۲۲ پاسخ

همچین میگی بعد ماه هااا انگار چندماهشه و یجور میگی ۳ باار انگار چندبار زنگ زدی😵😂😂

آره واقعا همین طور هست کی بیشتر از مادر میتونه مراقب و دلسوز بچه اش باشه

من به علاوه همه اینا به شدت تپش قلب می‌گیرم...🥲 داشتم فکر میکردم باید برم پیش روانشناس ولی الان دیدم چقدر مادرا همه همین حسو دارن

دقیقا منم همینطورم و این احساس طبیعیه. و واقعا هم هیچ کس مثل یک مادر نمیتونه مواظب بچه باشه.
به حرف اطرافیان هم گوش نکن و بچه رو به هیچ وجه تنهایی دستشون نسپر. مگر اینکه خودت کاری داشته باشی

بزرگ تر بشه مطمئن باش دلت میخواد یک ساعت تنها باشی

دقیقا منم صبحا سرکار میرم خیلی اذیت میشم

نمی‌دونم چجوری بعضیا راحت میتونن بسپرن شاید بچشون خیلی آرومه بچه من سلیطه خیالم راحت نیس

منم به هیچ کس نمیدم جز شوهرم ، شوهرم خیلی حساسه با خیال راحت بهش میسپرم البته همه کاراشو میکنم و بعدش بهش میسپرم

والا خوبه که تونستی بدون بچت بیرون هم بری . من یه دقیقه هم نمیتونم بدون بچم جایی برم حتی حمام هم که میرم چندبار میام بیرون بهش نگاه ميندازم تا این حد وابسته ام . دست شوهرم هم تنها نمیدم چون باباها هیچوقت نمیتونن مثل مادرا نگهداری کنن .

وای دقیقاا من حالم خوب نبود یک‌ساعت بچمو گذاشتم پیش مادرشوهرم رفتم سرم بزنم ده دقیقه یکبار به مادرشوهرم پیام میدادم


خیلی حس عجیبیه بدون بچه بیرون رفتن

من که اگه پیشم نباشه و بیرون باشه انگار دلم از داخل میسوزه...قشنگ اگه دخترم گریه کنه متوجه میشم

منم واقعا روانی میشم اگه برم جایی بدون بچم ،صداش میاد تو گوشم احساس میکنم داره گریه میکنم من پیشش نیستم ،مادر شوهرم طبقه پایین زندگی میکنن وقتی میاد میبردتش انگار یه تیکه قلب منو جدا میکنه

بله همینه بعد از دوسالو خورده ای جایی برم دلم براش یذره میشه

منم دست کسی نمی تونم بدم
البته به جز خواهرم
۳ هفته پیشم بود و از بچه م از خودم بهتر مراقبت می کرد
برا همین بهش اعتماد دارم

منم همینم عزیزم حتی ب مامانم یا شوهرم بزور میسپرم همش دلواپسشم

منم پیش هیچکس نمیتونم بذارم چون واقعا هیچکس مثل من نمیتونه مراقبش باشه نگهداری کنه وقتی ازش دور میشم استرس میگیرم

نگفتی نیشابوری بودی

این که خوبه من شوهرم میگه شیشه شیر رو بده من به بچه شیر بدم حس بدی دارم😂 فکر‌میکنم باید همه کاراش رو‌خودم بکنم!🤦🏻‍♀️

منم‌مث توام خونه پدرشوازم بالاس یبار نبردمش بگم نگهشدارن

واقعا چی داره این مادر شدن
من چن روز پیش سرما خورده بودم برادر شوهرم بردم درمونگاه سرم زدم حدود یک ساعت چ نیم شد
دلم میخواست پرواز کنم برسم ب بچم
همش چشمم ب سروم بود ک ببینم کی تموم میشه
فقط یه بار شوهرم زنگ زد تموم شد کی میای من فکر کردم داره گریه میکنه وای قلبم از جاش دراومد تا رسیدم خونه
با اینکه باباش بودجاریم بود خواهر شوهرم بود

منم دقیقا عین خودتم

عین خودت دلواپس بچمم😕😕😕
تنها نیستی

مادر شدن همینه

سوال های مرتبط

مامان فرفری 👶 مامان فرفری 👶 ۳ ماهگی
شده تا حالا نسبت ب کسی حس نفرت داشته باشین و ندونین چرا؟ من خیلی اذیتم، مادرشوهرم ادم بدی نیس واقعا اما من دوسش ندارم، هرکار میکنم نمیتونم قلبا دوسش داشته باشم، هرچی تلاش میکنم بازم خودم میدونم اون لبخندام بهش الکیه اصلا نمیتونه تو دلم بشینه، همش حرفاشو میذارم پای دخالت، حرصم میگیره ازش، لجم میگیره کلا هرچی میگیره گارد میگیرم باهاش، ازوقتی بچم بدنیا اومده بدتر شدم حس میکنم حسادت تو وجودشه اما نشون نمیده، یه حرفا گاهی میزنه انگار هیچی بلد نیستم از پشت کوه اومدم بیشتر لجم میگیره، مثلا میگه کلاهشو درنیارین الان ک فلانه، این لباسش گرمش میشه، اون لباسش سردش میشه، اونجوری کنین اونجوری نکنین کلا رو مخمه اصلا نمیتونم باهاش بسازم، بدم میاد کسی تو کار بچم دخالت کنه حتی از روی دلسوزی، اونهمه لباس براش گرفتم ذوق پوشیدنشو دارم یه ایرادی از توشون درمیاره... ادم بدی نیس اما دو رویه، از زمانی ک تو عقد بودم خیلییی دوسش داشتم اما پشتم یه حرفی ب شوهرم زده بود ک کلا ازون زمان یکباره از دلم رفت، حس میکنم ذاتش خوب نیس حالا هرکارم ک واقعا دلی انجام بده احساس میکنم از روی دوروییه، همش همون نقطه سیاهو میبینم. اصلا این حسو دوست ندارم، ازین حس نفرتی ک وو دلمه متنفرم، هرکار میکنم نمیتونم درستش کنم، شما تجربه دارین؟ چیکار کردین ک کمکتون کرد حس بهتری نسبت ب اون ادم داشته باشین؟ من خیلی تلاش میکنم دوسش داشته باشم اما نمیشه