پارت شش🚫
این حرفام فقط بهونه بود من میخواستم دخترمو ببینم ،حسرت میکشیدم ک روزای اولش و ندیدم ،شیر بهش ندادم ،حتی حاضر بودم برم خونه دخترمو ببینم و بمیرم در این حد حالم بد بود ،دیدن جقدر حال روحیم بده اجازه دادن شوهرم شبا بیاد پیشم بمونه و سوند و دربیارن با ویلچر برم دسشویی من من یعد ۹ روز بخیه مو تازه شستم و سوند و درآوردن، بماند ک عفونت ادراری گرفتم و پهلو و کلیه م درد میکرد و هزار تا درد مرض دیگ بهم اضافه شد ،روزا یکم برام قابل تحمل تر بود ب ذوق اینک شبا همسرم میاد ،منو بردن انژیو کردم از پا (درد داشت )رگ و باز کردن و بعد چند روز دویاره سی سی بودن مرخص کردن ک علت و بارداری اعلام کردن ،من ۱۵ روز بستری بودم خیلی بهم سخت گذشت و من موندم و تراپیست و یه عالمه قرص اعصاب 😓
نمیخوام نگران تون کنم ولی خواهش میکنم هر علائمی و جدی بگیرید ،و منی ک واقعا ب معجزه زنده م ولی فوبیا مرگ گرفتم و حال روحی خوبی ندارم....دعام کنید خواهشا

۱۴ پاسخ

عزیزم خدا خودت و فرزندت حفظ کنه
خواهرم بعد زایمان خط آمبولی بود 12روز تو آی سی یو بود ورم و تب شدید نفس تنگی
با هزار مکافات مرخص شد بچه شو شبا من نگه می‌داشتم قبل مادر شدن مادری کردم

الهییی 😢
چقدر سختی کشیدی
ولی عوضش شکر که هردوسالمین عزیزم

بگردمت🥺😢
شکر خدا که خوبی عزیزم
درست میشه همچی

خداروشکر که الان سالمی حالت خوبه
سایت مستدام باشه عزیزم

وای با تموم جملهات اشک ریختم خدا برا خانوادت نگهت داره عزیزم خیلی خوشحالم ک الان خوبی کنار خانوادت

واقعا چرا بارداری باعث این همه درد و سختیت شده با اینکه یه بار قبلش زایمان داشتی یعنی با این شرایط سخت میتونی بازم بچه بیاری ؟

انشاالله از این به بعدت به بهترین شکل ممکن بگذره خدا بهت قوت و انرژی بده به نیتت صلوات می‌فرستم

چقدر سختی کشیدی

خداروشکر عزیزم ک بخیر گذشت
خداروشکر واسه نی نی خوشگلت این روزاتم میگذره ولی ب سختی ♥️

