنه ...نمیدونم چیکارش کنم امروز از سر ناچاری یکم فرنی آرد برنج درس کردم یه قاشق کوچولو بهش دادم ...نمیدونم ادامه بدم غذاش و شروع کنم دیگه یا نه دو هفته دیگه ۶ ماهش میشه ، الان سینه ام داره میترکه از صبح فقط در حد یکی دو دقیقه میگیره همش ول میکنه؟ چیکار کنم ب نظرتون ببرمش دکتر؟
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۷ ماهگی
دارم گریه میکنم
هم پریودم هم خیلی همه چیم بهم ریخته
یه کانالی دارم شرح زایمان مامان هارو میگذاره
اغلب ادما زایمان های طبیعی عالی میکنن
بدون خراش و برش و...
یا حداقل‌ش کارشون به سز نمیرسه
هروقت میرم میخونم ناخودآگاه گریه م میگیره
از بعد زایمانم کلی اطلاعات در مورد روند زاییدن فهمیدم
ای کاش اینارو قبل زایمانم میفهمیدم
من سز اورژانسی نبودم
بر اساس احتمالات سز شدم چون بچم ای یوجی ار بود و ی سونوگرافی جدید رفتم روز اخر که نامردی کرد الکی گفت وزن بچت متوقف شده
انقد من ترسیده بودم فکر میکردم اون الان یه بچه ی نارس داغون با ریه و قلب همه چیه ضعیفه که وزنشم متوقف شده و داره میمیره و تن به سز دادم
ولی وقتی ب دنیا اومد خداروشکر سالم بود ماشاالله وزنشم 300 گرم بیشتر از سونو بود و متوقف نشده بود
من ولی... دنیا انگار رو سرم خراب شد
فهميدم همه چی دروغ بود
سونوها الکی بود
بچه سالم بود
فقط این وسط من بریده شدم من درد وحشتناک کشیدم بماند که تو بیمارستان چه ها به سرم اومد و داشتم سکته میکردم از فشار
ادامه کامنت اول
مامان دیان🥰 مامان دیان🥰 ۷ ماهگی
اینو تو کشو دیدم یهو گفتم بیام از تجربه ی ختنه ی دیان بگم
ما ۲۷ روزگی دیان رو بردیم برای ختنه پیش فوق تخصص اورولوژی
نیم ساعت قبلش بهش دوبرابر وزنش پاراکید دادم و بردمش مطب
اونجا براش شیر اماده کردم رفتیم داخل دکتر ب من گفت برم بیرون چون ترسیده بودم
بعد ک بی حسی زد یکم گریه کرد اروم شد دوباره ی چند دیقه بعد شروع شد گریه اش ک دیگه منو بعد از چند دقیقه صدا زدن رفتم داخل اروم شده بود بعدشم شیر بهش ندادم چون همون نیم ساعت قبل عمل شیر خورده بود
گذاشتم تو راه برگشت ب خونه دادم شیرشو ک همون موقع هم اولین ادرارش
بود شروع کرد ب گریه ولی چون شیشه تو دهنش بود خیلی زود اروم شد
حالا نکته طلایی برای مراقبت
همین کاپه
عالییی بود عالی
بعد از ختنه گذاشت دکتر روشو پوشکش کرد و گفت بعد از هر بار تعویض پوشک با اب ولرم بشورینش دوباره بزارین و محکم پوشکشو ببندین
و این محافظش شد عصای دست من تو مراقبتای بعدش
من فقط نصف روز بعدش پاراکید دادم چون درد نداشت دیگه
پماد و اینام هیچی بعدش استفاده نکردم
فقط بعد از دو روز هر روز حمومش کردم ک زودتر حلقه اش بیفته همین
در کل تجربه ی پر استرسیههه ولی خب میگذره🤦🏻‍♀️
خواستین این وسیله رو بخرین از داروخانه بگین کاپ ختنه اینترنتی هم میتونین