خداروشکر که سایه ت بالا سر بچه هاته💗 و خدا عمر دوباره بهت داده

خدا نجاتت بده عزیزم به سلامتی دخترت بزرگ کنی عزیزم

انشاءالله حالت روز به روز با وجود گل دخترت بهتر میشه

الهی عزیزم‌چقدر سختی کشیدی
بازم خداروشکر که تموم شده

خدا برای بچه ات نگهت داره عزیزم
بزرگ شدنش رو ببینی
خداروشکر که به خیر گذشت

سوال های مرتبط

مامان ماه جان🤗 مامان ماه جان🤗 ۱ ماهگی
پارت پنجم🚫
۴ روز می‌گذشت از زایمان و من ۲ بار احیا موفق داشتم ،بهشون اومدم و همچنان شرایط سی پی آر بود ،دخترم و ندیده بودم ،اولین بار ک شرایط بهتر و ثابت شد اجازه دادن شوهرم بیاد پیشم و عکس دخترم و نشون داد ،چقدر گریه کردم ،اصلا فکر نمیکردم شرایط اینجور بشه، کلی برنامه قشنگ داشتم ،سعی می‌کرد بهم روحیه بده من گریه میکردم ک میخوام ماهورا رو ببینم اون با زبون راضیم میکرد بخاطر جونم تحمل کنم و بیشتر بمونم اونجا ،بماند ک چقدر سختی کشیدم چقدر تو ای سی یو همه جی ترسناک بود ،هر لحظه جلو چشمم مریض بد حال می‌آوردن و احیا میکردن ،صدای دستگاه ها ،حال خودم ...همه چی غیر قابل تحمل بود و اصلا زمان نمی‌گذشت، دکتر قلب مدام میومد چکم میکرد و میگفت حداقل دو هفته باید بمونی و از ای سی یو باید بری سی سی یو ....منو بردن سی سی یو ،هر روز آزمایش هر روز چک هر روز اکو....و من فقط،گریه ک بی تابی برای دخترم ک ندیدمش ....دوری از خانواده ،روزی چند بار پنیک میشدم حالت روانی بهم دس داده بود ،بعد ۹ روز گفتن باید انژیو بشی و دوربین بفرستیم داخل قلب علت و پیدا کنیم و رگ و باز کنیم ...من عصبی شدم و حالت شوک بهم دست داد شروع کردم داد زدن ک من میخوام مرخص بشم با میل خودم بذارید برم انقدر جیغ کشیدم و داد زدم گفتن شوهرت بره پزشک قانونی رضایت بده و ببریدش ،شوهرم رفت و با یه خانم برگشت ک مال پزشک قانونی بود ،گفت دخترم چرا میخوای بری؟میدونی چقدر وضعیت خطرناکی داری؟میدونی فشار ریه ۹۵ یعنی چی؟میدونی قبل تو یه دختر و آوردن فشار ریه ۸۰ بوده و نمونده و فوت کرده؟؟؟
گفتم دخترم و میخوام ببینم ،اجازه نمیدن بلند بشم تکون بخورم خسته شدم ،اجازه نمیدن هیچی بخورم ،اجازه همراه نمیدن ،۹ روزه حموم نرفتم
مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۵ ماهگی
پارت ۳
من هرچی زور میزدم فایده نداشت و حتی با وجود اینکه ده سانت بودم هنوز سر بچه فیکس نشده بود و تو وضعیت خوبی قرار نگرفته بود
من توی اون دور هیچی نخورده بودم چون هرچی میخوردم استفراغ میکردم برای همین دیگ جون ادامه دادن نداشتم و خیلی ناتوان شده بودم و احساسات خیلی بدی داشتم تا اینکه شیفت عوض یه دکتر دیگ اومد بلافاصله بعد معاینه گفت اتاق عملو حاضر کنین وضعیت وخیمه
و بعلهه بعد دوروز تحمل دردهای وحشتناک طبیعی در آخر سر من سزارین شدم
و حین عمل از شدت خستگی و فشارهایی ک بهم وارد ششده بود از حال رفتم و حتی بچمو هم ندیدم
بعد اینکه به هوش اومدم فهمیدم بجم بخاطر فشار زیاد زایمان حالش خوب نبوده و رفته ان ای سیو
بعدش منو هم بردن بخش و من تا صبح روز بعد بچمو ندیدم تا اینکه منو مرخص کردن و مستقیم رفتم پیش پسرم قرار بود اون هم مرخص شه اما دوباره اکسیژنش افت کرد و ما تا ده روز اونجا موندگار شدیم و با وجود اون همه بخیه و دردهای بعد عمل سرپاموندم تا روز بهبودی پسرم رسید و ما مرخص شدیم و رفتیم خونه و تمام درد های ک کشیدم یه طرف بستری شدن پسرمم هم یه طرف خیلی بد بود هرچی بود خلاصه گذشت و خداروشاکرم بابت داشتن پسرم ک شیرین ترین موجود دنیاست برا من
الهی ک همه مامانایی ک توراهی دارن به سلامتی و با کمترین درد زایمان کنن و خدا خافظ و یارو یاور همه بچه ها باشه
مامان سیاوش مامان سیاوش ۶ ماهگی
سلام خانما خوشگل اومدم تجربه هام از زایمانو بگم شاید ب درد کسی خورد
بلاخره وقت پیدا کردم😂😄
من زایمان سزارین انتخاب کردم چون میدونستم تحمل دردهای مشخص دارم یعنی درد بخیه درد برش و این داستان از همه مهم تر وقت معینی داره سزارین تاریخ مشخصی داره
ولی درد طبیعی نمیدونستم در چه حده و قراره چقد دردم بیاد و از همه مهم تر خجالت میکشیدم از لخت بودن و زور زدن
حتی شیاف های دردمو نمیزاشتم پرستارا بزارن خودم میزاشتم
حرف اصلیم اینه اول بدنتونو بشناسین ب نوع دردی ک میتونین تحمل کنین بشناسین بعد انتخاب زایمان کنین
من چون وزنم کمه و گفتم بدنم تحمل درد برش و بخیه داره سز انتخاب کردم و خیلی راحت بود برام روز اول سخت بود از تخت بلند شدنم خیلی سخت بود که گریم در اومد ولی یبار ک راه رفتم قابل تحمل تر شد و ب محظ باز کردن پانسمان بخیه هام جوش خورده بود بخیه هامو کشیدن
و خودم از روز اول کارای خودمو بچمو کردم ولی اشپزیامو نه برام انجام میدن
سوالی چیزی دارین در خدمتم عزیزای من ک راهنمایی کنمتون
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۷ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان نُقلی🩵👶🏻 مامان نُقلی🩵👶🏻 ۲ ماهگی
سلام مامانا خاستم تجربه زایمانم(سزارین) رو بزارم من ۳۹هفته ‌و۴روز بودم ک وقت سونوگرافی داشتم رفتم ماما دید گفت آب دور جنین خیلی کم شده ت این چند روز آبی ازت رفته گفتم نه گفت نامه میدم برو بیمارستان بستری شو خلاصه ما رفتیم و برای بستری شدن،
من تصمیمم از قبل طبیعی بود ولی وقتی رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دهانه رحمت بسته س ،قرص (واژینال)برات میزاریم تا دردهات شروع شه امکان داره تو چند ساعت باز شه امکان هم داره تا فردا طول بکشه راستش من خیلی ترسیدم گفتم اگ طول بکشه تا باز شه و کلی درد بکشم و آب دور جنین هم کمه برای بچم خطرناک بود و یجوری ریسک بود ترسیدم
گفت اگ شرایط اورژانسی بشه سزارین میشی،منم نشستم فک کردم گفتم اگ هم درد طبیعی رو بکشم و در آخر سزارین بشم واقعا ظلمه😅و گفتم منو سزارین کنید و اونا هم قبول کردن و آماده شدم برا سزارین و سوند وصل کردن درد زیادی نداشت و همچین آمپولی ک ب کمر میزدن هم قابل تحمل بود و همسرم موقع عمل کنارم بود و باهام حرف میزد و زودی تموم شد صدای گریه پسرمو شنیدم خیلی حس عجیب و شیرینی بود،اولین بلند شدن برای راه رفتن و اولین دستشویی رفتن واقعا درد داره ولی گذراس من از روز دوم خیلی بهتر شدم درد داشتم ولی نسبت ب روز اول واقعا بهتر بودم روز اول واقعا درد داشت و عجیب بود 😅من نمیدونم پمپ درد چیه ولی اینجا (المان)بهم قرص مسکن میداد خیلی هم قوی نبود و اینکه سرم مسکن وصل میکرد هر از گاهی
من چهار روز بیمارستان بودم و خیلیییییی پرستارای مهربونی داشت خودشون بچه رو عوض میکردن بهم کمک میکردن برای دستشویی رفتن و راه رفتن و...
مامان سید حسن مامان سید حسن ۵ ماهگی
سلام خانما من برا زایمان رفتم بیمارستان حافظ شیراز
اصلا به درد نمیخوره الان پسرم بیست و پنج روزشه من چهارده روزشو تو بیمارستان بستری بودم هرکی جونشو میخواد اونجا نره
من برا زایمان طبیعی رفتم رحمم ده سانت باز شده بود لحظه آخر که بچه خواست دنیا بیاد گفتن قلبش کار نمیکنه واسه همین بردن سزارین دوروز بستری بودم. بعد که مرخص شدم همون روز تب و لرز شدید کردم
اومدم خونه بابام دوباره تب و لرز کردم رفتم درمانگاه گفتن ضربان قلبت بالاست برو زایشگاه اونجا گفتن فوری بستری شو بعدش تا دوروز هرچی آزمایش گرفتن چیزی پیدا نکردن آخرش دکتر گفت بخیه مو باز کنن وقتی بازش کردن مثل آبشار عفونت از ش ریخت بیرون وقتی یکم از عفونت خارج کردن دیدن لایه داخل شکمم اصلا بخیه نکرده بودن واسه همین دوباره بردن اتاق عمل عفونت خارج کردن لایه داخل شکمم کامل باز کردن و دوباره بخیه کردن اما لایه بیرونی شکمم تا یه هفته باز بود هر روز سه بار میومدن با تیغ شست و شوش میدادن و منم زجر میکشیدم بعد یه هفته بردن اتاق عمل و لایه بیرونی شکمم بخیه کردن 😔😔
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۵
یه چیزی ک یادم رفت من یکم صحبتو داشتم ولی خداروشکر سردرد نگرفتم تا تونستم صحبت نکردم و سرمو تکون ندادم خدایی تو ریکاوری فقط یکم صحبت کردم با بغل دستیم ک بعد من عمل شده بود و خداروشکر سردرد نگرفتم خونریزی ام حین عمل و تو بخش ک اومدن عوضم کردن نمیدونم چقدر بود ولی تا الان ک ۱۶ روز گذشته همچنان خونریزی در حد پریودیای خودم دارم و نمیدونم کی تموم میشه
هم اتاقیمو داشتم میگفتم خلاصه اگر بتونید طبیعی فکر کنم بهتر باشه از روی ظاهر هم اتاقیم نسبت ب من حالش بهتر بود با ویلچر اوردنش خودش بلند شد رفت بالای تخت بچش و گرفتش بغلش تا نشست رو تخت شروع کرد ب خوردن چای و ابمیوه و ریلکس بود حالا من بزور یکم سرمو تکون میدادم ک ببینمش فقط تازه بخیه ام خورده بود فقط شب یه کم دلش درد میکرد و براش یدونه شیاف زدن ولی کلا راحت تر از من بود هم خودش کاراشو میکرد هم دردش کمتر یود هم بچش بیتابیش کمتر بود ولی بچش خیلی ریز بود ۲کیلو۸۰۰ بود وزن بچه ی من بالا بود اصلا طبیعی نمیتونستم زایمان کنم بنظرم کار خدا بود ک سزارین رو از اول انتخاب کردم ولی بنظرم شماها اگر تونستید و دکتر اجازه داد دو روز قبلش ی سونو وزن جنین برید ک بفهمین تقریبا وزن بچه تون چقدره بعد راحت تر تصمیم بگیرید برای نوع زایمان
من فرداش قبل از ظهر مرخص شدم حالا از مشکلی ک بعدش برام پیش اومد تو پارت های بعدی براتون میگم حتما ک شماها حواستون باشه و از یسری. چیزا بتونید پیشگیری کنید